سی و
سه سال قبل در روزی مثل امروز، کودتای نوژه لو رفت و شکست خورد. مجله «اندیشه پویا»
در شماره اخیر خود (شماره هشت)، به قلم مارک گازیوروسکی گزارشی خواندنی از این کودتا
چاپ کرده زیر عنوان «داستان یک کودتاچی» با عکسی بزرگ از شاپور بختیار. در این گزارش
از نقش بختیار در این کودتا تا حمایت صدام از کودتا و حدس و گمانهایی درباره نحوه
لو رفتن نقشه، منابع مالی و فعالیتهای بعدی سران کودتا پس از شکست طرح، مطالبی قابل
توجه آمده؛ اینکه حدود 150 کودتاچی اعدام شدند
و عدهای به خارج از کشور فرار کردند، ارتش دوباره تصفیه شد و دو ماه و نیم بعد که
عراق حمله کرد، ارتش خیلی تحلیل رفته بود.
.
اینجا(+)
هم روایتی رسمی را می توانید بخوانید!
.
در پرونده
کودتا اما یک چیز برای من، از هر چیز دیگری، همیشه، قابل توجهتر بوده؛ و آن: صحبتهای
رهبر فقید انقلاب در مورد کودتا. گاهی فکر میکنم همان میتوانست نقشه راه سالهای بعد
انقلاب باشد ... گفته بود: «فرض کنید چند تا جا[را]هم کوبیده بودید، شما بالاخره باید
زمین هم بیایید یا همان آسمان میمانید؟ ما از این امور نمیترسیم. ما از قشرهای خودمان
میترسیم؛ از خودمان. چنانچه شما آقایان و همپالگیهای شما، سنخ روحانیت همه ـ ایّدهم
اللّه تعالی ـ اگر کارهایی خدای نخواسته انجام بدهید که از چشم ملت بیفتید، ولو در
دراز مدت، آن روز است که فانتوم لازم نیست دیگر، خود ملت شما را کنار میزند.»(+)
.
چشم
ملت مهم بود؛ مهم تر از کودتا. آن، واقعا هشداری هوشمندانه بود، تأکیدی بر «کارآمدی»
صرف حاکمان. اما احتمالا باور آن، بسیار دشوار بود و طبعا عمل به آن نیز. «چشم ملت» که
مهم باشد، کودتا و فانتوم و باتوم و اشکآور، حتی حبس و حصر، که همه نشانهی
آویختن از «زور»اند، کمیاب میشوند ... «چشم ملت» که مهم باشد حتی پروندهای پیدا نمیشود
که رویش نوشته شده باشد: «حمله به کوی دانشگاه» و بدتر؛ با مُهری روی آن: «مسکوت»، «بایگانی».
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر