دولت هایی که خود را به در و دیوار می زنند تا از راه اعمال تحریم های اقتصادی، دولت ایران را به تسلیم در برابر خواسته های خود مجبور کنند دو غفلت بزرگ و وحشتناک دارند و همین دو غفلت باعث شده تا در دور باطلی گرفتار شوند و نتوانند ایران را به تسلیم وادار کنند؛ اول آن که گمان می کنند سطح استانداردهای زندگی مردم ایران برای دولتمردان ایرانی خیلی مهم است و دوم آن که خیال می کنند برای خود اکثریت مردم ایران هم سطح استانداردهای زندگی شان مهم است!
سازوکار مورد نظر تحریم کنندگان این است که با وارد کردن فشارهای روانی و عملی اقتصادی، جمهوری اسلامی ایران را در تامین نیازهای اقتصادی خود دچار مشکل کنند؛ در پی آن کارآمدی دولت برای اداره کشور مختل شود و در نهایت با ایجاد نارضایتی عمومی، فشار از درون به نظام و عقب نشینی از مواضع میسر گردد. اما تجربه نشان داده که این راه اگر چه شروع پیش بینی شده ای دارد و "واقعا" ایران را دچار مشکل می کند ولی انتهای راه هر بار "دورتر" می شود و دلیل آن هم این است که این مشکلات اقتصادی که به کاهش سطح استانداردهای زندگی "ایرانی" منجر می شود، نه برای حاکمیت مهم است (1) و نه برای خود مردم و البته هر کدام دلایل خودشان را دارند!
سازوکار مورد نظر تحریم کنندگان این است که با وارد کردن فشارهای روانی و عملی اقتصادی، جمهوری اسلامی ایران را در تامین نیازهای اقتصادی خود دچار مشکل کنند؛ در پی آن کارآمدی دولت برای اداره کشور مختل شود و در نهایت با ایجاد نارضایتی عمومی، فشار از درون به نظام و عقب نشینی از مواضع میسر گردد. اما تجربه نشان داده که این راه اگر چه شروع پیش بینی شده ای دارد و "واقعا" ایران را دچار مشکل می کند ولی انتهای راه هر بار "دورتر" می شود و دلیل آن هم این است که این مشکلات اقتصادی که به کاهش سطح استانداردهای زندگی "ایرانی" منجر می شود، نه برای حاکمیت مهم است (1) و نه برای خود مردم و البته هر کدام دلایل خودشان را دارند!
دولت، مردم را به بهشتی در آن دنیا بشارت می دهد به پاس صبوری بر دشمنی دشمنان خدا و این، موید مهم بودن سطح استانداردهای زندگی مردم برای دولت نیست. اکثر مردم نیز به دلایل مختلف به سطح استاندارد های زندگی خود اهمیتی نمی دهند؛ یا به این دلیل که به علت بسته بودن راه ارتباط فرهنگی با کشورهای پیشرفته، اساسا امکان مقایسه سطح زندگی خود را با دیگر "انسان های معاصر" ندارند، یا هزینه نقد مدیران و پدیدآورندگان سطح استاندارد زندگی خود را بسیار بالا ارزیابی می کنند؛ که چنین نیز هست و از خیر آن می گذرند، یا به قول یک دیپلمات انگلیسی در پنجاه سال قبل به قضا و قدر اعتقاد دارند و "اهمیتی به زجر کشیدن نمی دهند" (2). مردم ایران همچنین از شاعر بزرگ خود یاد گرفته اند که وقتی کفش ندارند، به کسی که چلاق است فکر کنند و "صبر" پیشه سازند(3).
به همین سادگی هر تحریم فقط و فقط سطح استانداردهای کار و زندگی مردم ایران را پایین می آورد. (4)
به همین سادگی هر تحریم فقط و فقط سطح استانداردهای کار و زندگی مردم ایران را پایین می آورد. (4)
پ.ن: آن دست از ایرانیانی که استاندارد زندگی برایشان مهم است و دانش و تجربه ای گران اندوخته اند، معمولا خروج از کشور را ترجیح می دهند؛ امام جمعه ارومیه که اخیرا در زمره مفاخر فرهنگی و ملی کشور ثبت شد (+)، چند سال قبل گفته بود: "آن ها اگر مغز داشتند که فرار نمی کردند"! ما چنین ایرانی داریم!
*
*
(1) نمونه خیلی ساده این وضعیت، اوضاع صنعت حمل و نقل هوایی کشور است؛ با وجود پرتلفات بودن سفر هوایی در ایران، کمتر کسی می تواند باور کند که دولتمردان ایرانی به طور جدی نگران جان مسافران هستند لااقل به همان اندازه که نگران خلیج ع ر ب ی نامیده شدن خلیج فارس در مانیتور یک هواپیما بودند. صنعت خودروسازی کشور که به لطف تعرفه های سنگین برای خودروهای وارداتی، به تنها انتخاب اکثریت مردم ایران تبدیل شده، با استانداردهای خودروسازی دنیا فاصله بسیار دارد. غیر از معدود شهرهای بزرگ تقریبا اکثر شهرهای کشور فاقد سیستم تصفیه آب هستند و در پایان دهه نخست هزاره سوم، هنوز بسیاری از شهرهای کشور شبکه جمع آوری فاضلاب ندارند. کشاورزی و نساجی کشور عملا زیر پای محصولات خارجی قربانی شده. طرح های نفتی عراق برای سرمایه گذاران جذاب تر است تا طرح های توسعه میادین نفتی ایران. پروژه های عمرانی عموما با تاخیر به بهره برداری می رسد. دولت ایران حتی از تعیین و تعریف خط فقر ابا دارد و با تغییر در تعریف شاخص ها، با نرخ بیکاری و تورم، مانور سیاسی می دهد! این ها همه از بی اهمیت بودن سطح استاندارد زندگی مردم حکایت دارد.
(2) مراجعه کنید به کتاب "همه مردان شاه"
(3) سعدی در بوستان می نویسد: "هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم، دل تنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم".
(4) یادداشت قبلی ام در این باره (+)
(2) مراجعه کنید به کتاب "همه مردان شاه"
(3) سعدی در بوستان می نویسد: "هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم، دل تنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم".
(4) یادداشت قبلی ام در این باره (+)
اصلا از این قضیه تحریم خوشم نیومد. خیلی بی شرمانه است...
پاسخحذفمتاسفم که گشادی دهن رییس جمهورم باعث شد غرب امتیاز خوبی واسه پیشبرد اهدافش گیر بیاره
سلام آقا. این نوشته و نظر هر دو عالی بودند.
پاسخحذفتحلیلتون خیلی خوب بود.
پاسخحذفبچه که بودم دوست داشتم توی دنیای داستانها یا بازی های کامپیوتری بودم...راستش شاید الآن همین ارزو رو بیشتر هم میکنم اما واقعا فکر نمیکردم داستانی که توش زندگی میکنم 1984 باشه...62 سال پیش نوشته شده اما با کمی ارفاق زندگی الآن ما هست
پاسخحذفبا چشمها
پاسخحذفز حیلت ِاین صبح ِنابهجای
خشکیده بر دریچهی خورشید ِچارتاق
بر تارک ِسپیدهی این روز ِ پابهزای،
دستان ِ بستهام را
آزاد کردم از,زنجیرهای خواب.
فریاد برکشیدم:
«ــ اینک چراغ معجزه مَردُم!
تشخیص ِ نیمشب را از فجر
در چشمهای کوردلیتان
سویی به جای اگر
ماندهست آنقدر،
تاازکیسهتان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمان ِشب
پرواز ِ آفتاب را !
با گوشهای ناشنواییتان
این طُرفه بشنوید:
در نیمپردهی شب
آواز ِ آفتاب را!»
«ــ دیدیم
(گفتند خلق، نیمی)
پرواز ِ روشنش را. آری!»
نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:
«ــ با گوش ِ جان شنیدیم
آواز ِ روشنش را!»
باری
من با دهان ِ حیرت گفتم:
«ــ ای یاوه یاوه یاوه،خلائق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهر تزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تائبید و پاک و مسلمان
نماز را,از چاوشان نیامده بانگی!»
□
هر گاوگَندچاله دهانی
آتشفشان ِ روشن ِ خشمی شد:
«ــ این گول بین که روشنی ِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد.»
توفان ِ خندهها…
«ــ خورشید را گذاشته،
میخواهد
با اتکا به ساعت ِ شماطهدار ِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب از نیمه نیز برنگذشتهست.»
توفان ِ خندهها…
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر ِ آتش در جانم
پیچید.
سرتاسر ِ وجود ِ مرا
گویی چیزی به هم فشرد
تا قطرهیی به تفتهگی ِ خورشید
جوشید از دو چشمام.
از تلخی ِ تمامی ِ دریاها
در اشک ِ ناتوانی ِ خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقت ِشان بود
احساس ِ واقعیت ِشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهوم ِ بیریای رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهوم ِ بیفریب ِ صداقت بود.
□
افسوس!
آفتاب
مفهوم ِ بیدریغ ِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند واکنون
با آفتابگونهیی آنان را
اینگونه دل فریفته بودند!
□
ای کاش میتوانستم
خون ِرگان ِ خود را
من قطره قطره قطره بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
ــ یک لحظه میتوانستم ای کاش ــ
بر شانههای خود بنشانم
این خلق ِ بیشمار را،
گرد ِ حباب ِ خاک بگردانم
تا با دو چشم ِ خویش ببینند که خورشید ِشان کجاست
و باورم کنند...
این شعر شاملو رو با صدای خودش شنیدید؟
پاسخحذف"حاکمیت ایران"تقصیری نداره.به نظر من اون یه گرگه که به انتخاب خود گله سگ وچوپان گله شده .از سرشت این گرگ چه توقعی میشه داشت؟نه گله نه آغل نه چراگاهها و نه گوسفندا هیچکدوم اهمیتی براش ندارن.اما ملت خیلی شگفت انگیز شدن.تعطیلات به شهری رفته بودم که از این نظر(سکوت بره ها) تقریبا"رکورد داره.
به آب آلوده,هوای آلوده و اینکه زباله های شهر وارد آب شهر میشن میخندیدن.ایران خیلی وقته تحریمه.تحریم شعور.
کیمیا! شعر فوق العاده ای است با صدای خود شاملو نشنیده ام اش ... کامنت دومی اوج خشم است؛ نه؟!
پاسخحذفمتاسفانه تفسير و برداشت نگارنده كاملا اشتباه است. هيچ شكي نيست كه تحريمها موثرند اما زمان نشان ميدهد كه كي و چگونه اثرگذارند. اين كه ايرانيان هم انسانهاي بي اثر و تسليم هستند هم در زمان جنگ و هم در زمان بعد از انتخابات ثابت شد كه غلط است.
پاسخحذفسلام . به صورت آزمایشی نقل مکان نمودم .
پاسخحذفدر ضمن راه لینک دادن به بالاترین چیه ؟!
پاسخحذفسالهاست كه در حال كلنجار رفتن و دست و با زدن در دو دنياي متفاوت هستم ،متولد سرزميني بنام ايران ، كشوري كه همه جور امكاناتي دارد و در عين حال ندارد ! ياد مَثَل همه كاره و هيج كاره افتادم .
پاسخحذفسرزميني كه إز شير مرغ تا جان ادميزاد در آن پيدا ميشود ولي از نظر زير ساخت هاي اجتماعي جزو ندارترين كشور هاست.
حالا شما اعتراض ميكني كه اينهمه خيابان، دانشگاه ، دكتر مهندس پس چيست؟ من هم جواب ميدهم پس اين آموزش پرورش معيوب ، اقتصاد معلول ، صنعت خودرو ، هواپيمايي ، توريسم داخلي و خارجي نيم بند مريض پس چيست ؟
ميتوانم ده ها مثال بزنم ولي اين كيبرد كوچك آيفون بيشتر إز اين اجازه پر حرفي را نميدهد .
خلاصه اينكه دلم گرفته از اينهمه سطحي نگري خودمان : واقعیت آن است که دیگر آنچه در پیش دارم امید روزی بهتر نیست.
در رابطه با مقاله شما ، از مدتها قبل متني را تهيه كرده ام در باره استاندارد زندگي در ايران . اگر فرصتي شد برايتان ارسال ميكنم ، از خيلي جهات فكري با مقاله شما هم خواني دارد. موفق باشيد.
پاسخحذفسرزمین رویایی! منتظرم، حتما متنت رو برام بفرست
پاسخحذفمنظورم بد وبیراه گفتن نبود.اتفاقا"چیزی که نوشته بودم شبیه حرفی بود که شما تحت عنوان "تحریم اقتصادی؛ نه – فیلتر شکن؛ آری "زده بودید:ممنوعه های دانستن.منظور منم از تحریم شعور همین بوده.
پاسخحذفمعتقدم ملتها فرزند وحکومتها پدرهستن;حاکمه که مردم رو تربیت میکنه(فکر میکنم حضرت علی هم چنین چیزی گفته باشن)وما دچار یه ناپدری شدیم که خودشم سواد و تربیت درست و حسابی نداره,ما رو هم دوست نداره و اصلا"دوست نداره سر به تنمون باشه...
متاسفانه حق با توئه کیمیا
پاسخحذف