۱۳۹۹ بهمن ۵, یکشنبه

اکرم نیامد

 

.

دوم بهمن سال ۶۵ (۳۴ سال پیش)، هواپیماهای عراقی کوچه بینش را در زنجان بمباران کردند. آن ماه زنجان سه بار دیگر بمباران شد اما این اولین بمباران، تلخ‌ترین بود؛ چون این کوچه پر مدرسه بود و زمان بمباران هم دقیق انتخاب شده بود؛ ظهر و موقع تغییر شیفت‌ها؛ با امکان بیشترین تلفات در حضور تعداد بیشتری دانش‌آموز.

 

چند روز قبل (به همت حوزه هنری) برخی بازماندگان و شاهدان دور هم جمع شده بودند.

 

از بین حرف و نقل‌های آمده، این گفته "مدیر وقت مدرسه نواب صفوی" آتش بر جان است: «یکی از دانش‌آموزان که هیچ‌گاه جسدش پیدا نشد و خانواده‌اش باور نکردند که فرزندشان فوت کرده باشد "اکرم فراهانی" بود که به خوبی به خاطر دارم پدر این دانش‌آموز مدتی پس از این اتفاق روی پشت بام مدرسه آمده بود و در شب سردی فرزند خود را صدا می‌زد و به واسطه اینکه خانه ما به مدرسه نزدیک بود، من می‌توانستم صدای پدرش را که "اکرم، اکرم" می‌گفت به خوبی بشنوم.» (نقل از روزنامه محلی صدای زنجان)


این خبر را پریروز توییت کردم، کسی برایم نوشت: «اکرم دختر اصغرآقا، همسایه روبروی ما بود. از جنازه‌اش جز چند تکه از لباس‌اش چیزی پیدا نشد. مرد آرام، بذله‌گو و مهربانی بود که بعد از شهادت دخترش شکست. ۱۰-۱۵ سالی می‌شود که به رحمت خدا رفته. خدا رحمتشان کند.»

 

در جنگ زخم‌ها و رنج‌هایی هست که گاهی هیچ رد و پژواکی در حافظه عمومی ندارند و این بد است. این غربت "واقعیت"، جایی بلایش را به جان شهر می‌ریزد.

 

اکرم هیچ گاه به خانه بازنگشت و صدای پدرش را شهر نشنید.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر