حسن آقا اول صبحی، با یک ایمیل پر از عکس، دل ما را شوت کرد به سال های دور، سال های هر لحظه دورتر. همیشه درک گذر زمان، دلتنگ کننده است، دلتنگ خوبی هایی که از یادت نمی روند ولی دیگر به دستت نمی رسند
*
*
خدای من! در به در دنبال کتاب فارسی اول ابتدایی خودمان هستم؛ همانی که مثل این عکس بالا، هر صفحه اش پر نقاشی های قشنگ بود. از روی الگوهای هر صفحه، مشق می نوشتیم ومعلم خط می زد. کلاسمان کلاس کوچکی بود در ابتدای راهرو مدرسه قدس
*
*
*
*
وااااااااااااااااااااااااااااااااي
پاسخحذفمن عاشق اون نقاشي كتاب كلاس اول بودم
هزار تا قصه براش داشتم
سپاس
سپاس
سپاس
ما کارتهایی رو که اتفاقی گیر میاوردیم با این خنزر پنزرهایی که پسرها از توی شانسی درمیاوردن طاق می زدیم!
پاسخحذفبعد توی دلمون میخندیدیم که این پسرا چقد خرن در ازای چار تا کارت بیخود ماشین و موتور و هواپیما، حاضر شدن کفش سیندرلا رو بهمون بدن
اونام احتمالا تو دلشون میخندیدن که این دخترا چقد خرن، در ازای آت آشغالای شانسی حاضرن کارت هاشون رو به ما بدن
چقد آدما هرچی گنده تر میشن خاطره بازتر میشن...
eyyyyyyyyyyyyyyyyyy
پاسخحذفسلام
واقعاً یادش بخیر
مخصوصاً اون کارت ها
...
دستت درد نکنه
سلام من که از اون کتاب اول ابتدایی متنفر بودم همین الان هم متنفرم!
پاسخحذفیادش به خیر ....
پاسخحذف