رمان پلیسی خیلی دوست دارم؛ آثار “آرتور کانن دویل” (خالق شرلوک هولمز) و آگاتا کریستی (خالق پوآرو) را بهخصوص؛ سریالهایی که از روی این آثار ساخته شده را هم.
جدای از جذابیت ذاتی داستان معمایی و قدرت استنتاج منجر به حل معماها، آنچه سریال شرلوک هولمز (با بازی “جرمی برت” فقید عزیز) و پوآرو با بازی “دیوید سوشی” را بیشتر دلپذیر میکند، لوکیشنهای جذاب و دیدنی در تصویرسازی انگلستان اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست است؛ آن جادههای پر از درخت، قصرهای قرون وسطایی، معابر پر از گل و سبزه، شخصیتهایی با لباس خوشدوخت و خوشفرم و مرتب و رفتار و فیگورهای خاص جرمی برت و دیوید سوشی.
همیشه خیال کردهام بخشی از جان من در اندوه دوری آسمان ابری و زمین سبز و رنگین، جادههای پر از درخت، قدرت استنتاج برای حل معماها و مردانی که ارزش کلمات را میفهمند، روزگار سپری میکند!
عجیب است که دلم برای “جرمی برت” تنگ میشود و رنجهای زندگی شخصیاش روانم را خراش میدهد؛ آن مرد هنرمند، با آن صدای دوستداشتنی، مغرور، بیتاب و باهوش... در من از او نوری هم نبود.
🔗 Instagram
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر