«اينجانب چون به صحنه مینگرم آن را پرداخته شده برای اهدافی فراتر از تحمیل یک دولت ناخواسته به ملت، که تحمیل نوع جدیدی از زندگی سیاسی بر کشور میبینم.»(+)
.
این
را میرحسین در بیانیه پنجم خود، 30 خرداد 88، نوشت.
.
چند
روزی است مدام زیر حمله این جملهی چهار سال قبل او هستم. به نظرم میرسد ارزش این
جمله، آنچنان که شاید و باید شناخته نشد. دارم فکر میکنم اگر که رفسنجانی نیامده و
بعد هم رد صلاحیت نشده بود، یا حتی سعیدیکیا
(با سابقه مدیریتی در سطح عالی، به مدت طولانی و منزّه از اتهام فساد) و لنکرانی (با
وجود حمایت ایدئولوگ مورد رجوع سالهای اخیر سپاه (یعنی آیتالله مصباح) از وی) رد صلاحیت
و غرضی (با حرف و حدیثهای مالی پشت سرش) و جلیلی (با همه بی تجربگیاش در قامت رجل
سیاسی و مدیریت شکستخورده در مذاکرات هستهای) تأیید صلاحیت نشده بودند، شاید لازم نبود که به آن جمله طلایی پیشگفتهی میرحسین
دوباره خیره شویم و به فکر فرو برویم. از شور انتخاباتی در شهر هم مطلقا خبری نیست،
هر چند هر جا که میروی، صحبت رأی و انتخابات است. صحنه، صحنه غریبی است ... و البته
آن مناظرهی تحقیرآمیز ...
.
مدام
دارم به فرمولی که منجر به تعیین ترکیب این هشت نفر شد، فکر میکنم؛ به عناصر آن «نوع
جدیدی از زندگی سیاسی» که میرحسین یک هفته بعد از انتخابات چهار سال قبل، متوجه آن
شده و از آن نام برده بود. در آن یک هفته، چهها رخ داده بود که به نظر میرحسین،
تازه رسیده بود؟ مرور میکنم، مرور کنیم ...
.
برایم،
بر خلاف مثلا یک ماه قبل، حالا اصلا راحت نیست که مثلا به نفع قالیباف ِ نوعی رأی و نظر
بدهم. یا مثلا مثل یک هفته پیش درباره روحانی! چیزی این وسط بغرنج شده برای من و لابد برای دیگرانی هم.
.
فیلم
«فرار به سوی پیروزی» و آن بازی و صحنهی کاملا تحت کنترل به یادم میآید؛ و این البته
نیمه خوشبین من است که باور و امید دارد که بالاخره در پایان همین بازی نابرابر، در
ِ آزادی باز میشود ...
.
قدری
به سکوت و فکر محتاجم.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر