با کلمات خوش بود
باران بیقراری میبارید
باران و برف
گفتیم تر نشویم، پناهی جستیم
در آبچاه تیره و تاریکی پنهان شدیم.
چه دامچاله تلخی!
یکسو دریچهئی به برف و خون و لجن
یکسو نهنگ، حمله ارواح، هوهوی مرگ، نردبام شکسته
آه ایزدان که گناهکاران را به اشارهئی به سنگ و ستاره بدل میکنید
نفرینمان کنید
نفرینمان کنید
که به هیئت مرغی
با دل ترکیده
از این چاه برشویم.
شمس لنگرودی
حزب کمونیست (شوروی) نتوانست با دنیای به سرعت در حال تغییر اواخر قرن بیستم همراه شود. زمانی که همه اطلاعات در مرکزی سری انباشته می شود و همه تصمیمهای مهم را گروهی دیوانسالار سالخورده میگیرند، می توان کلی بمب هستهای ساخت ولی نمیتوان اپل یا ویکیپدیا داشت.
بنا بر روایتی (شاید هم، مثل بیشتر داستانهای خوب، ساختگی)، زمانی که میخائیل گورباچف (آخرین رهبر شوروی) در تلاش بود تا اقتصاد رو به زوال اتحاد شوروی را احیا کند، یکی از دستیاران اصلیاش را به لندن فرستاد تا سر در آورد که "تاچریسم" (سیاستهای اقتصادی دوران نخستوزیری مارگارت تاچر (۱۹۹۰-۱۹۷۹) در حمایت از بازار آزاد و بخش خصوصی) کلا چیست و نظام سرمایهداری عملا چگونه کار میکند.
میزبانان در لندن مهمانشان را به گردش در شهر بردند و او از بازار بورس و مدرسه اقتصاد لندن بازدید کرد و در آنجا با مدیران بانک و کارآفرینان و استادان گفتوگوهایی مفصل داشت. پس از چند ساعت، کارشناس شوروی با داد و فریاد گفت: «لطفا یک دقیقه صبر کنید. همه این نظریههای پیچیده اقتصادی را کنار بگذارید. الان یک روز کامل است که در لندن این طرف و آن طرف میرویم و من از یک چیز سر در نمیآورم. در مسکو بهترین متفکران ما درگیر نظام عرضه ناناند و با این حال جلو در هر نانوایی و خواربارفروشی صفهای دراز تشکیل میشود. اما اینجا در لندن میلیونها نفر زندگی میکنند و ما هم امروز از مقابل بسیاری از فروشگاهها و مغازهها رد شدهایم اما من حتی یک صف نان هم ندیدهام. لطفا من را ببرید پیش مسئول عرضه نان در لندن. باید سر از کارش در بیاورم.» میزبانان، در حالی که سر خود را میخاراندند، لحظهای به فکر فرو رفتند و گفتند: «در لندن هیچ کس مسئول عرضه نان نیست.»
راز موفقیت سرمایهداری همین است. در لندن اطلاعات مربوط به عرضه نان در انحصار هیچ واحد پردازش مرکزی نیست. اطلاعات بین میلیونها مصرفکننده و تولیدکننده، نانوا و غول بازرگانی، کشاورز و دانشمند آزادانه در گردش است. قیمت نان و تعداد نانهایی که هر روز پخته میشود و اولویتهای تحقیق و توسعه در این زمینه را نیروهای بازار تعیین میکنند. اگر نیروهای بازار تصمیمی اشتباه بگیرند، خیلی زود تصحیحاش می کنند، یا حداقل باور سرمایهداران این است که چنین میکنند. از نظر بحث فعلی ما، اهمیتی ندارد که این نظریه درست است یا خیر. مهم این است که این نظریه اقتصاد را بر حسب پردازش داده میفهمد و تعریف میکند.
📚 نقل از کتاب "انسان خداگونه"، یووال نوح هراری، صص 4 - 463
همه آنهایی که خود-کشی کردهاند، از خدا ناامید نبودهاند، لابد بودهاند کسانی که از "خودشان" ناامید بودهاند، در عین این که میدیدند و میدانستند خدا دارد کمکشان میکند، حُسنشان را فاش میکند و عیبشان را مستور، بعد میدیدند عُرضه بلند شدن ندارند، زمینگیر ماندهاند، و خود-کشی که فقط شلیک به شقیقه نیست، قرص برنج و پریدن از ارتفاع، سوزاندن و چهارپایه را از زیر پای خودت پرت کردن، کسانی – لابد بدون این که حواسشان باشد – کشتن خود را با خراشیدن جان و روان خود آغاز میکنند، پنجه بر سر و تن روان و جسم خود میزنند، آرام آرام ستونها را میدَرند، رگهای امید و آرزوی خود را میجوند، و بعد بادی میآید و همه چیز فرو میریزد، میپاشد از هم، و تمام میشود؛ بیشلیک، بیپرتاب، بیدود ... آن "ذات گرامی" هدر رفته، تیغها نبریده و ابرها نباریدهاند.
.
وقتی انسان به اعماق این نامه [نامه حضرت علی (ع) به مالک اشتر] باز میگردد، واقعاً در مقابل عظمتی که در هر فراز و جملهبندی آن وجود دارد، احساس حقارت میکند. میفرماید: «و انّما یؤتی خراب الأرض من اعواز اهلها»؛ ویرانی زمین از تنگدستی مردم زمین حاصل میشود؛ یعنی وقتی مردم تنگدست بودند، زمین ویران میشود.
حضرت این را به عنوان یک نکتهی فلسفی بیان نمیکنند؛ به عنوان یک واقعیت بیان میکنند. «ارض»ی هم که اینجا میگویند، همان سرزمین مصر است که مالکاشتر دارد میرود. البته آنوقت شام و عراق و ایران و مدینه و هر نقطهی دیگر دنیا که حاکمی دارد، با مصر قابل مقایسه است.
میگویند سرزمینی که تو داری به آنجا میروی، اگر توانستی مردمش را ثروتمند کنی، آباد خواهد شد؛ اما اگر مردم را فقیر نگه داشتی یا فقیر کردی و نتوانستی، این سرزمین هم آباد نخواهد شد؛ ویرانه خواهد ماند. مردم هستند که باید با نشاطِ خودشان و با تواناییهایی که پیدا میکنند، سرزمینشان را آباد کنند. ابتکار آحاد مردم است که همه جای زمین را آباد میکند.
بعد میفرمایند: «و انّما یعوز اهلها». اعواز، باب افعال است؛ اما لازم است: مردم تنگدست میشوند. حضرت با لامِ تعلیل میفرمایند: «لإشراف انفس الوُلاة علی الجمع»؛ فقر مردم، تقصیر فرمانروایان است؛ آنها هستند که موجب فقر مردم میشوند؛ چون آنچه را که از ثروت و منافع بهدست میآید، برای خودشان میخواهند؛ این موجب فقر مردم میشود.
البته یک وقت فرمانروایان مثل مستبدهای قدیم هستند؛ مانند رضاخان که همه چیز را میخواست و به حدی قانع نبود. یک عده هم از بغل او استفاده میکردند؛ آنها هم میبردند. اول، سهم پادشاه بود و بعد هم بتدریج آنهایی که در حاشیهی پادشاه قرار داشتند، هر کدام به قدر خودشان میبردند. استبدادهای قدیم اینطور بود. البته شکل مدرنترش در حکومت پهلوی بود؛ شکل قدیمیترش را هم در کتابها، از قاجاریه و دورهی ناصرالدین شاه و بقیه خواندهایم. یک شکل هم روش مدرن است؛ یعنی روش حکومتهای بظاهر دمکرات که باطن استبدادی دارند؛ امروز زمام این حکومتها به دست کمپانیهای اقتصادی است؛ اینها طراح سیاستها هستند. بظاهر کارهیی نیستند، اما در باطن نمایندهی مجلس را اینها میفرستند؛ رئیس جمهور را اینها روی کار میآورند. رئیس جمهور اعوان و انصاری دارد، سفرایی دارد، وزرایی دارد، مدیران گوناگونی در ردههای مختلف دارد؛ در واقع این مجموعه حاکمند. نوع اِعمال استبداد هم مثل سابق نیست که بگوید حکم میکنم.
وقتی رضاخان میخواست اِعمال استبداد کند، در تهران اعلامیه داد و در آن، چهار پنج بار «حکم میکنم» آورد. امروز حاکم نمیگوید حکم میکنم؛ آن نزاکت دمکراتیک را بههیچوجه از دست نمیدهد. اصلاً حکم نمیکند؛ اما مسیر کار، همان «حکم میکنم» است.
توقیف فلهای مطبوعات – بهار 79
ترکیب کابینه دوم خاتمی – تابستان 80
افشای فعالیتهای مخفی هستهای ایران – تابستان 81
انتخابات مجلس هفتم – زمستان 82
روی کار آمدن احمدینژاد – تابستان 84
تمدید ماموریت احمدینژاد – تابستان 88
آغاز پرداخت مستقیم یارانهها - پاییز 89
تخریب داخلی برجام – در حین مذاکرات و حتی پس از تصویب در ارکان خود نظام – 94
انتخابات خبرگان – زمستان 94
روی کار آمدن ترامپ – پاییز 95
خروج آمریکای ترامپ از برجام – بهار 97
افزایش سه برابری قیمت بنزین و سرکوب بعد از آن – پاییز 98
انتخابات مجلس یازدهم و آغاز کرونا – زمستان 98
نتیجه همه این رخدادها، دهها برابر بدتر از چیزی بود که در نگاه بدبین خودم تصور کرده بودم و حالا هم معتقدم "اعزام ابراهیم رئیسی به دفتر ریاستجمهوری – تابستان 1400" نتایجی به مراتب مصیبتبارتر از چیزی که تا کنون تصور کردهام (و شاید کردهاید) در پی خواهد داشت. مردم در روندی مستمر طی بیش از بیست سال اخیر، مدام "ضعیف" و "عاجز" شدهاند و نمایش این روزها از "تحقیر" در مواجهه با فقر و گرانی، نهایتاً در اختلاطی سمّی از "عجز" و "تحقیر" به "نفرت" انجامیده و هر گاه نفرت سکه رایج کشوری شود، "ویرانی" حتمی است!
با این همه، ویرانی بزرگتری هست که حتی تغییر در ساخت قدرت، صلح و تفاهم با قدرتهای جهانی و منطقهای و وارد کردن خواست اکثریت در منظومه قدرت هم، دستکم حتی در میانمدت، مانع آن نخواهد شد و آن نیست جز "بحران آب" و به تعبیر درستتر: "ورشکستگی آبی". دیر نیست که مردم حتی در بزرگترین شهرها سر "آب شرب" توی سر هم بزنند آنچنان که این روزها سر "روغن خوراکی" زدند.
در این میانه اندوه و افسوس بیکران که داخل قفسی چنین مخوف، چرا جفتگیری کردیم و تولید مثل؟!
چه حسرتی گوارای وجودم شده بر حال آنان که مُردهاند و نیستند ...