۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

خانه سیاه است

(...)
آه، ای خداوند، جان فاخته ی خود را به جانور وحشی مسپار
.
به یاد آور که زندگی من باد است
و ایام بطالت را نصیب من کرده ای
و در گرداگردم آواز شادمانی و صدای آسیاب و روشنایی چراغ نابود شده است
خوشا به حال دروگرانی که اکنون کشت را جمع می کنند و دستهای ایشان
سنبله ها را می چیند
.
(...)
وای بر ما ، زیرا که روز رو به زوال نهاده و سایه های عصر دراز می شوند
و هستی ما چون قفسی که پر از پرندگان باشد
از ناله های اسارت لبریز است
و در میان ما کسی نیست که بداند
که تا به کی خواهد بود
.
مانند فاخته برای انصاف می نالیم و نیست
انتظار نور می کشیم و اینک، ظلمت است
.
و تو ای نهر سرشار که نفس مهر ترا می راند
به سوی ما بیا
به سوی ما بیا
.
.
.
فروغ
.
متن کامل (+)
.
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر