۱۴۰۲ خرداد ۲۱, یکشنبه

حدیث آرزومندی رهبران

 

جواد ظریف در بخشی از یادداشت جنجالی هفته پیش خود نوشت: «در ۷۵ سال برنامه‌ریزی توسعه ما، منابع ملی نابود شده و توسعه نیز حاصل نشده، چون بیشتر برنامه‌ها به جای ترسیم مسیر جبران عقب‌ماندگی‌ها متناسب با امکانات و فرصت‌ها، حدیث آرزومندی رهبران کشور بوده‌اند.»

 

برخی در مخالفت نوشتند که «نه؛ هر هدررفتی بوده، مال ۴۴ سال اخیر بوده است»!

و این البته، ادعایی کاملا نادرست است.

 

سابقه صرف منابع فراوان ملی برای تحقق آرزوهای رهبران کشور، بدون ارزیابی درست از امکانات البته که به پیش از انقلاب باز می‌گردد و بخشی از آن احتمالاً ناشی از همان حس تاریخی تحقیر بوده که در روان و خاطره جمعی ایرانیان لانه کرده است (احساس تحقیر جمعی بابت شکست‌های بزرگ از اسکندر، اعراب، مغول‌ها، روس‌ها و متفقین).

یکی از پایه‌‌ای‌ترین انتقادها علیه شاه (در داخل و در خارج) شوق فراوان او به خریدهای سنگین نظامی و سهم بسیار بالای بودجه نظامی از کل بودجه کشور بود (در برخی گزار‌ش‌ها آمده که ثلث درآمد کشور صرف هزینه‌های نظامی می‌شد).

این مسئله روی سایر بخش‌های کشور تاثیر مخرب داشت آن‌چنان ‌که  که خداداد فرمانفرماییان (رئیس بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه در پیش از انقلاب) در مصاحبه با حبیب لاجوردی به صراحت به آن اشاره کرده است: با قطعی برق مواجه شدیم و ما هم واقعاً پولی نداشتیم؛ چون بودجه نظامی، بودجه بخش غیرنظامی را خورده بود. ارتش عملاً بودجه‌خور مملکت شده بود و اشتهایش هم سیری نداشت. اوضاعی بود! روزهای آخر سال که می‌شد این نظامی‌ها هر کاری می‌کردند که پول‌های‌شان را خرج کنند تا مبادا متهم به دریافت بودجه اضافی شوند و من دیگر خسته شده بودم ... به شاه گفتم: «آقا چرا تعداد اف۱۴ها را کم نمی‌کنید؟» چوری نگاهم کرد  که انگار احمقم، اما ادامه دادم: «آقا، شما می‌دانید که با پول یکی از این اف۱۴ها می‌توانیم کلینیک‌ها و بیمارستان‌های زیادی در سراسر کشور بسازیم ولی ما الان پولی برای این کار نداریم ...» گفت: «من به خطراتی فکر می‌کنم که از بیرون کشورمان ما را تهدید می‌کند.»

اسدالله علم (وزیر دربار) نیز در یادداشت‌ ششم فروردین ۵۵ خود از گفت‌وگوی خود با شاه خبر داده که موید حس تحقیر شاه از شکست ایران در مقابل متفقین است؛ «[به اعلیحضرت عرض کردم] این نکته را همه ایرانی‌ها درک کرده‌اند که شاهنشاه از غافلگیری ایران وسلیه متفقین ]شهریور ۱۳۲۰[ خیلی رنج می‌برد و به کرات در فرصت‌های مختلف اظهار فرموده‌اند. فرمودند: همین طور است و دیگر چنین پیشامدی نخواهد شد.»

شاه در ماجرای اصرار به افزایش قیمت نفت هم کار را به صراحت در یک مصاحبه به «سر عقل آمدن چشم‌آبی‌ها» و خط‌ونشان کشیدن علیه غرب کشاند؛ رویه‌ای که به سست شدن پایگاه سیاسی شاه نزد قانونگذاران آمریکا و افکار عمومی منجر شد و از دل آن بود که رمان جنجالی "سقوط 79" در غرب بیرون آمد؛ رمانی که با انفجار بمب اتمی شاه تمام می‌شد؛ در این رمان «سخن بر سر محمد رضاشاه پهلوی است که با بمب هسته‌ای منابع نفت خاورمیانه را به نابودی می‌کشاند و در نتیجه، تمام جهان متمدن غرب را دوباره به دوران پیش از انقلاب صنعتی برمی‌گرداند.»

شاه حتما قربانی نزاع خود و نظامش با واقعیت‌ها و نادیده گرفتن توان امکاناتش و روابط عمومی شد (اسدالله علم باهوش بود؛ متوجه گره کار شده بود. پروژه‌ای را با یک شرکت تبلیغاتی شروع کرده بود برای بهبود وجهه ایران در منظر عموم که شاه با تکبر و کوته‌بینی مانع شد).

ترس وسیع سران ارتش از شاه نیز قطعاً راه‌های واقعیت را به چشم و گوش محمدرضا شاه بسته بود.

وزیر دربار در یادداشت ۲۶ آذر ۵۱ نوشته: «[به شاهنشاه] عرض کردم دیشب که با رئیس ستاد ارتش اسرائیل صحبت از پیشرفت‌های کشور بود، رئیس ستاد ارتش، ارتشبد ازهاری که سر میز من بود گاف عجیبی کرد. فرمودند چه بود؟ عرض کردم به رئیس ستاد اسرائیل گفت ما اگر کاری میکنیم علتش آن است که بی‌نهایت از شاهنشاه می‌ترسیم و اگر کارها سر موعد مقرر انجام نشود شدیداً مواخذه می‌شویم. فرمودند کجای این حرف گاف است؟ عرض کردم آخر باید کارها را از روی حس وطن‌پرستی و علاقه بکنند نه از ترس. فرمودند: خیر، هیچ گاف هم نکرده است.»

اسدالله علم در یادداشت‌های ۱۵مهر۵۳ خود  نیز نوشته: «چندی قبل فرمانده نیروی هوایی به من گفته بود به عرض [شاه] برسانم اینهمه خرید هواپیما رانمی‌تواند جذب کند، یعنی به این تناسب امکان تربیت پرسنل وخلبان نداریم [...] منتها جرئت نمی‌کند مطلب را به شاه عرض کند درصورتی‌که خودش شوهرخواهر شاه است.»

ترس از بیان واقعیت حتی در سطوح بالا قطعا رهبر کشور را دچار خطاهای محاسباتی سنگین می‌کند که در مورد شاه چنین شد.

سال‌ها پیش‌تر از محمدرضا شاه، وقتی فتحعلی‌شاه برای جبران حقارت شکست از روس‌ها و عهدنامه گلستان، به پشتیبانی فتوای جهاد علما، "آغازگر" جنگ دوم علیه روس شد نه تنها گلستان جبران نشد، بلکه ترکمانچای نیز به آن اضافه شد اما دست‌کم سلطنت خودش و دودمانش را بر باد نداد!

اینکه ظریف تاریخ بی‌توجهی به رابطه آرزو و امکانات را به پیش از انقلاب برده، کار درستی کرده اما اینکه ۷۵ سالی که گفته خیلی دقیق است یا نه، مسئله دیگری است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر