صلاحیت سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی (نایب رئیس مجلس انقلابی شورای اسلامی) که دی ماه گذشته به یک شبکه روسی گفته بود: «زیردریایی اتمی آمریکا را در خلیج فارس میتوانیم با تور ماهیگیری شکار کنیم»، پنج ماه بعد برای "ریاست جمهوری اسلامی" توسط شورای نگهبان احراز شد. او یک هفته بعد از برگزاری انتخابات هم با هوشمندانه خواندن "انتخاب" ابراهیم رئیسی به عنوان رئیسجمهوری، درباره یکدست شدن قوا گفت: «کشور برای اینکه از جا بلند شود و برای حداقل ۱۰ سال به چنین اتفاقی (کنار گذاشتن دعواها) نیاز داشت. بعد از طی این دوره، نهادهای دموکراتیک یا جریانات سیاسی میتوانند برگردند.»
این داستان صدکلمهای از شش ماه زندگی و کلام "نایب رئیس مجلس" به تنهایی از وسعت وخامت و دامنه اضمحلال "اندیشه تدبیر امور مملکت" نزد بالاترین مقامات حکایت دارد؛ جایی که میشود با تور ماهیگیری زیردریایی اتمی شکار کرد لابد پیروزی "رقیب" به لطف محروم کردن بسیاری از حق "انتخاب شدن" و مشارکت نکردن اکثریت مطلق واجدان شرایط رأی دادن در انتخابات، "هوشمندانه" خواهد بود(!) و ناگوارتر از همه، "یکدست بودن" قوا مایه "بلند شدن کشور از جا"، و حذف نهادهای دموکراتیک؛ لازمهی آن!
در پی این اظهارات بسیاری به مخالفت با ایده یکدست کردن قوا پرداختند و آن را محکوم کردند؛ فارغ از اینکه "قدرت" خود و "اکثریت مطلق" مردم را در موثر کردن این "مخالفت" به یاد آورند و توجه کنند که اساساً این شکل از برگزاری انتخابات، مشخصا نشانه یأس از "همدلی" اکثریت مردم و به ناچار برای همان "یکدست"تر کردن حکومت بود!
با این همه، اقتدارگرایی و "یکدست"شدن حکومت را به طور مطلق شاید نباید مردود دانست؛ اگر یکدست شدن حاکمیت منجر به بالانشینی "فقط" کسانی شود که کارآمدی را (تامین امید، آسایش و آرامش مردمان کشور را) شرط بقا و مشروعیت بدانند و "خیر عام" را در نظر و عمل ترویج کنند، چرا نباید از آن استقبال کرد؟!
مسئله پیشینی ما "فلسفه (مبانی اندیشه تدبیر امور) مملکت" است و آنچه اکنون هست – و یکی از میوههای آن: صدرنشینی امثال "سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی" – دقیقاً به همین مسئله برمیگردد.
مهم است توجه شود این کیفیت جریان اقتدارگرا و مشاوران اوست که نشان میدهد باید در انتظار چه بود.
فرانسیس فوکویاما در کتاب "دولتسازی" نوشته: «اگر کشورهای اقتدارگرا در همه جا توسط کسانی چون لی کوآن یئو (نخستوزیر سنگاپور از 1959 تا 1990) اداره میشدند وضع خوبی داشتند [نخستوزیری اقتدارگرا که سنگاپوری درخشان بنا کرد] ولی آنها به همان اندازه ممکن است مبتلا به رهبرانی چون موبوتو (دیکتاتور زئیر) یا مارکوس (دیکتاتور فیلیپین) شوند لذا تفاوت در کارنامههای اقتصادی رژیم اقتدارگرا بسیار عظیمتر از نظامهای مردمسالار است. حداقلاش آن است که دموکراسیها با داشتن ضامنهایی نهادی میتوانند از بدترین اشکال بیلیاقتی یاغارتگری اجتناب کنند: رهبران بد را میشود با رأی مردم کنار گذاشت» (فوکویاما بعدتر در "نظم و زوال سیاسی" هم نوشت: «یک دولت اقتدارگرا در بهترین حالت با شهرونداناش به سان کودکان نابالغ و ناآگاهی رفتار میکند که برای دستیابی به خیر خود نیازمند راهنمایی افراد بالغاند و در بدترین حالت، شهرونداناش را منابعی میداند که باید استثمار شوند یا آشغالهایی که باید از شرشان خلاص شد»؛ به مثابه نشانههایی برای تشخیص و شناسایی).
ایران به جریانی یکدست برای حکمرانی نیاز دارد؛ جریانی که پیش از همه باید با "واقعیت" صلح کند، واقعیتهایی حتی ساده و سفتتر از شکار نشدن زیردریایی اتمی با تور ماهیگیری!
در زیتون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر