‏نمایش پست‌ها با برچسب آزادی. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب آزادی. نمایش همه پست‌ها

۱۴۰۳ مرداد ۲۲, دوشنبه

سومین پرونده در کمتر از ۱۱ ماه + به روزسانی

 

 

 


 

.
 گزارش به همراهان




دیروز (دوشنبه، ۲۲ مرداد) ابتدا تلفنی و سپس با ابلاغیه رسمی برای دفاع از اتهام انتسابی (تبلیغ علیه نظام) به دادسرای زنجان احضار شدم.




اول وقت امروز رفتم دادسرا. متوجه شدم مصداق شکایت این توییت بوده است! در توضیح برای بازپرس محترم نوشتم که مبنا، این تحلیل بوده از رویکرد "رژیم صهیونیستی" به نتیجه انتخابات در ایران؛ که پیروزی سعید جلیلی (با توجه به سابقه و نتیجه عملکرد محمود احمد‌ی‌نژاد در متحد کردن جهان به نفع اسرائیل) برای اسرائیل مطلوب‌تر بود و این‌که با پیروزی مسعود پزشکیان، اسرائیل اسماعیل هنیه را فردای تحلیف در تهران ترور کرد تا حامیان خود را پشت سر خودش به صف کند (نقل به مضمون).
من زیر همان توییت به منبع این تحلیل هم اشاره کرده بودم.

طبیعتاً بازپرس تصمیم می‌گیرد که ادامه روند این شکایت به کدام سمت برود؛ دادگاه برای محاکمه یا منع تعقیب و تمام.

از آبان ۱۴۰۱ تاکنون (حدود ۲۱ ماه گذشته)، این چهارمین پرونده‌ای است که علیه من تشکیل می‌شود که یکی (مهر ماه سال گذشته) به محکومیت قطعی منجر شد.





روز شنبه، بیست و هفتم مرداد

 

 برای پرونده چهارم، قرار "منع تعقیب" صادر شد.
در متن حکم برای من معلوم شد که شاکی اداره کل اطلاعات استان بوده است.


 




۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۴, دوشنبه

صادق زیباکلام




۲۷ سال پیش در دانشگاه آزاد زنجان تدریس می‌کرد، در مورد کتاب "سنت و مدرنیته"شان در مهمانسرای اساتید باهم صحبت کردیم. اشتباه نکنم حمید(رضا نیتی) هم بود. گفت: چی می‌خونی؟ گفتم: عمران. گفت: درد و بلات بخوره تو سر (...)! منظورش البته مذمت بی‌اعتنایی دانشجوها بود به متن‌ها و یادگرفتنی‌های فراتر از کلاس درس و نه مطلق ِ دانشجوهای رشته خاصی که "علوم سیاسی" باشد و خود از شیمی به آن رسیده بود! اجازه داد مستمع آزاد در کلاس‌های درس‌شان بنشینم؛ چقدر کلاس‌های شاداب و زنده‌ای داشت. پیش‌تر کتاب "مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی" را ازشان خوانده بودم و خوشم آمده بود؛ حرف غیرتکراری داشت، خلاف روایت‌های مسلط ِ رسمی. کتاب را علیرضا (جمالی) داده بود. در انتخابات سال ۷۸ مجلس (ششم) از زنجان کاندیدا شد که رد شد. برای تهیه خبر و مصاحبه، تلفنی زنگ زدم به خانه‌شان در تهران. خودش جواب داد ... سال ۹۱ که ارشد علوم ارتباطات در واحد علوم-تحقیقات تهران می‌خواندم، دوباره دیدم‌شان، آشنایی دادم، یک جلسه پیش‌دفاع دکترای یکی از دانشجوهای‌شان مرا با خودش برد، بعد هم اجازه داد توی کلاس‌ دانشجوهای دوره دکترا بنشینم. کلاس‌‌اش همچنان جذاب بود؛ مدام دانشجوها را در بحث‌ها دخالت می‌داد. جلسه دوم هم، همه اسم‌ها را ازبر بود! خیلی احترامم را داشت. دوهفته مانده به امتحانات پایان ترم، ستاره‌دار و اخراج شدم، دیگر از نزدیک ندیدم‌شان ... متوجه بوده‌ام که گاهی دقیق حرف نمی‌زنند ولی خیلی ازشان یاد گرفته‎ام. کتاب "ما چگونه ما شدیم؟"شان حرف مهمی دارد که مرا خیلی تحت تاثیر قرار داد. وقتی چپ‌روی اصلاح‌طبان را در سال۷۸ تخطئه کرد، زاویه دید درست و دورنگری داشت و وقتی روی کتاب‌اش اسم گذاشت: "عکس‌های یادگاری با جامعه مدنی" معلوم بود فهمیده ماجرای اصلاحات در جمهوری اسلامی یعنی چه؛ ژستی و عکسی و تمام!

۷۶ ساله است و دیروز رفته زندان، جوان‌تر هم که بود (قبل از انقلاب) زندانی شده بود.
یک وطن‌دوست شجاع؛ کسی که به صراحت علیه نظریه "تهاجم فرهنگی" موضع گرفت، علیه دشمنی عجیب و غریب با آمریکا، علیه ادعای "نابودی اسرائیل" و علیه هزینه‌های بسیار بابت انرژی هسته‌ای.
خیلی به او توهین شده حتی در رسانه کثیف ِ ملی، در روزنامه‌های آزاد از هفت دولت هم.
زندانی شدن‌اش غم‌انگیز است.

*

خلاصه‌تر در ایکس و تلگرام.






۱۴۰۲ آذر ۲۰, دوشنبه

برای نرگس محمدی

 


شرایط اگر نرمال بود، ما مردم زنجان برای اعطای جایزه‌ای چنین به همشهری‌مان (نرگس محمدی) دیشب باید جشن خیابانی می‌گرفتیم؛ شاید عین وقتی که مردم آفریقای جنوبی از دادن جایزه صلح نوبل به "دزموند توتو" خوشحال شدند؛ ۳۹ سال قبل ... ولی خب، نرمال نیست لذا آسوده خوابیدیم!

 


 Instagram

 

۱۴۰۲ آذر ۸, چهارشنبه

حالا من "سابقه‌دار"م

 

بعد از بازجویی نیمه-مفصل شهریور پارسال و ماجرای تعهد(+)، نهایتا کار به بازداشت ۲۵شهریور امسال در منزل رسید و دادگاه انقلاب.

با وجود گارد ضابط قضایی (اداره کل اطلاعات استان زنجان) علیه من که از جمله مرا «یکی از تئوری‌پردازان داخلی علیه انقلاب»! معرفی و درخواست تمدید بازداشت موقت کرده بود و هرچند قاضی مرا به اتهام تبلیغ علیه نظام مجرم شناخت (اتهام را هیچ‌گاه نپذیرفتم. لایحه دفاع: این‌جا) و مستحق حبس سه ماهه دانست اما آن را تبدیل به جزای نقدی ۳میلیون تومانی کرد. من قطعا مورد رأفت دستگاه قضا قرار گرفته‌ام؛ این را به خصوص وقتی فهمیدم که صحنه‌ای را که در پرونده ۱۵۰ صفحه‌ای‌ام توسط ضابط قضایی چیده شده بود، دیدم!

به دلیل پرداخت در موعد مقرر (دیروز)، جزای مذکور شامل ۲۰ درصد تخفیف شد و ۲۵۰هزار تومان هم بابت یک شب بازداشت در انفرادی، از کل مبلغ کسر شد.

با این همه حالا من "سابقه‌دار"م و نمی‌توانم همان قبلی باشم! دهانم دوخته و قلمم شکسته و کُند شده. مثل همین دوماه گذشته، غالباٌ "نقل قول" خواهم کرد (از کتاب و روزنامه و مجلات مجاز)، سوال پاستوریزه خواهم پرسید و از محیط زیست خواهم نوشت. من تحت فشار ناچارم خودم را سانسور و عقایدم را مخفی کنم؛ ان‌شاءالله گوارای دل‌ ارباب رصد و اسکرین‌شات و پرونده‌ساز. 

 

پ.ن: تنها برگ تکراری پرونده‌ام اسکرین‌شاتی از این توییت در حساب کاربری‌ قبلی‌ام در توییتر بود که در اصل رپلای زیر توییت کس دیگر بود؛ نوشته بودم: «پس چه کسی ولی‌فقیه را کنترل می‌کند؟» ... این رپلای بارها در جلسات بازجویی مورد توجه بود. سؤال بدی بوده لابد.

با احترام


 

۱۴۰۲ آبان ۱۵, دوشنبه

«مرفه‌ترین مردم در این‌جا کی‌ها هستند؟»

 

 


ماریو بارگاس یوسا (نویسنده پرویی و برنده نوبل ادبیات) در مقدمه بر کتاب اخیرش (صلای قبیله)  نوشته:

«سارتر، سیمون دوبوار، مرلوپونتی و مجله عصر جدید مرا قانع کرده بودند که هر چند اتحاد جماهیر شوروی معایب فراوان دارد، باز هم نماینده پیشرفت و آینده است، کشوری که به گفته پل الوار در شعری که ازبر بودم «در آن نه روسپی هست، نه دزد و نه کشیش» امّا فقر بود ]...[ نومیدی و دلمردگی فراگیر بود ]...[ از فرد روس پرحرفی ]در سفر به شوروی[ پرسیدم: «مرفه‌ترین مردم در این‌جا کی‌ها هستند؟» در پاسخ گفت: «نویسنده‌های سر به راه ]...[»، خب، آیا می‌توانستم مثل سابق از این الگوی زندگی ]شوروی[ دفاع کنم در حالی‌که می‌دانستم نمی‌توانم در چنین جامعه‌ای زندگی کنم؟»

 

چند پاراگراف پایین‌تر از مفهوم تأمل‌پذیری به اسم  "تقسیم‌ناپذیری آزادی" نوشته؛

«لیبرالیسم دکترینی است که بر خلاف مارکسیسم که مدعی پاسخگویی به همه چیز است، پاسخی برای همه چیز ندارد بنابراین درعین وفاداری به مجموعه کوچکی از باورهای روشن و دور از ابهام، واگرایی را جایز می‌شمارد. برای مثال این که آزادی ارزشی والاست، تقسیم‌پذیر و ناپیوسته نیست بلکه تقسیم‌ناشدنی است و در هر جامعه‌‌‌ی به راستی دموکراتیک باید در هر عرصه‌ای – خواه اقتصادی یا سیاسی و اجتماعی و فرهنگی – بدیهی و خدشه‌ناپذیر باشد. درک نکردن این اصل عامل شکست رژیم‌هایی شد که در دهه‌های ۱۹۶۰و۱۹۷۰ می‌کوشیدند آزادی اقتصادی را تشویق کنند اما اغلب خودکامه و دیکتاتوری نظامی بودند. این آدم‌های جاهل فکر می‌کردند که سیاست مبتنی بر بازار می‌تواند در رژیم‌های سرکوبگر و دیکتاتور کارساز باشد. همچنین در آمریکای لاتین بسیاری از اقدامات دموکراتیک ناکام ماند به  این علت که هر چند آزادی سیاسی را محترم می‌شمرد، به آزادی اقتصادی – بازار آزاد – که عامل اصلی توسعه و پیشرفت مادی است، اعتقادی نداشتند.»

 

ترجمه عبدالله کوثری

منبع: مجله اندیشه پویا، ش۸۶