ادامه
از +
چندی
بعد که علم درباره وضع آشفته یونان و فروپاشی حكومت نظامیها به شاه میگوید: «ملاحظه
میفرمایید که آمریکاییها به چه پیسی افتادهاند؟» شاه پاسخ میدهد: «هر وقت آمریکاییها
به حرف من گوش نمیدهند، به همین پیسی میافتند.»
در پایان
سال نیز که قرار است شاه در کنفرانس اوپک در الجزيره شرکت کند، علم پیشنهاد میکند
که «هیئت مطلعی مرکب از وزیر اقتصاد، رئیس بانک مرکزی، دکتر فلاح، وزیر کشور (مسئول
اوپک) و یک عده کارشناس همراه باشند»، (شاه) فرمودند: «این خرها چه فایده دارند؟»،
(علم مینویسد) عرض کردم خر و هر چه
باشند، لازم است باشند، فرمودند: بسیار خوب، بگو باشند. (ناگفته نماند که چند تن
از کسان مورد اشاره از باکفایتترین
بلندپایگان و برجستهترین مغزهای آن روز ایران بودند)
در پایان
فروردین این سال، هنگام بازگشت شاه و همراهان در کیش، دکتر ایادی پزشک مخصوص، که
از بزرگ شدن طحال شاه نگران شده بود، از
علم خواست که پروفسور ژان برنار، استاد دانشگاه پاریس و متخصص معروف خون،
به ایران بیاید و شاه را معاینه کند. عَلم این مطلب را بیدرنگ به اطلاع پروفسور
صفویان، رئیس دانشکده پزشکی دانشگاه ملی رسانید. چند روز بعد پروفسور ژان برنار و
پروفسور میلیز (که هر دو از استادان پیشین صفویان بودند) و همچنین دکتر فلاندرن،
متخصص آزمایشگاه، به دعوت پروفسور صفویان به ایران آمده و از شاه دیدار و معاینه
کرده و نمونههایی از مغز استخوان و خون گرفتند. پس از این نخستین معاینه و بازگشت
به فرانسه، ژان برنار تلفنی از صفویان درخواست کرد هر چه زودتر به پاریس بیاید.
پزشکان فرانسوی که کاملا از مسئولیت خطیر حرفهای خود آگاه بودند، پس از معاینه بيمار
مشترک دیگری که در بیمارستان آمریکایی پاریس بستری بود، از راه احتياط صفويان را
به گلخانه بیمارستان برده و در آن ها اظهار داشتند که شاه دچار گونهای سرطان خون
(والدنستروم) است که به درمان و مراقبت طولانی نیاز دارد ولی چون از نظر علمی
اعتمادی به پزشک مخصوص شاه ندارند، باید ترتیبی داد که از آن پس صفويان مسئول
مراقبت و واسطه ارتباط با بیمار باشد. نتیجه آزمایش به وسیله صفویان به آگاهی ایادی
رسيد و او تأکید کرد که با توجه به روحیه شاه که از کوچکترین ناراحتی جسمانی نگران
میشد، نباید او را از بیماری راستین خود آگاه کرد. مسئولیت اخلاقی گروه پزشکان بسیار
سنگین بود و قرار شد بیماری شاه به هیچ کس فاش نشود. گزارشهای پزشکی نیز که از
پاریس برای صفویان و ایادی فرستاده میشد، صرفا به بیمار شماره ۲ اشاره میکرد (بیمار
شماره ۱ خود علم بود). از این گذشته داروهای شاه در شیشهای متعلق به داروهای به
کلی متفاوتی گذاشته میشد (ایادی از همان آغاز یاد آور شده بود که شاه عادت دارد
کاغذهای همراه دارو را دقیقا بخواند) در نتیجه علم هرگز به بیماری شاه پی نبرد و
در یادداشتهایش
نیز علت ناراحتی شاه را آلرژی و یا خستگی و غذای نامناسب میپنداشت. سه سال بعد
پزشکان بر آن شدند که پنهان داشتن بیماری شاه از همسر او به مصلحت نیست و هنگامی
که شهبانو فرح پس از شرکت در کنفرانس تابستانی آسپن (كولورادو - آمریکا)، در راه
بازگشت، چند روزی در پاریس به سر برد، او را طی دیدار محرمانه در جریان گذاردند.
شاه نیز با آن که تا هنگام انقلاب از بیماری خود آگاهی نداشت، به تدریج دریافت که
عارضهای جدی گریبانگیر او شده است. در ماههای انقلاب و سفر به مصر و سپس مراکش،
شاه در مصرف داروهایی که به او تجویز شده بود کوتاهی کرد و در نتیجه بیماریاش که
تا آن هنگام مهار شده بود، ناگهان شدت گرفت. پروفسور صفویان که از هنگام بیماری
شاه عملا پزشک مخصوص شاه شد و همچنین پزشکان فرانسوی، معتقدند که اگر شاه برنامه
دارویی خود را دقیقا مراعات کرده بود، به احتمال قوی چند سالی بیشتر زنده می ماند.
به باور همین پزشکان، داروهای مورداستفاده شاه هیچگونه اثر منفی بر قدرت تصمیمگیری و رویارویی او با حوادث
انقلاب نداشت. (پایان)
منبع:
یادداشتهای اسدالله علم، مجموعه کامل دو جلدی، از صفحه1261 تا 1268
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر