۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

بوسه

گفتم: "سلام. فقط اجازه می خوام پیشونی شما رو بوس کنم" ... منتظر جواب نماندم؛ لب هایم را چسباندم به پیشانی اش، به پیشانی گرم اش ... گفت: "حالا بذار من هم ماچت کنم" ... بعد همدیگه رو ماچ کردیم ... گفتم: "ببخشید مزاحم شدم ... خداحافظ". گفت: "... خدانگهدار"
*
لب های من بود و پیشانی بهزاد نبوی و کلی مسافر در سالن ترانزیت فرودگاه مهرآباد؛ صبح امروز، چهارشنبه.

ماوس در اسارت / کاریکاتور هفته - 9

اگر و فقط اگر یک کاریکاتور بتواند به خوبی و ایجاز حال روز اینترنت را در این روزهای سانسور و فیلترینگِ وحشتناک نشان دهد؛ همین کاریکاتور بالاست. در این کاریکاتور زیبا که البته ویژه شرایط خفقان زده امروز طراحی نشده و مربوط به سری کاریکاتورهای روز 30 اکتبر 2008 سایت ایران کارتون است (+)، کارتونیست، ماوس؛ نماد "حرکت" و "انتخاب"، را در وضعیتی نشان داده که خلاصه اش می شود "اسارت"! ... این کاریکاتور اثر محسن جعفری از ایران است.
*

کاریکاتور هفته - 8


۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

این سه کشور؛ این سه انتخابات


سال گذشته اول در ایران انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد، چند ماه بعد انتخابات مشابهی در افغانستان، همسایه شرقی ایران، به انجام رسید و اواخر سال هم انتخابات پارلمانی در همسایه غربی ایران؛ عراق. فقط در انتخابات ایران نبود که طرف بازنده ادعای تقلب کرد و خواستار رسیدگی بی طرفانه به شکایت ها شد اما فقط در ایران بود که از سه روز قبل از انتخابات یک حکم کلی بازداشت برای معترضان صادر شد، فقط در ایران بود که تنها ساعتی بعد از انتخابات خبرگزاری رسمی دولت نتیجه قطعی انتخابات را اعلام کرد در حالی که جمعیت رای دهندگان ایرانی از مجموع جمعیت مشابه در افغانستان و عراق بیشتر بود و هنوز روز بعد از انتخابات به میانه نرسیده بود که جریان تبریک به سمت برنده به راه افتاد، دو روز بعد از انتخابات هم فقط در ایران بود که برنده، معترضان را خس و خاشاک نامید آن هم در جشن پیروزی؛ قبل از تایید رسمی نتیجه انتخابات ...
*
وقتی شواهد اولیه نشان می داد که در انتخابات عراق، طرف مورد حمایت ایران در انتخابات، یعنی ائتلاف نوری مالکی، برنده خواهد بود، خبرگزاری فارس، سردار انواع جنگ نرم، تیتر زد که "بعثي‌ها با اسم رمز "تقلب" سعي در راه‌اندازي آشوب در عراق دارند" (+) اما حالا که نوری مالکی بازنده شده و خواستار بازشماری آرا، به نقل از حامیان نوری مالکی می نویسد: "اين ائتلاف درباره تقلب در نتايج انتخابات پارلماني عراق دلايل محكمي دارد"(+)! ...

برف، بهار، زنجان


هفت فروردین 89

۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

بهشت چون کف دست

گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولیست خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و می خواره بدوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچون کف دست
*
دیشب یکی از دوستان، به رسم عیدی، چاپ نفیسی از رباعیات خیام را به من هدیه داد/ مینیاتور: محمدباقر آقامیری، خوشنویسی: یونس خانلرزاده، چاپ ستاره سبز

۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

درس های "کاسپین ماکان"


کاسپین ماکان، که به گفته خانواده زنده یاد ندا آقا سلطان (+) ، از دو ماه قبل از قتل جانسوز ندا با او آشنا شده بود و چند ماه بعد از قتل وی موفق شد از کشور خارج شود، با سفر اخیر خود به اسراییل و دیدار با شیمون پرز، مایه حیرت و خشم بسیاری از حامیان جنبش سبز شده است. به گزارش سایت های خبری در روزهای اخیر خبرهایی همراه با تصاویر دیدار وی با رییس جمهور اسراییل، منتشر شده. براساس این گزارش ها، وی به دعوت تلویزیون کانال دو اسراییل به این کشور سفر کرده. تبری جستن خانواده ندا از وی و اقداماتش و انتقادهای گسترده ای که نمونه های آن در بسیاری از وبلاگ های حامی جنبش سبز منعکس شده، نشان می دهد که کاسپین ماکان، در محاسبات خود برای یاری رساندن به جنبش سبز دچار خطایی مهلک شده اگر که نخواهیم بدبینانه تصور کنیم که او آگاهانه نقشی نفرت انگیز در بازی تخریب وجهه جنبش سبز بر عهده گرفته است.
اسراییل در طول تاریخ حزن انگیز و خون آلود خود هیچ گاه چنین مورد نفرت و انتقاد افکار عمومی و نخبگان سیاسی و اجتماعی نبوده و هنوز آخرین اقدام تروریستی این دولت در قتل یکی از فرماندهان حماس در دبی نقل محافل سیاسی است آن گونه که دولت انگلیس هم یکی از دیپلمات های اسراییلی را به دلیل سواستفاده دولت اسراییل از یک پاسپورت انگلیسی در اجرای برنامه ترور فرمانده حماس، از لندن اخراج کرده. در این بین ادعای کاسپین ماکان مبنی بر این که به عنوان سفیر مردم ایران، حامل پیام صلح برای مردم اسراییل است، اگر حتی بپذیریم که او سفیر واقعی و نه مجعول مردم ایران است، نه تنها امتیازی برای ایران و ایرانی به حساب نمی آید بلکه به لحاظ وضعیت پیش گفته نظام صهیونیستی، یک سره خسران برای وجهه مردم ایران است.
طبیعی است او به عنوان یک "انسان" آزاد است تا ابراز نظر و مسافرت کند، ولی هزینه کردن از اعتبار یکی از قربانیان بزرگ جنبش سبز برای عرض اندام به همان اندازه نفرت انگیز است که اقدام توجیه کنندگان قتل و شکنجه معترضان در همه روزهای بعد از 22 خرداد که اگر این ها خون می ریزند، او خون می فروشد.
با این نمایشِ سراسر مشکوک، کادوی نوروزی کم نظیری برای افراطیون حامی دولت تدارک دیده شد؛ جنبش سبز اما باید درس های بزرگی بیاموزد؛ بیش از پیش بر استقلال سیاسی این جنبش و بی نیازی آن از تایید و تکریم قدرت های خارجی پافشاری کند و به خاطر بسپارد که مصون از "انگل" نیست. اصول جنبش سبز آنچنان واضح است که هزاران هزار کادوی این چنینی برای بدخواهان جنبش سبز نیز، حامیانش را گرفتار فرعی ها و حباب ها نمی کند. ما "راه سبز امید" را زندگی خواهیم کرد همچنان

اخراج قلب / کاریکاتور هفته - 8

همه زور برای بیرون کشیدن قلب است از سینه؛ اخراج مهر و انسانیت ... اثری دلنشین از Tomi Ungerer/ France
*
دیگر پست های امروز:

مجموعه گاه نوشته ها؛ از ابتدا تا پایان 88

* لوگوی جدید وبلاگ، کار حسن آقای بردال است. امضای او را پای خیلی از طرح قالب وبلاگِ وبلاگنویس های بندر به راحتی پیدا می کنید # 7 مهر 88

* فردا، پنج شنبه، روز جهانی کودک است ... کمال برایم اس ام اس فرستاده بود که "کاش می شد به زمانی برگردم که تنها غم زندگی، شکستن نوک مدادم بود" # 15 مهر 88

* همشهری نوشته بود: "علاقه نداشتن به غذاهای فست فود، موهبتی است که می تواند عمر شما را افزایش دهد"؛ من اما دلم برای استریپز اسپایسی بیشتر تنگ شد؛ با سیب زمینی سرخ کرده # 18 مهر 88
* فریاد را همه می شنوند؛ هنر واقعی شنیدن صدای سکوت است - یک اس ام اس؛ امروز # 23 مهر 88

*
هژیر پلاسچی عزیز، در غربت، بار غم درگذشت پدر را نیز به دوش می کشد. خدا او را صبر دهد
این مقاله 
به طور بی رحمانه ای دلم را تسخیر کرد # 12/8/88 
یک وبلاگ 
از دستگیری فردی به اسم "علی مغازه ای" زیر پل کریم خان زند در ظهر روز 13 آبان خبر داده. او نوشته که بسیجی ها وی را به شدت مضروب و سپس بازداشت کرده اند. او به هنگام بازداشت فریاد می زده که " من علی مغازه ای هستم خبر بازداشتم رو به خونوادم برسونید". علی مغازه ای اگر اون علی مغازه ای باشه که من می شناسم از فعالان سابق مطبوعاتی در زنجان بود که بعدها در روزنامه های اصلاح طلب تهران قلم می زد. مغازه ای به نوعی رابط بین ما و انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران هم بود ... دوستانی که ازش خبر دارن، ما رو بی خبر نذارن # 16/8/88

*
دیشب بعد از هشت سال صدای "پیمان" را شنیدم. هیجان شنیدن صدای یک دوست از آن سوی خط تلفن، کیلومترها دورتر و بعد از این همه سال بی خبری من یکی را که دست پاچه کرد؛ عین دیدن علیرضا و خانواده اش بود بعد از هفت سال در فرودگاه بندر؛ شهریور سال قبل. پیمان بعد از جام جهانی فوتبال شاید سری به ایران بزند # 18/8/88
*
دیشب بعد از هشت سال صدای "پیمان" را شنیدم. هیجان شنیدن صدای یک دوست از آن سوی خط تلفن، کیلومترها دورتر و بعد از این همه سال بی خبری من یکی را که دست پاچه کرد؛ عین دیدن علیرضا و خانواده اش بود بعد از هفت سال در فرودگاه بندر؛ شهریور سال قبل. پیمان بعد از جام جهانی فوتبال شاید سری به ایران بزند # 18/8/88
*
بی اخلاقی و از آن جمله؛ "بازتولید ادبیات روزنامه کیهان" در برخی رسانه های جنبش سبز باید جدی و نگران کننده تلقی شود. اینجا، داریوش میم، به خوبی به نمونه ای خاص پرداخته # 20/8/88 
*
بی اخلاقی و از آن جمله؛ "بازتولید ادبیات روزنامه کیهان" در برخی رسانه های جنبش سبز باید جدی و نگران کننده تلقی شود. اینجا، داریوش میم، به خوبی به نمونه ای خاص پرداخته # 20/8/88 
نوشته 
که "وقتی قاضی می گوید بنویس مسلمانی که ما قصد آزاد کردن شما را داریم، گفته است ما مسیحی هستیم و نمی توانیم دروغ بگوییم" # 3/9/88 
+) # 10/9/88 
سرمقاله امروز روزنامه جمهوری اسلامی 
را از دست ندهید # 10/9/88 
Song for Eli 
شده ام! انگار موسیقی گم شده لحظه های تنهایی بود این موسیقی تیتراژ پایانی "درباره الی" # 14/9/88

*
هر چه اندوه، درون شما را بیشتر بکند، جای شادی در وجود شما بیشتر می شود؛ جبران خلیل جبران - یک اس ام اس؛ امروز # 15/9/88 
*
هر چه اندوه، درون شما را بیشتر بکند، جای شادی در وجود شما بیشتر می شود؛ جبران خلیل جبران - یک اس ام اس؛ امروز # 15/9/88 
سرمقاله 
خواندنی و مهم دیگر در روزنامه جمهوری اسلامی درباره اوضاع بی ریخت اجتماعی و امنیتی کشور # 18/9/88 
روزنامه جمهوری اسلامی 
به رییس قوه قضاییه # 18/9/88 
یک کار خوب 
در بندرعباس؛ سانس مخصوص هنرمندان، وبلاگ نویسان و خبرنگاران # 19/9/88 
آخرین نوشته 
اش به بهانه سالگرد مادرش می شود فهمید ... # 25/9/88 
حساس شده 
و جلوی کار را به نوعی گرفته اند ولی همان طور که همه می دانیم در جعبه کمک های اولیه مجلس تا دلتان بخواهد، آمپول بی حسی پیدا می شود # 1/10/88 
مهران 
در غربت به سوگ پدر نشست؛ بر این دوری در دوری، "خدا" صبرش دهد و همه پدران سفر کرده را همسایه مِهر خود کند # 2/10/88
این صفحه 
رسیدم که نشون می ده، برای عضویت روش تازه ای در نظر گرفته شده. علاقمندان مطالعه کنند # 10/10/88 
این نامه 
به رهبری ستایش می کنم # 13/10/88 
این پست، 
درباره نظر سنجی برنامه نود، این کامنت را ناشناس نازنینی به یادگار گذاشته: "اين فاتحانه هاي كوچك بي زخم و گلوله را دريابيم ..."؛ بسی لذت بردم؛ سپاس غریبه # 16/10/88 
صبح ساحل 
بندرعباس، کشوری توزیع می شود؛ مبارک باشد # 20/10/88 
رضوانی عزیز 
بودم؛ هنر عکاسی و عشق اش به عکاسی یک سو؛ خاطراتش از مخاطرات عکاسی سوی دیگر؛ واقعا شنیدنی # 23/10/88 
اطلاعات 80 سال"
را به قیمت حدود چهل هزار تومن خریدم؛ خلاصه ای است این سه جلد از نوشته های روزنامه اطلاعات از سال 1304 تا 1368. به عنوان یک علاقمند تاریخ و روزنامه نگاری، فوق العاده از این خریدم راضی هستم # 26/10/88

*
وقتی با رییس قدر قدرت مان صحبت می کنیم، با ریش و سبیل و دکمه لباس مان بازی می کنیم؟ به ساعت مان حتی نگاه می کنیم؟ حواسمان پرت می شود که ندانیم اصلا چه می گوییم؟ لباس مان را مرتب نمی کنیم قبل از رفتن به اتاق؟ ... حالا اگر آن رییس، "خدا" و مجال صحبت های ما با او، "نماز" باشد، چه؟ # 1/11/88

* "
م" مثل "مزخرف"، مثل "فیلم آقای هفت رنگ"؛ همین # 3/11/88 
*
وقتی با رییس قدر قدرت مان صحبت می کنیم، با ریش و سبیل و دکمه لباس مان بازی می کنیم؟ به ساعت مان حتی نگاه می کنیم؟ حواسمان پرت می شود که ندانیم اصلا چه می گوییم؟ لباس مان را مرتب نمی کنیم قبل از رفتن به اتاق؟ ... حالا اگر آن رییس، "خدا" و مجال صحبت های ما با او، "نماز" باشد، چه؟ # 1/11/88
* "
م" مثل "مزخرف"، مثل "فیلم آقای هفت رنگ"؛ همین # 3/11/88 
این تحلیل 
رسول جعفریان کاملا موافقم؛ کسانی از جنس آیت الله شیخ محمد یزدی علاقه عجیبی به تداوم فضای تنش دارند # 7/11/88

*
از امروز در اعتراض به رواج "منفی عقیدتی" و "هیجان زدگی" در"بالاترین"، فعالیتم را در این وبسایت متوقف می کنم. متاسفانه توهین به عقاید و رواج رادیکالیسم که عمدتا از طرف ایرانیان خارج از کشور صورت می پذیرد، وجهه این پایگاه اینترنتی را مخدوش کرده. خوشبختانه این کاربران در اکثریت نیستند ولی در تولید "هیجان"، که به نظر من سمّ جنبش سبز است، ید طولایی دارند # 8/11/88 
*
از امروز در اعتراض به رواج "منفی عقیدتی" و "هیجان زدگی" در"بالاترین"، فعالیتم را در این وبسایت متوقف می کنم. متاسفانه توهین به عقاید و رواج رادیکالیسم که عمدتا از طرف ایرانیان خارج از کشور صورت می پذیرد، وجهه این پایگاه اینترنتی را مخدوش کرده. خوشبختانه این کاربران در اکثریت نیستند ولی در تولید "هیجان"، که به نظر من سمّ جنبش سبز است، ید طولایی دارند # 8/11/88 
گوگل ریدر 
مرا از دست ندهید؛ به مثابه خبرگزاری راز سر به مُهر! # 10/11/88

*
امروز، سه سال تمام می گذرد از روزی که دل مهربان "فرحناز"، برای همیشه فقط خاطره شد برای ما ... خواهرم! یادِ با هم بودن هایمان به خیر ... # 15/11/88

*
چه بسیارند برادران در کنار کاسه ها، و چه اندک اند به هنگام حوادث روزگار؛ حضرت علی # 17/11/88

*
یه اتفاق جالب؛ پل اسکله هرمز، امروز و درست پس از افتتاح و در حین عبور مقامات مسوول شکست. پروژه مربوط به شیلاته؛ قطعاتش خارجیه و فقط نصبش وطنی بوده! (
*
امروز، سه سال تمام می گذرد از روزی که دل مهربان "فرحناز"، برای همیشه فقط خاطره شد برای ما ... خواهرم! یادِ با هم بودن هایمان به خیر ... # 15/11/88
*
چه بسیارند برادران در کنار کاسه ها، و چه اندک اند به هنگام حوادث روزگار؛ حضرت علی # 17/11/88
*
یه اتفاق جالب؛ پل اسکله هرمز، امروز و درست پس از افتتاح و در حین عبور مقامات مسوول شکست. پروژه مربوط به شیلاته؛ قطعاتش خارجیه و فقط نصبش وطنی بوده! (+) # 21/11/88 
مثل این) ...
یعنی این که "توجه! توجه! ما هم هستیم"؟ # 23/11/88

*
واتسلاو هاول: "آن ها اسلحه دارند اما دست ما خالیست، پس آن ها زودتر خسته می شوند" - یک اس.ام.اس # 2/12/88 
*
واتسلاو هاول: "آن ها اسلحه دارند اما دست ما خالیست، پس آن ها زودتر خسته می شوند" - یک اس.ام.اس # 2/12/88 
وضعیت سلامت روان افراد متأهل 2 تا 5/2 برابر بدتر از مجردهاست # 1/12/88 
*
حجت الاسلام شجونی، که قبلا برای جویدن خرخره فتنه گران ابراز تمایل کرده بود، به بندرعباس سفر و سخنرانی می کند ... خرخره ها کمتر هوس انگیز باشند ان شالله # 5/12/88

*
یک بدی فیل تر شدن این که نمی شه لینک وبلاگهایی رو که می خوندی همون طوری کمپلت از وبلاگ فیل تر شده منتقل کنی به وبلاگ جدیدت، باید دونه به دونه اضافه کنی؛ به این ترتیب این وسط بعضی وبلاگ های خوندنی از قلم می افتند و ممکنه چند هفته یادت نباشه سری بهشون بزنی # 8/12/88 
*
حجت الاسلام شجونی، که قبلا برای جویدن خرخره فتنه گران ابراز تمایل کرده بود، به بندرعباس سفر و سخنرانی می کند ... خرخره ها کمتر هوس انگیز باشند ان شالله # 5/12/88
*
یک بدی فیل تر شدن این که نمی شه لینک وبلاگهایی رو که می خوندی همون طوری کمپلت از وبلاگ فیل تر شده منتقل کنی به وبلاگ جدیدت، باید دونه به دونه اضافه کنی؛ به این ترتیب این وسط بعضی وبلاگ های خوندنی از قلم می افتند و ممکنه چند هفته یادت نباشه سری بهشون بزنی # 8/12/88 
*
یک بدی فیل تر شدن این که نمی شه لینک وبلاگهایی رو که می خوندی همون طوری کمپلت از وبلاگ فیل تر شده منتقل کنی به وبلاگ جدیدت، باید دونه به دونه اضافه کنی؛ به این ترتیب این وسط بعضی وبلاگ های خوندنی از قلم می افتند و ممکنه چند هفته یادت نباشه سری بهشون بزنی # 8/12/88 
اینجا 
ببینید؛ امیدوارم نشریات بندرعباس فردا نروند از پزشکی قانونی رپرتاژ آگهی درباره خدماتش بگیرند # 10/12/88 
خوندم 
که "مديرعامل مجتمع نخ تاير صبا از آغاز صادرات محصولات توليدي مجتمع نخ تاير زنجان به ساير كشورهاي دنيا خبر داد" ... زنگ زدم بهش؛ تبریک گفتم؛ گفتم که بهش افتخار می کنم # 13/12/88 
+)
؛ خبری که به احتمال قوی تا چند ساعت دیگر تکذیب می شود؛ این خبر تنها به کار تست جامعه می خورد؛ همین # 18/12/88 * یک صد تومانی با مُهر "تبرّک کربلای معلی" را زده بالای سرش توی مغازه. می پرسم: " چرا حالا یک چک پول پنجاه هزار تومنی را متبرک نکرده اید؟" ... فقط می خندد # 19/12/88 
این پست "
شرمنده" کردند؛ ... چی بگم آخه؟ ... "واقعا تشکر می کنم" ...! 21/12/88 
فروغ 
نمی توانسته چهل و چند سال قبل درگذشته باشد؛ این خیلی دور است ... فروغ باید همین نزدیکی ها باشد # 22/12/88 
+)
نوشتم و بعد دوباره به بلاگر برگشتم. همان روزها این پست مرا (+) در ورد پرس، تابناک منتشر کرد (+) که بعدش ایران خودرو هم این جوابیه (+) را برایشان فرستاد ... این را نوشتم تا برخی رفقا نگویند مطالب من فقط در بی.بی.سی. مورد استفاده قرار گرفته! # 23/12/88
* هی مترسک! کلاه را بردار؛ ما کلاغان دگر عقاب شده ایم - یک اس ام اس # 1 آبان 88

* خدای من! فیلمنامه فیلم دوست داشتنی من منتشر شده؛ فیلمنامه "درخت گلابی"! ... طوری که روزنامه اعتماد نوشته در این کتاب چند نقد این فیلم مهرجویی و مصاحبه هم چاپ شده # 4 آبان 88

* "قربونت"، "چاکریم"، "مخلصیم"، "فدات" ... چقدر متنفرم از این تعارف های بی ذرّه ای "راست" # 4 آبان 88

* توی فرانسه رفیق ایرانی پسر عمه ام بهش گفته بود: "این معینی که وبلاگ می نویسه باهات نسبتی داره ؟" ... دروغ گفتم اگه بگم خیلی کم خوشحال شدم! # 6 آبان 88

* 8/8/88 فقط به درد شاعری می خورد؛ امام رضا غریب است هنوز # 9 آبان 88

* هر دو- سه روز یک بار موبایلم رو شارژ می کردم. تو یه جلسه بلوتوثم روشن بود چهار تا ویدئو گرفتم از یه ناشناس هر چهار تا سیاسی و سبز؛ حالا هر روز موبایلم رو باید شارژ کنم از بس بهشون گوش می دم و این ور و اون ور بلوتوث می کنم! # 10/8/88

* " سبزیم و پایدار / از سلاله خورشید و ماندگار / و تو ای شحنه تاریکی / کسوفی بیشنیستی / گذار و میرا"؛ یک اس ام اس؛ چند روز قبل # 12/8/88

* خدای من!

*
* یکی از دوستان از زنجان تایید کرد که فردی که به نام علی مغازه ای روز سیزدهم آبان در تهران بازداشت شده، همان علی مغازه ای است که ما می شناسیم. وی عضو هیات تحریریه نشریه اصلاح طلب و البته لغو مجوز شده "امید زنجان" و سپس فعال در روزنامه های اصلاح طلب تهران بود. مغازه ای همچنین از اعضای انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران بوده است # 18/8/88

* خبر خوب؛ "علی مغازه ای" آزاد شده. اسکندریون عزیز خبرم کرد # 24/8/88

* چقدر حسودی ام می شود به وبلاگنویس هایی که همه نوشته هایشان در همان وبلاگ اولشان موجود است و مثل من مجبور به اسباب کشی نشده اند؛ آن هم بدون آن که بتوانند نوشته های قبلی شان را با خود این سو و آن سو ببرند. از دی ماه 82 نوشته ام ولی نوشته هایم یک جا جمع نیست! همه نوشته ها، خوب و بد، ضعیف و قوی، بالاخره زاییده حس لحظه های خودمان بوده اند؛ خوب و بد، ضعیف و قوی # 25/8/88

* چهار روز فراموش نشدنی را سپری کرده ایم؛ با ناخوشی شدید زری. از همه دوستانی که حتی گوشه دلشان جویای حال ما بودند؛ سپاسگزاریم. حالمان بهتر است حتی اگر سوختگی دستان مرا به وقت آشپزی و فوران آب جوش زودپز به حساب بیاوریم! # 1/9/88

* سمیه توحیدلو، که دو ماهی را بعد از انتخابات زندانی بود، از هم سلولی خود گفته که مسیحی شده و بعد زندانی اش کرده بودند. او

* هر چه بیشتر فکر می کنم، بیشتر باورم می شود که در فیلترینگ وبلاگ قبلی ام اشتباهی پیش آمده # 4/9/88

* دارم به سر و وضع خانه مجازی جدیدم می رسم! دوستانی که لینک وبلاگشان را از قلم انداخته ام، خبرم کنند # 8/9/88
* "همین یکی دو روز پیش که بچه‌ها رفته بودند دیدن بهزاد نبوی به او گفته بودند: باز هم خوب شد شش سال برایتان حبس بریده‌اند، ما فکر می‌کردیم ده پانزده سالی روی شاختان باشد. با همان سرخوشی بی‌مثالش بعد از بیش از پنج ماه انفرادی در زندان و بعد هم انفرادی در سی سی یو، خنده سر داده بود و گفته بود: "حالا چه شش سال، چه پانزده سال، برای من هر کدامش را که بدهند حکم " ابد" را دارد..."" (

*

* بعد از دیدن "درباره الی"، حالا گرفتار

* به بهانه غدیر؛ "روز عدالت بر ظالم سخت تر است از روز ظلم بر مظلوم"؛ امام علی علیه السلام - 15/9/88

* یک

* یک تشر دلچسب از

*

* دیشب سانس مخصوص هنرمندان و خبرنگاران و وبلاگ نویسان برای تماشای "محاکمه در خیابان" از کیمیایی در سینما ستاره شهر بندرعباس برگزار شد ولی فیلم تبدیل شده بود به "پنالتی"؛ کاری از انسیه شاه حسینی؛ فیلمی واقعا مزخرف! ... اما حُسن بزرگ این سانس آشنا شدن با چند وبلاگ نویس خوب بندر بود؛ می ارزید به تحمل یک ساعت و نیم فیلمی ندیدنی! قرار شده این کار خوب باز هم تکرار شود # 21/9/88

* یک اتفاق جالب؛ مجله نگاه روز (بندرعباس) یک مصاحبه با دو عکاس خوب بندر درباره جایگاه عکاسی در استان منتشر کرده و در عکسی که از این دو چاپ کرده، عکاس به جای فوکوس روی صورت مصاحبه شونده ها، روی "در" پشت سر آنها فوکوس کرده؛ این یعنی اند جایگاه عکاسی! # 21/9/88

* امام خمینی: "حرام است تعرض کردن به کسى که به من سب کند، به من فحش بدهد، عکس مرا پاره کند، مرا بزند، هر کارى بکند". 15آذر58 - قم # 22/9/88

* امسال فرصتی بود برای "اصلاح الگوی مصرف" در مملکت مصرف زده ما ... فرصتی که سوخت # 23/9/88
* بغض محمدعلی ابطحی سنگین است؛ این را به راحتی از

* درگذشت آیت الله منتظری، در آستانه عزاداری های محرم، عرصه سیاسی کشور را به شدت متلاطم خواهد کرد # 29/9/88

* یکی تیتر زده بود: "حصر خانگی آیت الله آزاده تمام شد" ... می شود اشک نریخت؟ # 29/9/88

* احمدی، وزیر قبلی آموزش و پرورش احمدی نژاد، مجوز 200 مدرسه غیرانتفاعی را برای معاونان خود صادر کرده بود. مجلس ظاهرا

* راننده تانکر فاضلاب داشت گل نرگس می خرید ... چه صحنه زیبایی بود # 2/10/88

*
سید عبدالرضا موسوی نامه ای تند خطاب به علی معلم دامغانی نوشته که اگر علی معلم دامغانی جان سالم از این نامه به در برد؛ معلوم می شود قلب سالمی دارد! معلم دامغانی را اخیرا به جای میرحسین به عنوان رییس فرهنگستان هنر "منصوب" کردند # 4/10/88

* خب! من واقعا نمی دونم چرا قالب وبلاگم این طوری شد! # 4/10/88
شش شال قبل، سال 82، روزی چون امروز بود که زندگی های بسیاری در "بم" به صفحه آخر رسید؛ ناگهان # 5/10/88

* سه بار فیل ترینگ در کمتر از سه ماه ... # 5/10/88

* در این هاگیر و واگیر؛ چقدر مهم است که دیروز، "راز سر به مهر" من شش ساله شد؟ ... هیچ # 8/10/88

* یک سری از دوستان از من درخواست ارسال دعوت نامه برای عضویت در بالاترین را کرده اند. راستش را بخواهید تا حالا این کار را برای کسی انجام نداده ام و بیشتر به این دلیل که اصلا نمی دانستم چطور باید چنین کاری را انجام دهم. اخیرا پیگیر شدم و به

* من ابتکار محسن رضایی را در ارسال

* عطالله مهاجرانی: سرکوب، برگ‌ها را بر خاک می‌ریزد اما ریشه‌ها را محکم‌تر می‌کند # 15/10/88

* دیروز برای

* خیلی غم انگیز و حیرت زاست که کسانی با نام مستعار یا مقیم خارج از کشور، مطلب می نویسند که "من هم محاربم؛ مرا هم اعدام کنید" # 17/10/88

* 158 سال قبل در چنین روزی، خون سرخ امیرکبیر در حمام فین کاشان، لکه سیاه بزرگی شد بر تاریخ این سرزمین # 20/10/88

* از دیروز روزنامه

* سر یک پروژه سه روزی در معیت

* از پریروز نمایشگاه کتاب بندرعباس شروع به کار کرده؛ کمتر از یک ساعت غرفه ها را دید زدم و رفتم سراغ انتشاراتی محبوبم؛ "انتشاراتی روزنامه اطلاعات"! سه جلد کتاب "

* با

* خواندن

* اصلا، مطلقا و ابدا وقت خودتان را با برنامه ای به اسم "دیروز، امروز، فردا" هدر ندهید! این طوری قله از یادمان می رود و گرفتار سنگریزه ها می شویم # 18/11/88

* شماره چهارشنبه دو نشریه محلی بندرعباس را خریدم. اولی پنج صفحه و دومی شش و نیم صفحه از کل هشت صفحه خود را فقط به آگهی و رپرتاژ آگهی اختصاص داده اند ... واقعا مایه تاسفه! # 23/11/88

* بندرعباس حسابی شلوغ شده به خاطر این تعطیلی های پشت سر هم؛ هوا هم واقعا دلپذیر است # 24/11/88

* راهپیمایی دیروز، فارغ از همه تمهیدات کم نظیر امنیتی و تبلیغاتی اش، یک حسن بزرگ داشت؛ این که بادِ جریان برانداز را که مدام بر شیپور هیجان و شورِ بی شعور می دمد، خالی کرد # 23/11/88

* هیچ فکر کرده اید چرا در راهپیمایی ها، پلاکاردهایی که روی آن ها نوشته "دانشگاه ..."، "مدرسه ..."، "سازمان ..."، "پایگاه ..." اصلا بالای سر برده می شوند؟ (

* در ایران
* شعار مضحک جشنواره تولیدات مراکز استانی صدا و سیما در بندرعباس: "جهان به زیر آیین و فرهنگ ماست" # 26/11/88

* جالبه؛ بعضی ها "از" نماز راحت می شن، بعضی "با" نماز # 9/12/88

* صحنه های دلخراش از بر جا ماندن چهار جنازه در کف خیابانی در بندرعباس را

* "فریبکار، زبانش شیرین و قلبش تلخ است"؛ امام علی علیه السلام # 12/12/88

* دو سال قبل بود به گمانم؛ آقا فرید، پسر دایی، نمی خواست دوباره از تهران برگرده زنجان و مدیر کارخونه "نخ تایر" بشه، بهش گفته بودن داریم براش مدیر تسویه انتخاب می کنیم؛ بیا و برو کارخونه شهر خودتونو یه کاریش بکن؛ نذار از دست بره. قبل ترش مدیر عامل آبفای زنجان بود و بعد مدیر کل ستادی تو وزارت نیرو ... چند روز قبل توی خبرها
مسیح علینژاد (در یک مصاحبه): آقاى (قاضی) مرتضوى جلوى وكيلم و آقاى كاوه، قائم مقام آقاى اصغرزاده، به من گفت: "ما پرونده اى از شما و خبرنگاران زن ديگر در دست داريم كه در هفته با سه مرد زنا مى كنند". من با شنيدن اين كلمه جلوى آن دو نفر گريه ام گرفت و برايم عجيب بود كه چطور ممكن است يك مرد اين قدر راحت در چشم يك زن نگاه كند و اين حرف را بزند. دوم اين كه من آنجا تنها بودم و جلوى اين همه مرد چطور مى توانستم از خودم دفاع كنم. تنها چيزى كه توانستم بگويم اين بود كه اشكالى ندارد، بگوييد پرونده مرا بياورند # 15/12/88

* "بر اساس یک نظرسنجی انجام شده توسط سرویس جهانی بی بی سی هشتاد درصد از مردم جهان معتقدند دسترسی به اینترنت جزء حقوق اساسی انسانهاست" # 17/12/88

* خبرگزاری فارس خبر داده که محمد خاتمی ممنوع الخروج شده (

* گفته: "به دانش آموزها و معلم ها بگویید فردا، پنج شنبه، کلاس ها دایر است، ولی بین خودمان باشد قرار است کلاس ها را تعطیل کنیم ..." ... فردا احمدی نژاد سومین سفر استانی اش را به هرمزگان آغاز می کند # 19/12/88
* اگر شناسنامه ملاک باشد؛ امروز 34 ساله شدم! # 20/12/88
* شیرینی خبر رفع فیل ترینگ وبلاگ سمیه توحیدلوی عزیز هنوز به کاممان مزه نکرده بود، که وبلاگ دوم فاطمه شمس عزیز را سه هفته بعد از وبلاگ اولش، فیل تر کردند # 21/12/88
* یک جا از همه رفقایی که دسته جمعی منو با کامنت های

* نمی دانم چه حس غریبی است؛ از بین همه شاعران درگذشته، همیشه فکر می کنم

* "هراس من باری، همه مردن در سرزمینی است که ساندیس هایش شیرین تر از آزادی است" – یک اس ام اس # 22/12/88

* حدود دو سال قبل که سیستم بلاگر دچار مشکلاتی شد، مدتی در ورد پرس (

* "از خدا بترس و حق را بگوی گرچه موجب نابودی توشود"؛ امام موسی کاظم علیه السلام # 23/12/88

* مهشاد مصداق بارز یک دختر مُرداد ماهی است؛ سطله جوی کامل! ... اسباب بازی های دختر خالشو تملّک کرده؛ بعد به همون دختر خالش و دختر داییش می گه: "چون غذاتونو خوردین بهتون اجازه می دم با اینا بازی کنین"! # 24/12/88

* "پیمان" برای عیدی، دیوان حافظ برایم کنار گذاشته بود. گفتم: "به یادگاری برایم بنویس اش"؛ تفألی به دیوان حافظ زد؛ این آمد:"ترسم که اشک در غم ما پرده در شود / وین راز سر به مُهر به عالم سمر شود" # 25/12/88

* آقای پروانه! خانم پروانه! انگاری فصل پروازتونه؛ این روزا، نزدیکی عید، خیلی دارم می بینمتون ولی شما رو به خدا یه هوا بالاتر بپرین؛ می خورین به ماشینا اون وقت، زبونم لال، می میرین؛ به همین راحتی# 26/12/88

* استاندار هرمزگان بعد از پایان سومین سفر استانی احمدی نژاد به این استان در یک نشست خبری گفته که "رییس جمهور گفت چرا با چرخبال از استقبال مردم فیلم نگرفتید که "اوباما" سکته کند؟"! ... یک روزنامه محلی این عبارت را این گونه تلطیف کرده: "رییس جمهور محترم اظهار داشت ای کاش ترتیبی داده شده بود تا با چرخبال از جمعیت فیلمبرداری شود و دشمنان با چشم خود حقایق را می دیدند" # 27/12/88
* هر وقت رفسنجانی سیگنال های نزدیک تر شدن به رهبری نشان می دهد، ناگهان اتفاقی علیه او یا خانواده و نزدیکانش رخ می دهد ... مرعشی، رییس دفتر سابق وی - عضو ارشد کارگزاران و از اقوام نزدیکش درست در آستانه نوروز بازداشت شد (+). علی مطهری یک بار گفته بود برخی جریانات امنیتی مانع نزدیک تر شدن رهبری و رفسنجانی می شوند. او گفته بود بعد از سخنرانی رهبری در نماز جمعه 29 خرداد رفسنجانی آماده شده بود تا در حمایت از رهبری اعلام نظر کند که فائزه، دخترش، را بازداشت کردند و رفسنجانی هم گفته بود من تحت فشار کاری نمی کنم! # 28/12/88



عکس های سیاه و سفید - 8


۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

حذف یا حفظ رفسنجانی؛ مساله این است

علی مطهری، نماینده اصولگرای تهران در مجلس، چند ماه قبل در مصاحبه ای با روزنامه اعتماد گفته بود که برخی نهادهای امنیتی درون نظام علاقه ای به نزدیک شدن مقامات عالیرتبه به یکدیگر ندارند. وی در این باره به طور مشخص به بازداشت فائزه هاشمی بعد از نماز جمعه 29 خرداد رهبری اشاره کرده بود که آن را همزمان "کرده بودند" با آمادگی رفسنجانی برای اعلام حمایت از گفته های رهبری در نمازجمعه؛ بعد از بازداشت فائزه که چند ساعت به درازا کشید و مقامات مسوول بازداشت، بهانه آن را حفظ امنیت خود فائزه اعلام کردند، رفسنجانی اما اظهار داشته بود که زیر فشار کاری نمی کند و از اعلام نظر درباره خطبه های نماز جمعه رهبری منصرف شده بود. در همه ماه های گذشته، رفسنجانی یک در میان مورد حمله افراطیون هر دو جریان حامی و مخالف دولت بوده است. اندکی بعد از انتشار بیانیه اجلاس اخیر مجلس خبرگان رهبری که به نوعی به نزدیک شدن رفسنجانی به رهبری تعبیر شد، ناگهان با بازداشت حسین مرعشی، برادر همسر وی و از سران کارگزاران، مجددا بسیاری به یاد آن مصاحبه علی مطهری افتادند. حسین مرعشی چند روز بیشتر در زندان نماند و به بهانه مرخصی عید آزاد شد. امروز با انتشار خبر بازداشت نوه رفسنجانی در فرودگاه امام خمینی، به نظر می رسد کش و قوس در سطوح قضایی - امنیتی کشور حول محور حفظ یا حذف رفسنجانی از چرخه تصمیم سازی کشور در این روزهای "غیرمعمول" تداوم دارد؛ اگر جریانی می تواند مرعشی را از زندان آزاد کند، این بار نوه رفسنجانی در دسترس جریان مقابل است تا شاید آن گفته و تحلیل علی مطهری باورپذیرتر از همیشه به نظر آید.

۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه

گزارش های یک معطلی!

ساعت یازده و نیم شب 28 اسفند؛ کمتر از یک روز به تحویل سال. پرواز ما را از آسمان برگرداندند و حالا من توی فرودگاه دارم وبلاگمو به روز، "به شب" شاید، می کنم!
*

ساعت نه و نیم شب بیست و هشتم اسفند ماه است و من توی سالن ترانزیت فرودگاه بندرعباس لپ تاپم را گذاشته ام روی پاهایم و تند تند تایپ می کنم؛ می خواهم وقایع نگاری کنم؛ وقایع نگاری یک معطلی، یک بیچارگی، یعنی بدون چاره بودن!، درست یک روز قبل از تحویل سال و بعد اگر خدا دستمان را رساند به اینترنت، زود بگذارمش توی وبلاگم ... ساعت هفت عصر پرواز شماره 913 ایران ایر به مقصد تهران سر موقع تیک آف کرد. یک ربع بعدش خلبان گفت که هواپیما نقص فنی دارد و باید به بندرعباس برگردیم. ویژه نامه نوروزی بهار را می خواندم، و اگر این نبود نمی دانم 45 دقیقه ای را که مدام دور بندر چرخیدم و چرخیدیم تا به قول مهماندار سوخت هواپیما ته بکشد، و بعد لابد بدون آتش گرفتن، پا روی زمین بگذاریم، چطوری سپری می کردم. اگر این همه که دور بندر چرخید مستقیم رفته بود حتما به اصفهان یا شاید یزد می رسیدیم! مهماندار گفت فقط خلبان تصمیم می گیرد. پیاده شدنی دیدم که آب گرفته بودند روی چرخ های هواپیما و نشستنی هم دیدم که همه ماشین های آتش نشانی فرودگاه چراغ روشن ایستاده بودند دم در ایستگاه شان که اگر آتیش گرفتیم فوت مان کنند! ... الان هم یک ساعت و نیم است علّافیم توی سالن فرودگاه و تازه نیم ساعت قبل با عرض پوزش فراوان اعلام کردند که حالا حالا تاخیر داریم. خیلی وضعیت تحقیر کننده ای است؛ میلیون ها دلار صدقه آن ور مرزها می کنند حتما برای حمایت از ارزش های ناب و بعد ما خود ایرانی جماعت باید جانمان را بگیریم کف دستمان و سوار هواپیماهای قراضه روسی شویم و شکر کنیم که اگر چه همیشه زهره ترک می شویم ولی فقط سالی دو سه بار یک عده ای خاکستر می شوند و همیشه هم مرحوم خلبان مقصر است. الان دارم فکر می کنم وزیر راه و ترابری ککش هم می گزد که در گوشه گوشه این کشور مسوولیت چه قصاب خانه ای را بر عهده گرفته؟! ... زنگ زدم به یکی از رفقای خبرنگار؛ فکر می کنم تا حالا خبرش را خبرگزاری ها داشته باشند که سر پرواز ما چه بلایی آمده یا شاید خبر سقوط مهم تر باشد؛ نمی دانم ... اطلاعات توی بلندگوی سالن می گوید برای سلامتی خود و سایر مسافران سیگار نکشید. کاش اعصاب و روان ما به اندازه ریه هامان مهم بود، تازه شک دارم همین ریه ما هم برایشان مهم باشد ... لااقل روی این همه موشک قوی و دور برد که می سازند چند تا صندلی بگذارند تا کسانی مثل من که در چنین مواقعی زود قاط می زنند سوارش شوند و جایی فرود بیایید نزدیک مقصد قبل از ترکیدن و با چتر! ... به آسید اسماعیل که گفته ام بیاید فرودگاه دنبالم تا یک سره مرا برساند زنجان زنگ زدم و ماجرا را گفتم و با شرمندگی ازش خواستم معطل من نماند. گفت: عمرا اگه تهران برای زنجان ماشین گیر بیاری. اینجا اوضاع خراب تر است؛ منتظرت می مانم.
*
ساعت یک ربع به ده: "پذیرایی مختصرتان هم بخورد توی سرتان" ... مرد مسنی که کنارم نشسته بود می گفت دیشب مشکل مشابهی برای یکی از آشناهاش پیش آمده بود؛ یک هواپیمای دیگر از تهران فرستادند و آن ها ساعت یک نصف شب پریدند از بندر به تهران ... پیاده شدنی به بغل دستی ام گفتم احتمالا ریگی رو هم همین طور ترسوندن؛ 45 دقیقه دور یک شهر نه چندان بزرگ چرخاندند تا حالش خراب شد و اعتراف کرد. آخر ریگی را هم توی همین فرودگاه بندرعباس خفت کردند؛ حدود یک ماه قبل.
*
ساعت یک ربع به یازده: با چهل دقیقه اول "آواتار" خودم رو مشغول کردم؛ باتری لپ تاپم حسابی خالی کرده... اعلام شد مسافرای پرواز 913 برای تحویل بارهاشون برن
*
ساعت یازده و نیم: من توی کافی نتم
*
آ‍‍‍‍ب دوم:‌ با هفت ساعت و نیم تاخیر در فرودگاه تهران به زمین نشستیم با همان هوابیمایی که خراب شده بود و برای تعمیرش آدم از تهران آورده بودند. دوست خبرنگارم خبر را کار کرد و موضوع در سایت های خبری بازتاب زیادی داشته (+) (+) (+)
- لطفا به مقدسات مردم اهانت نکنید
- همونجور که به بتهای کعبه اهانت نشد؟

خر مرد رند

سال "صبر و استقامت"؛ فراتر از یک هماورد طلبی سیاسی

میرحسین هم سال آینده را سال "صبر و استقامت" نامیده و هم پیام نوروزی صادر کرده؛ ابتکار قابل توجه و هوشمندانه ای است که از عزم جدی تر وی برای بر عهده گرفتن رهبری جنبش سبز حکایت دارد. در این بین بخش قابل توجهی از نوشته ها و تحلیل ها، خرسندانه، بر وجه تقابل جویانه این اقدام با اقدام عرفی رهبری در نامگذاری سال ها تاکید داشته. متاسفانه چنین تاکیدی، خودِ "صبر و استقامت" و چرایی و چگونگی اش را از اولویت ساقط و "هماورد طلبی سیاسی" را به جای آن می نشاند در حالی که آرمان های تبیین شده در بیانیه های هفده گانه و مصاحبه های اخیر میرحسین به افقی بس فراختر از هماوردطلبی های سیاسی چشم دوخته. هماورد طلبی های چنینی می تواند به حرکت های انفعالی منجر شود و "راه سبز امید" را گرفتار هیجانِ صرف کند.

*

رویای بر باد رفته اردوغانِ صلح طلب


رسانه های خبری گزارش می کنند که در کشمکش بر سر ارزیابی تاریخی از قتل هزاران ارمنی به دست سربازان ترک در جنگ جهانی اول، دولت ترکیه لحن تندی را برگزیده و در این بین اردوغان، نخست وزیر ترکیه، تهدید کرده که ۱۰۰ هزار ارمنی ساکن این کشور را اخراج می کند! او گفته: "لازم نیست آنان را در کشورم نگه دارم". این گفته‌ی اردوغان در گفت‌وگو با بخش ترکی تلویزیون "بی بی سی" پربازتاب بوده است.
اردوغان که در جریان حمله گسترده نظامیان اسراییلی به مردم غیرنظامی در غزه و کشتار بی رحمانه آنان در دو سال قبل، در برابر دوربین های تلویزیونی رییس جمهوری اسراییل را به خاطر این اقدام بی رحمانه شماتت کرد و در اعتراض به وی سالن جلسه را ترک و مایه خرسندی بسیاری از صلح دوستان و مسلمانان را فراهم کرد، اینک با این جمله "وحشتناک" رویای اردوغان صلح طلب را بر باد داده و به جای آن اردوغانی را جایگزین کرده که شهروندانی را به صرف یک نزاع تاریخی – سیاسی تهدید به اخراج می کند! اردوغان نشان داد می تواند زندگی بی گناهان را، لااقل در گفتار و پندار، هزینه یک نزاع تاریخی – سیاسی کند؛ کاری که سال هاست صهیونیست ها در گفتار و پندار و هم کردار به آن مشغول اند!
*
پ ن: متن سخنان اردوغان: "در مسأله روابط ما با ارمنستان مشکل از ما نیست، بلکه مشکل از جانب ارمنستان است. در کشور من 170 هزار ارمنی وجود دارد. از این تعداد، 70 هزار نفر شهروندان کشورم هستند اما 100 هزار نفر نیز مسامحه می کنیم. در صورتی که لازم باشد به این 100 هزار نفر خواهم گفت به کشورتان برگردید. چرا این کار را خواهم کرد؟ آنها شهروندان کشور من نیستند و اجباری به نگهداشتن اینها در کشورم نیست. ما اکنون رفتار صمیمانه ای نشان داده ایم. اما متأسفانه رفتارهای کنونی (اصرار بر ادعاهای ارامنه) باعث تأثیر منفی می شود ولی آنها این را تشخیص نمی دهند ... طبیعی ست که ما سیاست همسایگی بدون مسأله را با عزم راسخ ادامه می دهیم. در صورتی که ما دستمان را دراز کنیم و طرف مقابل با مشت جواب ما را بدهد کاری از دست ما برنمی آید. در مسأله ما و ارمنستان هم مشکل از ما نیست. اکنون ارمنستان باید تصمیمی بسیار مهم بگیرد. ارمنستان باید از تأثیر منفی دیاسپورای ارمنی (لابی ارمنی) خارج شود. اگر کشورهایی ارمنستان را دوست دارند بویژه آمریکا، فرانسه و روسیه؛ باید آنها نیز از القائات منفی لابی ارمنی دوری کنند".

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

لذت یک متن در کنار یک آتش

پریشب به دعوت یکی از رفقا همراه یک گروه شدم برای "چهارشنبه سوری"؛ اولین تجربه من بود از این جنس. بیشتر از صد نفری بودیم. راندیم کیلومترها دورتر از بندر. جایی جمع شدیم دور آتش. برای من هیچ گاه چهارشنبه سوری مهم نبوده؛ انرژی نمی گیرم از این آتش و پریشب هم نگرفتم. نمی خواهم ایمان و اعتقاد کسی را زیر سئوال ببرم ولی همان اندازه به چاه جمکران و پارچه و دخیل بستن اعتقاد دارم که به چهارشنبه سوری! ... سرگروه اما کار جالب و به نظر من مهمی کرده بود؛ در حالی که همه دور آتش جمع شده بودند، متن هایی تهیه کرده بود که کسی با صدای بلند از روی کاغذ می خواندش و همه گوش می کردند تا "بدانند" ... همه لذت و انرژی من از این مراسم خلاصه شد در یکی از این متن ها ... بخوانیدش
*
هر هزار سال‌ یك‌ بار فرشته‌ها قالی‌ جهان‌ را در هفت‌ آسمان‌ می‌تكانند، تا گرد و خاك‌ هزار ساله‌اش‌ بریزد و هر بار با خود می‌گویند: "این‌ نیست‌ قالی‌ای‌ كه‌ قرار بود انسان‌ ببافد، این‌ فرش‌ فاجعه‌ است با زمینه‌ سرخ‌ خون‌ و حاشیه‌های‌ كبود معصیت، با طرح‌های‌ گناه‌ و نقش‌ برجسته‌های‌ ستم". فرشته‌ها گریه‌ می‌كنند و قالی‌ آدم‌ را می‌تكانند و دوباره‌ با اندوه‌ بر زمین‌ پهنش‌ می‌كنند.
رنگ‌ در رنگ، گره‌ در گره، نقش‌ در نقش، قالی‌ بزرگی‌ است‌ زندگی، كه‌ تو می‌بافی‌ و من‌ می‌بافم‌، همه‌ بافنده‌ایم، می‌بافیم‌ و نقش‌ می‌زنیم، می‌بافیم‌ و رج‌ به‌ رج‌ بالا می‌بریم، می‌بافیم‌ و می‌گسترانیم. دار این‌ جهان‌ را خدا برپا كرد، و خدا بود كه‌ فرمود: "ببافید" و آدم‌ نخستین‌ گره‌ را بر پود قالی زندگی‌ زد و هر كه‌ آمد، گره‌ای‌ تازه‌ زد و رنگی‌ ریخت‌ و طرحی‌ بافت و چنین‌ شد كه‌ قالی‌ آدمی‌ رنگ‌ رنگ‌ شد؛ آمیزه‌ای‌ از زیبایی و نازیبایی، سایه‌ روشنی‌ از گناه‌ و صواب.
گره‌ تو هم تا ابد بر این‌ قالی‌ خواهد ماند، طرح‌ و نقشت‌ نیز، و هزاران سال‌ بعد، آدمیان‌ بر فرشی‌ خواهند زیست‌ كه‌ گوشه‌ای‌ از آن‌ را تو بافته‌ای. كاش‌ گوشه‌ای‌ را كه‌ سهم‌ توست، زیباتر ببافی ...

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

پنجمین فیلترینگ "راز سر به مُهر"! / فید جدید

برای بار پنجم فیل آمد سراغ وبلاگم در کمتر از شش ماه! ... ما را که تحمل نکنند چه کسی را می خواهند تحمل کنند؟ نه توهین و دشنامی، نه تحریک به خشونتی، نه هواداری از براندازی، نه سلاحی، نه حزبی، نه سهمی از دلار چمدان های دلار ... غمناک است حکایت تحمل "منتقد" در این سرزمین؛ خیلی غمناک ... می نویسم برای ایمان ام، که نمی تواند دور از چون و چرا باشد، و برای این ایمان، دشنام و هیجان و خشونت را وسیله نخواهم ساخت همچنان
*
آدرس فید وبلاگم هم از امروز این است:
http://feeds.feedburner.com/mmoeeni
*
یک آدم علاقمند و پرمشغله ای (!) هم این وسط پیدا شده و آی.دی mmoeeni8 و هفت آی.دی دیگر با پیشوند mmoeeni را به اسم خودش ثبت کرده (+) که اگر مثلا وبلاگ من باز هم فیل زده شد، من برای ساختن وبلاگ جدید دچار بی آدرسی شوم! یک عده واقعا خیلی خلاق اند ولی خوشبختانه اعداد بی نهایت اند!
*
پ ن 1: وبلاگ قبلیم که فیلتر شد گفتم درباره آشپزی و این حرفا می نویسم بلکه دیگه فیلتر نشه! یه پست این جوری هم نوشتم (+) ولی بعدش این کلک یادم رفت و شد چیزی که شد و نباید می شد
پ ن2: خونه بعدی رو با 77 پیدا می کنید؛ متوجه منظورم که هستین؟!