ماریو بارگاس یوسا (نویسنده پرویی و برنده نوبل ادبیات) در مقدمه بر کتاب اخیرش (صلای قبیله) نوشته:
«سارتر، سیمون دوبوار، مرلوپونتی و مجله عصر جدید مرا قانع کرده بودند که هر چند اتحاد جماهیر شوروی معایب فراوان دارد، باز هم نماینده پیشرفت و آینده است، کشوری که به گفته پل الوار در شعری که ازبر بودم «در آن نه روسپی هست، نه دزد و نه کشیش» امّا فقر بود ]...[ نومیدی و دلمردگی فراگیر بود ]...[ از فرد روس پرحرفی ]در سفر به شوروی[ پرسیدم: «مرفهترین مردم در اینجا کیها هستند؟» در پاسخ گفت: «نویسندههای سر به راه ]...[»، خب، آیا میتوانستم مثل سابق از این الگوی زندگی ]شوروی[ دفاع کنم در حالیکه میدانستم نمیتوانم در چنین جامعهای زندگی کنم؟»
چند پاراگراف پایینتر از مفهوم تأملپذیری به اسم "تقسیمناپذیری آزادی" نوشته؛
«لیبرالیسم دکترینی است که بر خلاف مارکسیسم که مدعی پاسخگویی به همه چیز است، پاسخی برای همه چیز ندارد بنابراین درعین وفاداری به مجموعه کوچکی از باورهای روشن و دور از ابهام، واگرایی را جایز میشمارد. برای مثال این که آزادی ارزشی والاست، تقسیمپذیر و ناپیوسته نیست بلکه تقسیمناشدنی است و در هر جامعهی به راستی دموکراتیک باید در هر عرصهای – خواه اقتصادی یا سیاسی و اجتماعی و فرهنگی – بدیهی و خدشهناپذیر باشد. درک نکردن این اصل عامل شکست رژیمهایی شد که در دهههای ۱۹۶۰و۱۹۷۰ میکوشیدند آزادی اقتصادی را تشویق کنند اما اغلب خودکامه و دیکتاتوری نظامی بودند. این آدمهای جاهل فکر میکردند که سیاست مبتنی بر بازار میتواند در رژیمهای سرکوبگر و دیکتاتور کارساز باشد. همچنین در آمریکای لاتین بسیاری از اقدامات دموکراتیک ناکام ماند به این علت که هر چند آزادی سیاسی را محترم میشمرد، به آزادی اقتصادی – بازار آزاد – که عامل اصلی توسعه و پیشرفت مادی است، اعتقادی نداشتند.»
ترجمه عبدالله کوثری
منبع: مجله اندیشه پویا، ش۸۶
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر