اسمش "بیوکآقا اصحابی" بود؛ 52 ساله، مجروح هفتاد درصد جنگ. گفته بود: پس از عملیات والفجر 8 که رزمندگان زنجان خطشکن بودند، در عملیات به مدت سه روز در داخل چاله محبوس شدم. تخریبچی بودم و نتوانستم به عقب برگردم، پیش روی من نیروهای دشمن قرار داشتند و خیلی دورتر نیروهای خودی بودند. مجبور شدم در چالهای که در آن منطقه وجود داشت، محبوس شوم. سه نفر بودیم؛ دو رزمنده اصفهانی، هر دو شهید شدند. پس از اینکه به عقب برگشتم، مجروح شدم.
این یعنی بیوکآقا هفده-هجده ساله بود که سلامتیاش را از دست داده. 35 سال با هفتاددرصد جانبازی ... و حالا خبر آمده که "رفت" ... لابد خیلیها هستند که میگویند "راحت شد". شاید واقعا "راحت" شد. حالا همه آن مصنوعات و داروهایی که 35 سال نگهش داشتند، بلااستفادهاند ... ولی ماها راحت نمیشویم، یعنی نباید بشویم؛ دستکم تا وقتی بدانیم آن جانهای رفته و تنهای تا همیشه زخمی، چه باری بر دوش ما خواهند بود تا ابد. بگذریم که آن جانها به چه بهایی رفت و چه "اراذل مقدّسی" روی خون آنها سُر خوردند و برای خود سهم خواستند و بردند. "ایران" تا همیشه مدیون "بیوکآقا"هاست. روحش در آرامش ابدی. پاداش رنجاش، نور به راه "ایرانی" باد.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر