۱۳۸۶ آبان ۱۰, پنجشنبه

Englishmen










از انگلستان راه افتاده بودند و بعد از طی کردن قطر این قاره سبز از مرز ترکیه وارد ایران شده بودند. از تبریز و تهران و شیراز و اصفهان عبور کرده بودند تا به بندرعباس برسند. با دو لندرور یکی جدید و یکی مال 47 سال قبل و البته کاملا بهسازی شده. همین دو روز قبل آمده بودند بندرعباس تا با کشتیِ شرکتِ کشتیرانی والفجر عرض خلیج فارس را طی کنند و بروند دبی. در محوطه مجتمع بندری شهید رجایی برای کارهای اداریِ انتقال، توقف کرده بودند و هموطنان عزیز انگاری ضریحی مقدس ناگهان جلوی چشمشان سبز شده باشد، آن ها را حلقه کرده بودند. باورتان نمی شود بعضی ها با چه اشتیاقی دست می مالیدند به این ماشین قدیمیه! طفلک رفته بود توی ماشین و جُم نمی خورد انگاری از چیزی موهوم می ترسید! یکی سیگار به دست ایستاده بود و دود و آتش سیگارش مزاحم بود، غریبه زود تذکر داد. توریست دومی رفته بود داخل ساختمان. کسی به دو بطری آبمیوه مهمانشان کرده بود. خودش می گفت: ایرانی ها در مسیر حرکتمان دوستانه ترین رفتار را با ما داشتند. امیدوارم راست گفته باشد. به اندازه خوراک یک سال مجله عکس از آن ها عکس گرفته شد با موبایل و دوربین های معمولی دیگر. کسانی بی هیچ حجب و حیایی دست ها را سایبان می کردند و دماغشان را به شیشه ماشین جدیده می چسباندند تا ببینند آن تو چه خبر است ... اجازه گرفتم و بعد عکس. گفتم این هم آدرس وبلاگم، عکس هایت را برو ببین!

۳ نظر:

  1. drood

    ba tashakor az aks ha

    matlab khobi bod

    پاسخحذف
  2. چقدر جالب بود محمد عزیز. فکر نمیکنم که یارو دروغ گفته باشه در باب رفتار دوستانه ایرانیها ...ما ایرانیها با غیر خودیها رفیق تریم . سبز باشی .

    پاسخحذف
  3. سلام
    با عرض پوزش و البته اگر جسارت نباشد فکر می کنم املای مرد انگلیسی عنوان را اشتباه نوشتید به جای حرف ال حرف جی گذاشتید

    پاسخحذف