سیبی که بود
برگ تنها
آماده دفاع
خواب پشت بام می بیند
زیبا
آماده رفتن بعد فصلی سبز
جاده خراسانلو
مرخصی را زنجان بودم و نیم روزی هم صایین قلعه ... با عکس هایی که می بینید به یادگاری
*
مرخصی را زنجان بودم و نیم روزی هم صایین قلعه ... با عکس هایی که می بینید به یادگاری
*
پدر ناخوش است. بعد از یازده روز بستری شدن در بیمارستان ولیعصر زنجان تیم پزشکی نتوانست تشخیص بدهد که مشکل چیست! درمانی هم شروع نشد بالتبع. جالب آن که رفیقی این تیم را، "جگرپاره های پزشکی زنجان" می خواند بی اغراقی. به درخواست خود پدر و ما، پدر چهارشنبه گذشته ترخیص شد و به خانه رفت تا جواب بقیه آزمایش ها هم برسد. درد در ناحیه شکم که از قبل هم بود و هیچ پزشکی در تهران و زنجان هم نتوانست درمانش کند حالا با مشکل در راه رفتن، دو هفته ای است گریبان عزیز ما را گرفته ... پریروز که از پدر خداحافظی کردم و آمدم، حس کردم نیمی از وجودم را جا گذاشته ام. بغض می کنم وقتی سکوت طولانی پدر را در لحظات دیرگذر بیمارستان به یاد می آورم. برادرها مراقبند و پدر مدام زبان به قدردانی می گشاید، من فقط نگرانم و دورِ دور ... وقتی دستتان بالا رفت سمت آسمان، عزیز ما را دعا کنید. فراموش نکنید. باشد؟
انشالله حالشان خوب میشود.
پاسخحذفAvra
اگرغم لشگرانگيزدكه خون عاشقان ريزد
پاسخحذفمن و ساقي بهم سازيم و بنيادش براندازيم
مرد بزرگ ، آرزوی قلبی من شفای پدر عزیز شماست . جهت خدمت گزاری آماده ام . یک کپی از پرونده پدر برایم پست کنید . راستی واقعا کیف و کف کردم ! نگاهت بغایت زیباست
پاسخحذفسلام ودرود بر شما جناب معینی عزیز .خبر کسالت ابوی ارجمندتان موجب تالم خاطر مان شد .از خداوند شافی شفای عاجلشان را آرزومندم . همچنین از اظهار لطف و همدردی تان در ضایعه فقدان خواهر زاده ام سپاسگزارم . فرزند همین آب وخاک
پاسخحذف