🔹 واقعیت مهیب اول) عقبنشینی و تسلیم «جمهوری اسلامی ایران» در برابر «آمریکای ترامپ» و «اسرائیل نتانیاهو» یعنی اعتبارزایی برای این دو پلید ِ شرور و اعتبارزدایی از توان مقابله با زور و زر و تزویر.
این البته معلول ِ راه و روش – به نظر ِ من ِ نوعی - «نادرستی»ست که برای این مقابله تعریف شد؛ نه با «ساعد سیمین» میشد با «فولاد» بازو پنجه کرد (که سعدی علیهالرحمه هم هفتصد سال قبل گفته بود: چون نداری ناخن درنده تیز / با بدان آن به که کم گیری ستیز - هر که با فولاد بازو پنجه کرد / ساعد سیمین خود را رنجه کرد)، نه مقابله با شیطان با راههای گاه شیطانی موثر میافتاد چون هم فرصت بهرهبردن از نصرت الهی زایل میشد و هم همدلی مردم به طرق مختلف از کف میرفت که انگار رفته.
هفت سال پیش این یادداشت را نوشته بودم :
چقدر خوش بود اگر کشور ما، مأمن مظلومان عالم بود، پناهگاه مستضعفان، استخوان در گلوی زورگویان، چشم امید آزادیخواهان. میشدیم حلقوم برای صدای بیصداها، گوش برای همه کسانی که پشت درهای بسته، حقشان را در معاهدههای رنگارنگ و شیک، به یغما میبرند، مشت بر دهان و سینه آنها که خروش ستمدیدگان را با حبس و زجر و تبعید و اعدام پاسخ میدهند، دست ِ دستگیر همه فقیران عالم، همه گرسنگان دنیای عفونتزده، همه جنگزدگان غریب. اما نشد، چون قرار نبود، هم اینها بشویم و هم ستمگر را به دو قسمت تقسیم کنیم؛ ستمگری که با ما دوست است، و ظالمی که ما را دوست ندارد و ما باید با این نوع دوم، فقط، بجنگیم. همهی کار از همین خوب و بد کردن «ستمگران» و «ستمگری»، خراب شد؛ دستهای از ستمها برایمان توجیه شد، دستهای دیگر را توجیه کردیم و دستهای را نه. وقتی این طوری شد، دیگر حتی ستمستیزیهای درست و بهحقمان آلوده شد، خلوصاش را باد برد، شیطان دستهایش را به هم مالید از عادت ما به قربانی شدن آرمانهای انقلابیمان پای مصالح دوستان ِ ستمگر و پای «بقا» به هر بها. نقل شده که به شهید بهشتی گفته بودند: حالا که شعار «مرگ بر شاه» همهگیر شده، شعار جدید بدهیم؛ «شاه زنازاده است، خمینی آزاده است»، گفته بود: «رضاخان با مادر شاه ازدواج کرده بود. این شعار حرام است. از پله حرام که نمیشود به بام سعادت رسید» ... بهشتی خیلی زود رفت تا نبیند «پله حرام» به تولید انبوه میرسد و بام سعادت، هی دور میشود از ما، هی بالاتر میرود. ما کاریکاتور خودمان شدیم. ما ستمکار شدیم و فروریختیم. گره در گره. خدا بنیاسراییل را چهل سال آواره کرد، چون مدام بهانه آوردند، چون مدام نشانهها را به کوریشان حواله کردند، چون توهّم زدند که منّت سر حضرت حق هستند و نبودند.
امام علیع فرموده بود: «و من به یقین میدانم آنچه را که شما را اصلاح خواهد کرد ولی من با افساد خود، شما را اصلاح نخواهم کرد.»
🔹 واقعیت مهیب دوم) تصور ته ِ خط ِ تسلیم «نشدن»، در این شرایط بد اقتصادی و رکوردزنی فقر و انواع ناترازی و کمبودها (از آب - مایه حیات - تا برق و گاز) و انواع فسادها و افتراقهای اجتماعی، بسیار هراسانگیز است. بحران آب به تنهایی به قدری جدی است که باید عمل و فکر هم حکومت و هم مردم، از هر بحران دیگری، برای تمرکز روی این یک بحران، رها باشد که نیست. در این شرایط، مبانی اخلاقی جامعه نیز با سرعت و شدت در حال تخریب است؛ دروغ گفتن برای نفع بیشتر و یا ضرر کمتر، آسان و آسانتر شدن عبور از مرزهای انصاف، کور و کر شدنهای انتخابی و برنده دانستن ارباب زر و زور و تزویر، بیتردید نشانه و توصیف یک جامعه بهشتی و آرام نیست؛ آتشی که زیر خاکستر هست، تر و خشک سوزان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر