۱۴۰۳ مرداد ۲, سه‌شنبه

آقای عبدالله حسین‌خانی که اولین معلم زبان‌ام بود ...

 



این کتاب اولین جایزه‌ی مدرسه‌ای من است.
هنوز دارم‌اش.

آقای عبدالله حسین‌خانی که اولین معلم زبان‌ام بود، به من هدیه داد؛ به خاطر نمرات خوب، دی‌ماه سال ۶۵، بعد از امتحانات ثلث اول کلاس اول راهنمایی، حدود سی‌وهشت سال قبل. آن سال‌ها آموزش زبان از کلاس اول راهنمایی (معادل ششم این روزها) شروع می‌شد.

آقای حسین‌خانی را دوست داشتم اما مطلقا از پایان همان سال تحصیلی هیچ خبری ازشان ندارم. آن قدر دوست‌اش داشتم که یک باری که تصادفا (همان موقع که یازده سالم بود و شاگردشان بودم) توی جاده، حین رانندگی با پیکان کرم‌رنگ‌، دیدم‌شان، شماره پلاک‌اش را حفظ کردم و توی خانه روی کاغذی نوشتم. هنوز آن کاغذ را دارم! آن روزها امکان عکس و عکاسی برای ثبت یاد و یادگاری، چنین نبود که اکنون هست.
🌱

آقای حسین‌خانی همزمان، معلم مدرسه دخترانه هم بود. یک باری زبان‌اش نچرخید، حین حضور و غیاب، فرزاد را فرزانه صدا کرد. کلاس از خنده منفجر شد. دلیل لغزش زبان‌اش را توضیح داد ولی تقی حسابی فرزاد را سر این مسئله مسخره می‌کرد و دست می‌انداخت. من خیلی ناراحت می‌شدم! به من ربط داشت؟ لابد داشت. چند روزی که گذشت، تقی  کمکی درسی از من خواست. شرط گذاشتم که فرزاد را مسخره نکند تا کمک‌اش کنم. قبول کرد و شرف نشان داد و دیگر فرزاد را مسخره نکرد. کمک‌اش کرده بودم.
🌱
شش-هفت سال پیش سراغ تقی را بعد از سال‌ها از برادرش گرفتم. گفت چند سال پیش توی تصادف از دست رفت.

فرزاد سال‌هاست آن گوشه دیگر دنیاست.
🌱
خورشید سرساعت طلوع و سرساعت غروب می‌کند.



Instagram

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر