«كتابي در آمريكا منتشر شده (بود) درباره
سوخت هستهاي ... اين كتاب را بهعنوان درس تازه اعلام كردم. (مجید) شهرياري هم جزو
نخستين دانشجوياني بود كه اين درس را گرفته بود. اين كتاب كه درس دادن آن در محيط علمي
ايران يك اتفاق تازه و جسورانه بود در انتهاي هر فصل مسئلههايي داشت كه بايد حل ميشد.
در اواسط كتاب، بعضي مسائل خيلي سخت بود ... خودم نميتوانستم مسائل سخت اين كتاب را
حل كنم. جالب است بدانيد كه دكتر شهرياري كه دانشجوي نخستين دوره تدريس اين كتاب در
ايران بود، اين مسائل را حل كرد. تمام مسائل اين كتاب را حل كرد. البته مجيد در آن
ايام نميدانست من نميتوانم اين مسائل را حل كنم ... وقتي به ما ماموريت داده شد كه
غنيسازي 20درصدي را انجام بدهيم سازماندهي وسيعي با حضور دانشمندان رشتههاي مختلف
انجام شد. براي اينكه اين كار پيش برود بايد محاسبات بحراني انجام ميشد ... در ايران
كسي را نداشتيم. از طرق مختلف تلاش كرديم اين نقيصه را رفع كنيم. دستمان به هيچ جا
نرسيد. اگر اين بخش انجام نميشد كل كار متوقف ميشد ... اصلا هيچكسي نبود و كار بسيار
حساس و سختي بود. من موضوع را مطرح كردم. دكتر شهرياري با آرامشي كه هميشه داشت گفت
استاد اين محاسبات را من انجام ميدهم. اين هرگز باورپذير نبود؛ آدمي كه دورهاي نديده
و خارج از كشور نرفته اين محاسبات را انجام بدهد. شهرياري اين كار را انجام داد. تنها
و تنها شهرياري. حالا نكته جالب ماجرا همين است كه فقط همين يك نفر بود. ما نفر ديگري
نداشتيم. اين تواني بود كه فقط او داشت و كار ما بهشدت وابسته به توان مجيد بود. وقتي
كه ايشان شهيد شد من خيلي نگران شدم ... مرام شهرياري انفاق علمش بود و من به اين موضوع
اصلا فكر نكرده بودم. بچهها گفتند نگران نباشيد؛ دكتر شهرياري همان اول كار براي ما
وركشاپ گذاشت و روند كار را آموزش داد. آن دانشمند كه خوب ميدانست تواني دارد كه
هيچكس ديگر در ايران ندارد، در كمال سخاوت كارگاه آموزشي راه انداخته بود و حدود
15-10 نفر را آموزش داده بود. بچهها گفتند الان ما همهچيز را ميدانيم. (اگر دكتر
شهرياري آن كارگاه آموزشي را راه نينداخته بود؛) شكل بد كار اين بود كه كار كاملا متوقف
ميشد و حالت خوبش اين بود كه كار دستكم 10سال طول ميكشيد ... اگر فاصله ما در علم
هستهاي با غرب از نظر تكنولوژيك و علمي 40سال بود با كارهاي شهرياري در همان تاريخ
شهادت ايشان، اين فاصله فقط 5 سال شد. اين يك وجه بسيار كوچك از بزرگي شهرياري بود
... اگر به شهرياري در صنعت هستهاي و علم
هستهاي 100 بدهيم، به بهترين فرد موجود كشورمان به زحمت من نمره 50 ميدهم ... به شما خالص
و قاطع ميگويم؛ من ديگر جلوي شهرياري خجالت ميكشيدم كه در مسائل فني حرف بزنم ...
شهرياري كه شهيد شد مقابل دوربينهاي خبري روي پايم نميتوانستم بايستم؛ بهسختي خودم
را نگه داشتم. چون من ميدانستم كه چه گوهري را از دست دادهايم. دوباره و چگونه ابر
و باد و مه و خورشيد و فلك دركار شوند و چه مادري دوباره بيايد و چه پدري دوباره بيايد
و چه فضاي اجتماعياي باشد، چه دبيرستان و مدرسهاي باشد، چه معلماني و چه دانشگاههايي
باشد كه يكي بشود مثل شهرياري؟ ... خدا ميداند اگر شهرياري ميگفت من اين كار را ميكنم
و 10ميليارد تومان ميگيرم، ميگفتيم باشد، يا 50 ميليارد ميگيرم، ميگفتيم قبول.
حالا جالب است برايتان بگويم كه شهرياري اين محاسبات را انجام داد و يك ريال هم نگرفت.
هر كاري كه كردم يك قران نگرفت.»
.
اینها را دکتر علیاکبر
صالحی گفته بود؛ وقتی که وزیر امور خارجه بود. متن این مصاحبه را روزنامه همشهری
لااقل با دو سال تاخیر، فروردین امسال
منتشر کرد (به خاطر ملاحظاتی که اعلام نکرد). وقتی مجید شهریاری هشتم آذر سال 89،
ترور شد او رییس سازمان انژری اتمی بود؛ پستی که هم اکنون (در دولت روحانی) نیز در
اختیار اوست. صالحی را کم و بیش میشناسیم؛ از قبیله کسانی نیست که حرف «مفت»زدن
برایشان ارزش باشد. بعد شما میبینید، 8 آذر 94 آمد و رفت و در زادگاه مجید
شهریاری (یعنی همین شهر زنجان)، خبری که باید، نشد. هنوز خیلیها این گوهر از دست
رفته شهر را نمیشناسند؛ کسی که مجهز به چنان علم و سواد و مناعت طبعی بود. یک
برنامه بزرگداشت «خلوت» در دانشگاه زنجان برگزار شد؛ انگار همین و همین! این بسیار
غمانگیز است. تازه این مراسم هم تبدیل میشود به خوشهچینی سیاسی جناب زاکانی،
سخنران مراسم، که سر مدرک دکترایش هم نقل و حرفهای بسیار است.
.
روح مجید شهریاری،
دانشمند غریب شهر خودش، شاد باد.
**
.
این یادداشت در شماره 15
آذر روزنامه صدای زنجان (ستون «برای همین حوالی») چاپ شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر