👌
مقالاتی هستند که باورهای شما را تکان میدهند و این، احتمالا یکی از آنهاست!
📝
یووِل نوا هراری | مترجم: احمد خداداد حسینی
دانشمندان در عصر شبکههای اجتماعی، به شکلی روزافزون از جهل
عموم مردم شاکیاند. مداوماً خطابههای آنها را میشنویم که همه را به آموختن و آگاهی
فرامیخوانند. اما مگر آدم دانا کیست؟ چقدر و چه چیز را باید بدانیم که خیالمان راحت
شود که دیگر جز بیسوادان نیستیم؟ یک کتاب جدید میگوید شاید اصلاً این پرسش نادرست
باشد، چرا که دانش اساساً مقولهای فردی نیست که کسانی دارای آن و دیگران فاقد آن باشند.
در کتاب توهم دانش، دانشمندان علوم شناختی، استیون اسلومن و
فیلیپ فِرنباخ، میخ دیگری بر تابوت فردِ انسانیِ عاقل میکوبند. اندیشۀ غربی، از قرن
هفدهم تا بیستم، انسانها را همچون فاعلهای عقلانی مستقل به تصویر کشید و در نتیجه،
این مخلوقات افسانهای را تبدیل کرد به بنیان جامعۀ مدرن.
اقتصاددانان رفتاری و روانشناسان تکاملی ثابت کردهاند که
بیشترِ تصمیمهای انسان بر اساس واکنشهای احساسی و میانبرهای اکتشافی اتخاذ میشود
تا تحلیل عقلانی.
اسلومن و فِرنباخ این استدلال را جلو میبرند...انسانها به
ندرت بهنحو مستقل میاندیشند. برعکس، ما گروهی میاندیشیم...آنچه انسان اندیشمند
–هوموساپینس- را از دیگر حیواناتْ برتر و ما را سرور زمین میکند عبارت است از توانایی
بیمانند ما برای اندیشیدن جمعی در گروههای بزرگ؛ نه عقلانیت فردی ما.
همانگونه که اسلومن و فِرنباخ در جذابترین [و درعینحال]
ناراحتکنندهترین بخشهای این کتاب میگویند، افراد انسانی، به نحوی تاسفبرانگیز،
چیزهای کمی دربارۀ جهان میدانند و هرقدر تاریخ به جلو میرود، دانش آنها کمتر و کمتر
میشود. انسانِ شکارچی-گردآورنده در عصر حجر میدانست که چگونه پوشاکش را تهیه کند،
چگونه با ساییدن آتش بیفروزد، چگونه خرگوش شکار کند و از دست شیرها فرار کند. امروزه
فکر میکنیم که بسیار بیشتر از انسانهای قبلی میدانیم؛ اما بهعنوان افراد منفرد،
دانش ما کمتر است. ما تقریباً برای تأمین تمام نیازهایمان به مهارت و تخصص دیگران متکی
هستیم.
البته این امر لزوماً بد نیست. اتکا به تفکرگروهی ما را تبدیل
کرده است به سرور جهان و توهم دانش این توانایی را به ما داده که زندگی کنیم، بیآنکه
گرفتار تلاشی ناممکن شویم برای اینکه هر چیزی را خودمان مستقلاً بفهمیم. از یک نظرگاه
تکاملی، اعتماد به دانش دیگران برای انسان بسیار سودمند است. بااینحال، مانند بسیاری
از خصایص انسانی دیگر که در ادوار گذشته مهم بودند ولی در عصر مدرن فاجعهبار شدند،
توهم دانش نیز مصیبتهای خودش را دارد. جهان بیش از پیش پیچیده میشود و مردم نمیدانند
که از آنچه در حال وقوع است بیخبرند ... مردم از نادانی خویش بیخبرند؛ زیرا خود را
درون اتاقی مملو از انعکاس صدای دوستان همفکر خودشان محبوس کردهاند؛ یعنی جایی که
باورهایشان پیوسته تقویت میشوند و بهندرت پیش میآید که به چالش کشیده شوند.
تجهیز مردم با اطلاعات بیشتر و بهتر بعید است اوضاع را بهتر
کند. دانشمندان امیدوارند تا با آموزش بهتر علم، پیشداوریهای ضدعلمی را برطرف کنند
و کارشناسان امیدوارند تا با ارائۀ شواهد درست و گزارشهای کارشناسانه به مردم، باور
عمومی را تحت تأثیر قرار بدهند. ریشۀ اینچنین امیدهایی عبارت است از فهم نادرست از
نحوۀ واقعیِ اندیشیدن انسانها. بسیاری از دیدگاههای ما را تفکرگروهی شکل داده است
نه عقلانیت فردی و وفاداری ما به این دیدگاهها ناشی از وفاداری گروهی است. بمباران
مردم با واقعیتها و نمایش نادانی آنها نتیجۀ معکوس میدهد. اکثر مردم از ارائۀ بیشازحدِ
شواهد واقعی خوششان نمیآید و قطعاً دوست ندارند که احساس حماقت کنند.
در دهههای پیش رو، احتمالاً جهان بسیار پیچیدهتر از امروز
خواهد شد. در نتیجه، انسانها چیزهای کمتری خواهند دانست. پس ما چگونه قدرت را به رایدهندگان
و مشتریانی میسپاریم که بسیار نادانند و مستعد فریبخوردن؟ اگر حق با اسلومن و فرنباخ
باشد، تجهیز رأیدهندگان و مشتریانِ آینده با شواهد بهتر و بیشتر مشکل ما را حل نخواهد
کرد. پس چاره چیست؟ اسلومن و فرنباخ راهحلی ارائه نمیکنند. آنها فقط چند دوای ساده
تجویز میکنند. دواهایی مثل ارائهکردن چند قاعدۀ سرانگشتی ساده به مردم (مثلاً بگوییم
۱۵درصد از درآمدتان را پسانداز
کنید)، آموزش مردم بر اساس نیاز روز (به آنها آموزش دهیم که وقتی شغلشان را از دست
دادند، چگونه بیکاری را مدیریت کنند)، و تشویق مردم به واقعبینی بیشتر نسبت به نادانیهایشان.
البته اینها کافی نیست. اسلومن و فرنباخ، مطابق با توصیهشان، بهخوبی از محدودیتهای
فهمشان آگاهند و میدانند که پاسخ را نمیدانند. به احتمال قوی، هیچکس نمیداند.
📌
متن کامل: +
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر