انگار صد سال میگذشت از روزی که کنار نهر آبی روان ایستاده بودم به شنیدن صدای آب و تماشای شقایقی که بر ساحل آن بود. امسال باران بیشتری آمد و عمر شقایقها درازتر شد تا به دل خرداد. چه خوش بود؛ بیش باد ... ریههایم را پر هوای همسایگی آب و شقایق کرده بودم ... حالم خوب شده بود.
به "یاد" زنده و دلخوشم در کنج معبدی دنج و دور؛ مستغنی از شوق پیروان.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر