۱۴۰۳ تیر ۳۰, شنبه

در اندوه دوری آسمان ابری

 


 رمان پلیسی خیلی دوست دارم؛ آثار “آرتور کانن دویل” (خالق شرلوک هولمز) و آگاتا کریستی (خالق پوآرو) را به‌خصوص؛ سریال‌هایی که از روی این آثار ساخته شده را هم.

جدای از جذابیت ذاتی داستان معمایی و قدرت استنتاج منجر به حل معماها، آنچه سریال شرلوک هولمز (با بازی “جرمی برت” فقید عزیز) و پوآرو با بازی “دیوید سوشی” را بیشتر دلپذیر می‌کند، لوکیشن‌های جذاب و دیدنی در تصویرسازی انگلستان اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست است؛ آن جاده‌های پر از درخت، قصرهای قرون وسطایی، معابر پر از گل و سبزه، شخصیت‌هایی با لباس خوش‌دوخت و خوش‌فرم و مرتب و رفتار و فیگورهای خاص جرمی برت و دیوید سوشی.

همیشه خیال کرده‌ام بخشی از جان من در اندوه دوری آسمان ابری و زمین سبز و رنگین، جاده‌های پر از درخت، قدرت استنتاج برای حل معماها و مردانی که ارزش کلمات را می‌فهمند، روزگار سپری می‌کند!

عجیب است که دلم برای “جرمی برت” تنگ می‌شود و رنج‌های زندگی شخصی‌اش روانم را خراش می‌دهد؛ آن مرد هنرمند، با آن صدای دوست‌داشتنی، مغرور،  بی‌تاب و باهوش... در من از او نوری هم نبود.

🔗 Instagram

 










 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر