‏نمایش پست‌ها با برچسب پیام زنجان. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب پیام زنجان. نمایش همه پست‌ها

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱, دوشنبه

بلای سرب در زنجان



اول) 


 

دی ماه سال ۸۳ (بیش از ۲۰ سال قبل) که این تیتر را کار کردیم، همه چشم و نگرانی‌ها متوجه واحد فراوری روی و سرب در کیلومتر ۱۵ جاده زنجان به قزوین بود، خبری از شهرک روی نبود! چهار سال بعد از این تیتر، بنیاد تعاون «بسیج مستضعفین» شده بود سهام‌دار اصلی با چه داستانی از همان موقع تا به همین حالا! ... کسانی، وصل و ذی‌نفع، همیشه می‌خواستند معضلات زیست‌محیطی استقرار و فعالیت نادرست این واحد را تکذیب و یا دست‌کم تلطیف کنند!

حالا کجا ایستاده‌ایم؟!

شهرک روی ۱۰ کیلومتر هم به زنجان نزدیک‌تر است؛ بیخ گوش زنجانرود. بیست سال پیش خبری چندان از او نبود! اصلا خیلی‌ها آن واحد معظم در کیلومتر ۱۵ را از یاد برده‌اند! کوه‌های عظیم پسماند را در جاده زنجان به قزوین یا پشت شهرک روی دیده‌اید؟! بله، البته چند سالی‌ست تصمیم گرفته‌اند «مشکل» را جابه‌جا کنند و نه «حل»! ... هر از چندگاهی هم کسی از مقامات پشت تریبون می‌رود که ادعا کند این همه روی و سرب و کادمیم خیلی هم خوب‌اند! اصلا در سرطان رتبه بالا نداریم. یکی دیگر هم بیاید بگوید سرطان بالاست ولی به دلیل چای داغ و نمک فراوان.
ما هم باور می‌کنیم.

حالا اگر ۱۰ سال بعد، کارخانه روی زیر پل سیدالشهدا ساختند، نباید تعجب کنیم چون حتما مقامات این طور صلاح دیده‌اند!
مضافا یک عده باید نانی به خانه ببرند، بیکاری بد و ترسناک است، حالا گیریم به قیمت مضمحل کردن محیط‌زیست کودکان‌شان، کودکان‌مان.

کاش زنجان به جای سرب و روی، آب بیشتری داشت.
راستی سد تهم همین ۲۳ سال پیش آب‌گیری شد؟ و حالا درست است که چند سالی‌ست از مدار تامین آب خارج شده؟!

چقدر ترسناک!


 




دوم)

  چرا همه‌ی "راست" را نمی‌گویید؟!



 
1) یزد، زنجان و آذربایجان غربی، استان‌های پیشتاز در بروز ١٠ سرطان شایع در مردان معرفی شدند  (معاون تحقیقات وزیر بهداشت،  ۱۵ خرداد ۱۳۹۸)

🔺 مردان:
سرطان معده: اردبیل، زنجان، خراسان شمالی،
سرطان سیستم عصبی: آذربایجان غربی، یزد، زنجان،
سرطان مری: زنجان، خراسان شمالی، گلستان.

🔺 زنان:
سرطان معده: اردبیل، زنجان، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی،
سرطان سیستم عصبی: یزد، زنجان، آذربایجان غربی،
سرطان مری: زنجان، خراسان شمالی، گلستان،
سرطان رحم: زنجان، یزد و تهران.
(منبع، ۱۲ خرداد ۱۳۹۸)


2) معاون بهداشت دانشگاه علوم پزشکی زنجان: «سرطان در دنیا افزایشی است اما در استان زنجان نسبت به سایر استان‌های کشور وضعیت بالاتری را نشان نمی‌دهد (منبع) ... سرطان معده و مری در زنجان مانند بسیاری از استان‌های شمال غربی کشور بالا است (منبع) ... زنجان جزو ۱۵ استان با آمار بالای سرطان معده و مری است. مصرف چای داغ، نمک و استعمال دخانیات از مهمترین علل بروز سرطان است (منبع).» (دیروز، ۳۱ فروردین ۱۴۰۴)



۳) ⁉️ چرا معاون دانشگاه علوم پزشکی زنجان اشاره‌ای به رتبه بالای زنجان در سرطان سیستم عصبی نکرده؟ به سکوت برگزار کردن این نوع سرطان که بنا بر اعلام برخی منابع به اثرات مخرب وجود فلزات سنگین (به خصوص: سرب) در محیط زیست مربوط است، آیا ناشی از ابراز لطف  نسبت به استقرار نادرست صنایع سرب و روی در زنجان است؟! چای داغ و نمک و دخانیات بدجنس‌تر از سرب و روی و کادمیم‌اند؟ اگر نه، پس توجه ندادن به رتبه بالای استان در سرطان سیستم عصبی چه دلیلی دارد؟


4) ⁉️ وزارت بهداشت ۶سال پیش اعلام کرده که «زنجان یکی از استان‌های پیشتاز در بروز ١٠ سرطان شایع در مردان است»؛ در این شش سال چه اتفاق مهمی رخ داده که «رشد سرطان در استان زنجان نسبت به سایر استان‌های کشور وضعیت بالاتری را نشان نمی‌دهد»؟


☀️ قرار گرفتن در معرض سرب در محیط که به‌عنوان «سم عصبی» عمل می‌کند، با کاهش نمرات آی‌کیو، سلامت روان ضعیف‌تر، کنترل کمتر تکانه و حتی افزایش خشونت مرتبط است / در بزرگسالان مسمومیت با سرب باعث آسیب مغزی و سیستم عصبی می‌شود / سرب یک سرطان‌زاست اما در درجه اول سیستم عصبی جوانان و بزرگسالان را هدف قرار می‌دهد / سرب به سیستم عصبی آسیب می‌زند و با اختلال در عملکرد آنزیم‌های زیستی، باعث اختلال عصبی می‌شود.



۱۴۰۴ فروردین ۲۹, جمعه

روزهای "پیام زنجان"

 (1)

 
اواخر دهه ۷۰ روزهای پر امید و درخشان مطبوعات بود.
همیشه آرزو داشته‌ام تاریخ آن روزهای مطبوعات زنجان، به مثابه تجربه‌ای پر از فراز و نشیب در تاریخ فرهنگ استان، تالیف و ثبت می‌شد.

📷
این عکس‌ها را، اگر اشتباه نکنم، سال ۷۹ گرفتیم در تحریریه «پیام زنجان»؛
عکس اول) آقای یوسف ناصری (مدیر اجرایی نشریه) و من
عکس دوم) آقایان یوسف ناصری و محمود غفاری (دبیر گروه هنری) و زنده‌یاد حمید بیگی (فیلمساز فقید)
عکس سوم) آقای ناصری در حال صفحه‌بندی
عکس چهارم) آقای حامد صمدی که با کمک آقای علیرضا فرهومند، صفحه ادبی را اداره می‌کردند
عکس پنجم) آقای سعید مالکی (دبیر گروه اجتماعی)
عکس ششم) زنده‌یاد حمید بیگلی
عکس هفتم) زنده‌یاد سعیدی.
🍁
محل دفتر: طبقه دوم تکیه حاج‌نوروزلر.







(2)
 
 

خبرنگاری حوادث یکی از دشوارترین انواع کار خبری در رسانه‌هاست؛ چه به لحاظ مواجهه با صحنه جرم و خطر و چه به لحاظ کسب اطلاعات در حالی که ذی‌نفعان عموما مخفی‌کاری می‌کنند. با این حال پرخواننده‌ترین بخش بسیاری از رسانه‌ها، همین صفحه اخبار و حوادث است.

این بخش از کار خبری عملا سال‌هاست در رسانه‌های زنجان تعطیل است و اگر مراجع انتظامی و قضایی اطلاعیه و اعلانی عنایت نکنند، عموما خبرنگار و رسانه‌ای هم نیست که زحمت پیگیری خبر را بر خود هموار کند و در صحنه حاضر شود.

در همه مدت کار خبری و رسانه کسی را در کار خبرنگاری حوادث پرتلاش‌تر و موفق‌تر از آقای فریبرز معجزاتی سراغ ندارم. او مدتی (حدود ۲۵ سال قبل) با ما در هفته‌نامه پیام زنجان در این حوزه کار کرد؛ هم اطلاعات جمع‌آوری می‌کرد و هم خودش عکاسی. حتی شده بود قبل از پلیس به محل حادثه و قتل برسد!

او خود حتما خاطرات فراوانی از این نوع فعالیت رسانه‌ای خود دارد؛ تلاش برای یافتن و دیدن آن چه کسانی در زیر پوست شهر مخفی می‌کنند؛ یکی از جالب‌ترین‌ها را من هرگز از یاد نمی‌برم: اواخر دی ماه سال ۸٠، آقای معجزاتی تصادفا متوجه شده بود رنگ پلاک خودروی پارک شده در مقابل اداره حج و زیارت (خیابان صفا) با شماره آن همخوانی ندارد؛ چنان پلاکی نه زرد (شخصی) که باید آبی (دولتی) می‌بود. معجزاتی از پلاک زرد عکس گرفت (کارمند اداره متوجه عکاسی شده و درباره علت عکاسی پرسیده بود)، چند روز بعد متوجه شد رنگ پلاک، با همان شماره، به آبی تغییر کرده! ظاهرا خادمان حج و زیارت با تبدیل رنگ پلاک خواسته بودند بدون شرمندگی در منظر عام از خودروی دولتی استفاده شخصی بکنند!

عکس‌ها در صفحه اول پیام زنجان (۴ بهمن ۸٠) چاپ شد.

🌱
زنجان خالی از خبر حادثه نیست ولی خالی از خبرنگار حوادث است.
🍁

 





 آقایان فریبرز معجزاتی (نشسته)، سعید افشار.

۱۴۰۳ مرداد ۱۹, جمعه

در بزرگداشت یک دوست


 

مهرماه سال ۷۷ بود؛ ۲۶ سال قبل. طنز می‌نوشتم؛ ایمیل که نبود، به سرعت پست هم، اعتمادی. نوشته‌ام را دستی می‌بردم تحویل دفتر "هفته‌نامه پیام زنجان" می‌دادم در کوچه حاج نوروزلر. همان اتاق اول می‌دادم به خانم منشی و بی‌حرفی برمی‌گشتم. گاهی چاپ می‌شد. گاهی چاپ نمی‌شد. بیشترشان اما چاپ شد. یک بار تا نوشته‌ام را دادم و خواستم برگردم، خانم منشی گفت: «یه لحظه ...»، بعد رفت داخل اتاق تحریریه و برگشت. گفت: «بفرمایید.» داخل شدم؛ داخل اتاقی که قرار بود تا شش‌سال و نیم بعد، اتاق یادهای بسیار بشود؛ از امید و ناامیدی‌ها، شور کلمات و گاهی دلشوره‌های توصیف‌ناشدنی. آقای جوانی روی صندلی، بالا رفته بود، نمی‌دانم داشت ساعت تنظیم می‌کرد، لامپ مهتابی نصب می‌کرد یا تابلوی عکسی را جابه‎جا. به گرمی خوشامد گفت. آقای جوان، آقا یوسف  ِ ناصری بود؛ با همان خنده‌ای که هنوز خیلی وقت‌ها روی لب‌هایش هست. گفت:«قبل از چاپ مطالب شما، این‎جا ما خودمان یک دل سیر می‌خندیم به طنزهای‌تان. سپرده بودم دفعه بعد که آمدید، راهنمایی‌تان کنند بیشتر آشنا شویم»... سه ماه بعد، من دبیر صفحه سیاسی شدم، دی ماه ۷۷ تا انتهای اردیبهشت ۸۴ ... و در همه این سال‌ها، آقا یوسف عزیز، چراغ پیام زنجان بود، روغن چرخ‌دنده‌هایش و آچار فرانسه آن. خیلی‌ها توی سازمان‌‌های‌شان این طوری‌اند، به هزار و یک دلیل ... اما آقا یوسف، حتی اگر نامش نبود، روح و جان پیام زنجان هم بود. یک لطف و لطافتی در جانش بود که از بذل و بخشش آن مضایقه نمی‌کرد، حتی وقتی گله و شکایتی داشت یا از طرف مدیرمسئول قرار بود توصیه و نقدی را منتقل کند، کلمات سنجیده بود، اضافه نداشت، بار ِ خاطر نمی‌ساخت به همین راحتی که بسیاری ساخته‌اند و می‌سازند ...

یک بار در توصیف کسی نوشته بودم او از کسانی است که از دور آمدنی هیچ‌گاه نمی‌خواهی از جلوی چشمانش دور شوی؛ می‌خواهی دست‌اش را بفشاری، بخندی، بخندد و حرف بزنید... آقا یوسف ناصری عزیز هم، چنین بوده است و خواهد بود.

خوشا ما که در دنیای کلمات دوستی چون یوسف ناصری پیدا کردیم؛ رئوف، وسیع و عمیق، آرام و متین.
سرت سلامت آقا یوسف ِ عزیز، دل‌ات آباد، سایه‌ات مستدام.
🌱
🌱
این متن را در مراسم بزرگداشت روز خبرنگار و تجلیل از آقا یوسف، برای حاضران خواندم. عکس: آقا یوسف، من و پسرم

.

این متن در اینستاگرام


 



عکسهای بیشتر 





۱۴۰۳ تیر ۱۸, دوشنبه

نام زخم: کوی دانشگاه تهران / زمان جراحت: ربع قرن قبل




🔹 اول) ربع قرن قبل، روزی مثل امروز، ۱۸ تیر سال ۷۸، روز جمعه‌ای بود. یک روز قبل‌ترش روزنامه سلام توقیف شده بود چون اعلام کرده بود قانون اعمال محدودیت بیشتر علیه مطبوعات، پیشنهاد سعید امامی بوده (او مقام ارشد امنیتی بود که در پرونده قتل‌های زنجیره‌ای متهم شد ولی پیش از دادگاه در زندان از دنیا رفت). دانشجویان در کوی دانشگاه تهران عصر پنج‌شنبه اعتراض را شروع کرده بودند، این اعتراض با هجوم ماموران نیروی انتظامی و لباس‌شخصی‌ها به شدت سرکوب و به کوی دانشگاه هم خسارت‌های زیادی وارد شد. این ماجرا به چند روز ناآرامی و اعتراض در تهران و تبریز (و چند شهر دیگر) منجر شد. خشم بسیاری دامنگیر امیدواران اصلاحات شده بود. یک سال بعد، دادگاه فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران (سردار فرهاد نظری) و همه متهم‌مان را از اتهامات وارد شده تبرئه کرد؛ غیر از دو نفر: فرهاد ارجمندی و اروجعلی ببرزاده؛ اروجعلی (که چند سال برخی مدعی شدند سرهنگ نیروی انتظامی شده) آن موقع  سرباز وظیفه بود که به خاطر دزدیدن یک ریش‌تراش دانشجویی، مجرم شناخته شد!



🔹 دوم) آن روزها من در هفته‌نامه پیام زنجان بودم و می‌نوشتم؛ همزمان در دفتر حزب کارگزاران سازندگی در زنجان فعالیت می‌کردم. آقای مهدی اسکندری (سردبیر وقت پیام زنجان و دبیر حزب در استان) پیشنهاد کرد در اعتراض به این سرکوب، همایشی برگزار کنیم؛ روزگار همدلی و شوق بسیار بود، همه جبهه اصلاحات زنجان بسیج شدند (از احد رضایی و رئوف طاهری تا رحمت‌الله بیگدلی و برویچه‌های پرشور دانشگاه زنجان و بسیاری دیگر)، مجوز گرفته شد، احمد زیدآبادی دعوت به سخنرانی را پذیرفت (بعدها گفت اولین سخنرانی‌اش بوده برای جمعیتی بیش از چهل نفر)، سالن ورزشی دانشگاه آزاد (اعتمادیه) محل برگزاری مراسم بود، قرار شد احمد مدادی (عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه زنجان، اکنون مقیم آمریکا) مجری مراسم باشد، اطلاعیه مراسم طراحی شد (با شعار «هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز، این آسمان غرق ستاره است» که بعدتر داستان شد!)؛ مراسم با شکوه و آرامش تمام و حضور پیش‌بینی نشده بسیاری از مردم برگزار شد، بعد از پایان مراسم برخی حاضران خودجوش راهپیمایی کردند، شعار دادند و به سمت پایین خیابان معلم راهپیمایی کردند. ماموران مسلح انتهای خیابان را بسته بودند. جریان مقابل چند روز بعد مراسمی در مسجد سید برگزار کرد، سخنران‌شان غلامحسین الهام بود (بعدها از حلقه احمدی‌نژاد)، مجری برنامه‌شان سعید ارجمندفر (اکنون مقام مسئول در جامعه‌المصطفی قم). فرمت اطلاعیه‌شان عین اطلاعیه ما بود!

🔹 سوم) در پی وقایع کوی دانشگاه تهران، سفر از قبل پیش‌بینی شده محمد خاتمی به زنجان، به تاخیر افتاد.

🔹 چهارم) بسیاری معتقدند واقعه کوی دانشگاه تهران، پایان دوره اقتدار دو ساله خاتمی در مقام ریاست‌جمهوری بود. فشارها روی خشن و بی‌رحم خود را با قربانی کردن حرمت دانشجو و دانشگاه، نشان داده بود.

🔹 پنجم) ربع قرن گذشته و سعید زینالی (دانشجوی مفقودی) هنوز پیدا نشده است.












۱۴۰۲ بهمن ۱۱, چهارشنبه

به جهنم جهنمی‌تری خو دادندمان

 

تا همین پانزده-شانزده پیش، غصه بزرگ، آلایندگی و سم‌پاشی مجتمع سرب و روی (واقع در کیلومتر ۱۵ جاده زنجان-قزوین) بود؛ در خیال‌مان جهنمی بود آنجا. و بود و لابد هنوز هم هست! حالا چند وقتی است وحشت آلایندگی «شهرک روی» که هم بزرگ‌تر است و هم ده کیلومتر نزدیک‌تر به شهر نیم‌میلیون نفری زنجان، آن جهنم را اساسا از یادمان برده! واحدهای پراکنده در شهرستان‌های ایجرود و ماهنشان که کلا گم‌اند!

 

به جهنم جهنمی‌تری خو دادندمان.

.

تصاویر، مطالب و گزارش‌هایی است که زمستان ۸۳ (نوزده سال قبل) در پیام زنجان کار کردیم؛ وقتی هنوز شعله‌های آتش سوزان شهرک روی قد نگرفته بودند.

 









 

۱۴۰۲ بهمن ۹, دوشنبه

رپرتاژ آگهی را ترجیح داده بود!

 



 

 

زمستان ۸۳ ماجرایی بود با "سیمان خمسه"!

از ابراهیم جمیلی (که رئیس هئیت مدیره این شرکت در شرف تاسیس هم شده بود)  درخواست وقت مصاحبه کرده بودیم برای رفع شبهه از اقدامات بانیان شرکت.

قبول کرده بود.

نصف روز قبل از قرار، اما زد زیر قرار.

رپرتاژ آگهی در نشریات دیگر را ترجیح داده بود!

ما سؤالاتی را که می‌خواستیم بپرسیم، در شماره ۱۵ اسفند ۸۳، منتشر کردیم.