خبر: مجید مجیدی کارگردان پرآوازه ایرانی و سازنده فیلم هایی چون رنگ خدا و بید مجنون با دعوت شهرداری پکن در کنار چهار کارگردان دیگر، و البته جداگانه، فیلمی کوتاه در میدان تیان آن من پکن برای معرفی این شهر به مناسبت المپیک 2008 پکن ساخته است. قرار است مجموعه فیلمهای پنجگانه فوق تحت عنوان پکن از منظر فیلم هنگام برگزاری المپیک در محافل عمومی چین به نمایش درآید و از شبکههای جهانی پخش شود. مجیدی در کنار الیور استون، لوک بسون، جوزپه تورناتوره و گونگ یونگ، این فیلم پنج دقیقهای را در مورد پایتخت تاریخی چین ساخته است. /ا
*
مجید مجیدی عزیز! کاش قبول نمی کردی که برای چین فیلم بسازی، فیلم سفارشی آن هم در میدان تیان آن من. من هیچ گاه سیاستمدار خوبی نخواهم بود چون نمی توانم ایده آلیسم را از افق زندگی ام حذف کنم و حالا که ماجرای این غم را با تو در میان می گذارم خودم را ملامت نمی کنم که چرا در دوره ای که تشنه مهر و محبت چین و روسیه در اینجا و آنجاییم تا کسی تنه ای به ما نزند به هنرمندی چون تو می گویم: کاش "پاک" می ماندی و یوآن چینی و همردیف شدن با الیور استون، لوک بسون، جوزپه تورناتوره و گونگ یونگ تو را وسوسه نمی کرد. لابد خیلی هم تحویلت گرفتند ودر بهترین هتل ها برایت اتاق خالی کردند و به دیدن شهر ممنوعه و دیوار چین هم بردند تو را ... اما به طور خاص می خواهم چیزی از تیان آن من برایت بگویم. خرداد سال 68 را به یاد آر. کشتار وحشیانه صدها دانشجوی معترض را در این میدان توسط ارتش چین. کسی از قاتلان را توبیخ هم نکردند. دانشجویان آمده بودند برای جرعه ای اکسیژن بیشتر. نه از آن اکسیژنی که چهارپایان هم از آن بی نصیب نیستند. شاید اگر مثل همان قهرمان رنگ خدا دستت را روی سنگ فرش این میدان بکشی خدا به تو بگوید: این جا مغز دانشجویی پاشیده بود که زیر تانک له شد بی آن که همکلاسی هایش بتوانند کاری برایش بکنند. دستت را نزدیک دماغت بیاور، هنوز بوی خون می دهد، نه؟ صد المپیک دیگر هم بوی خون را از پکن دور نخواهد کرد. بید مجنون را دوباره ببین. نکند سوی چشمانت را از کف بدهی! ما به چشمانی رنگ خدایی محتاجیم از دیروز تا هنوز. /ا
*
مجید مجیدی عزیز! کاش قبول نمی کردی که برای چین فیلم بسازی، فیلم سفارشی آن هم در میدان تیان آن من. من هیچ گاه سیاستمدار خوبی نخواهم بود چون نمی توانم ایده آلیسم را از افق زندگی ام حذف کنم و حالا که ماجرای این غم را با تو در میان می گذارم خودم را ملامت نمی کنم که چرا در دوره ای که تشنه مهر و محبت چین و روسیه در اینجا و آنجاییم تا کسی تنه ای به ما نزند به هنرمندی چون تو می گویم: کاش "پاک" می ماندی و یوآن چینی و همردیف شدن با الیور استون، لوک بسون، جوزپه تورناتوره و گونگ یونگ تو را وسوسه نمی کرد. لابد خیلی هم تحویلت گرفتند ودر بهترین هتل ها برایت اتاق خالی کردند و به دیدن شهر ممنوعه و دیوار چین هم بردند تو را ... اما به طور خاص می خواهم چیزی از تیان آن من برایت بگویم. خرداد سال 68 را به یاد آر. کشتار وحشیانه صدها دانشجوی معترض را در این میدان توسط ارتش چین. کسی از قاتلان را توبیخ هم نکردند. دانشجویان آمده بودند برای جرعه ای اکسیژن بیشتر. نه از آن اکسیژنی که چهارپایان هم از آن بی نصیب نیستند. شاید اگر مثل همان قهرمان رنگ خدا دستت را روی سنگ فرش این میدان بکشی خدا به تو بگوید: این جا مغز دانشجویی پاشیده بود که زیر تانک له شد بی آن که همکلاسی هایش بتوانند کاری برایش بکنند. دستت را نزدیک دماغت بیاور، هنوز بوی خون می دهد، نه؟ صد المپیک دیگر هم بوی خون را از پکن دور نخواهد کرد. بید مجنون را دوباره ببین. نکند سوی چشمانت را از کف بدهی! ما به چشمانی رنگ خدایی محتاجیم از دیروز تا هنوز. /ا
دوست عزیز!
پاسخحذفچینیها بخشی از آینده و بخش مهمتری از اقتصاد جهان رقم میزنند،یکبار همین تیان آن من را بهانه کردم که به دوستان جوانم در پلی تکنیک پیغامی بفرستم...
http://yasnababa.blogspot.com/2007/08/blog-post_05.html
ر
عزیز رو فاکتور بگیر . بعید به نظر میرسه قبلا هم پاک بوده باشه ! خیلی اینجور آدم ها رو جدی نگیر دوست من دنیاشون کوچیک و در عین حال با پاچه خواری تمام طی میشه
پاسخحذف