در جنگ عراق و ایران، رفتار طرفین با اسرای جنگی زمین تا آسمان فرق داشت؛ عراقیها حتی غواصهای
اسیر را با همان لباس غواصی در خیابانهای بغداد میچرخاندند تا مردم آبدهان
نثارشان کنند، بسیاری از اسرا، زیر شکنجه در دوران اسارت به شهادت رسیدند که وزیر
نفت، تندگویان، یک نمونه معروف آن است. عراقیها اسرای ایرانیشان را آزار میدادند،
تحقیر میکردند، توجیهشان هم این بود که اسیر شدهاند چون آمده بودند ما را
بکشند. در ایران اوضاع فرق داشت؛ «رفتار انسانی – اسلامی» با اسرا، مورد تاکید و
تصریح نظام بود؛ کلی هم روی این مسئله
مانور تبلیغاتی داده میشد؛ با این که آنها آمده بودند، ما را بکشند!
.
نمایش فیلم گریه سرباز آمریکایی و اجرای نمایش تحقیر
سربازان آمریکایی در راهپیمایی 22 بهمن تهران، سربازانی که به اشتباه و خطای
ناوبری وارد آبهای ایران شده بودند، نباید دور از انتظار بوده باشد؛ رزق بسیاری
گره در تداوم دشمنی دارد، این گره نباید سست شود حتی به قیمت انجام رفتارهایی که آن
ژست سالهای «رفتار انسانی – اسلامی» را به افسانه شبیه میکند. با این همه، تلخی
اصلی ماجرا نه این است، نه این که این نمایش، چه بازخوردی میتواند در آن سوی
مرزها داشته باشد وقتی قرار است، «صلح» جای «دشمنی» را بگیرد؛ هشدار ماجرای این
نمایشها این است که عقدههای بزرگ و بدخیمی
از توافق هستهای شکل گرفته، عدهای که تا 3 سال قبل، مطلقا تصور مصافحه و
سازش و صلح نداشتند، به طور غمانگیزی احساس تحقیر میکنند؛ گو بدون آنکه بخواهند
روی حسشان اسم «تحقیر» بگذارند و آن را صدا و فریاد کنند، مقابله به مثل میکنند.
قطعا این نمایش اینجا تمام نمیشود. این فقره شاید تنها خوراک روحی دو – سه روزشان
باشد؛ بعد چه؟
.
کاش کسی آرامشان کند؛ آن حس تحقیر را بزداید؛ این جریان
زخم خورده، نیاز به تیمار دارد؛ نه شعار و نمایش خیابانی.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر