«همه،
از همه چیز انتقاد کنیم»؛ این، ستون فقرات همه گفتوگوهای بسیاری از ما درباره
اوضاع جاری مملکت است.
تعریض
بر این قاعده، صدالبته تکذیب اعتمادسوزیها یا ردّ اوضاع نابسامان اقتصادی کشور نیست
و کیست که نداند اگر حال اقتصاد و معیشت مردم خوب نباشد، گو تو 100 بشاراسد را از
سقوط نجات داده باشی؛ جای خودت امن نیست!
اوضاع
بغرنجیست؛ نارضایتیها سرعت گرفتهاند، آن خواست «انهدام» بیشتر به چشم و گوش میخورد
و «یک جریان» سوار بر موجیست که از هرآنچه آرامش است، متنفر است و با شدت، تفکیک
بین نیروهای درون نظام را، گاه با نشانههایی شرمندهکننده، مردود میشمارد. در این
میان، سد بودن راه اصلاح برخی مهمّات، به کمک این جریان آمده است؛ مردم اگر مخالف
کُری و رجزخوانی علیه اسراییل باشند، اگر مخالف محدود و محدود شدن حق انتخابهای
خود در انتخابات مختلف باشند، اگر برای استقلال رسانهملی و قوه قضاییه، تضمین و
نشانه بخواهند، اگر ارثیبودن (عقیدتی و نه خونی) برخی ازمهمترین مناصب حکومتی را
برنتابند، عملا راهی برای اعمال (و نه صرفا: ابراز) خواستهای خود ندارند.
سوی دیگر
ماجرا اینست که تمامی نشانههای «جامعه کوتاهمدت» (نظریه جناب همایون کاتوزیان)
واضح به چشم میخورد؛ مردمان کلنگ برداشتهاند!
مرحوم
مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت، یک ماه بعداز انقلاب (حسب گزارش 24 اسفند 57
روزنامهاطلاعات)، میگوید که عدهای آمده و گلایه میکنند چرا حالا که انقلاب
کردهایم، مشکلات ما حل نشده است؟!
خیلیهای
ما، دانسته و نادانسته، ازهمان نسل انقلابی40سال قبلیم؛ خواستار انهدامیم و بعد چیزی
سراغمان میآید که قرارمان نبود بیاید: سرخوردگی!
این
حکم تاریخ است.
دکتر
همایون کاتوزیان در نظریه «جامعه کوتاه مدت» خود توضیح میدهد که:
جامعه
ایران، جامعهای کوتاهمدت است و از اینرو امکان توسعه (اجتماعی/سیاسی) ندارد.
در این
جامعه تغییرات ــ حتی تغییرات مهم و بنیادین ــ اغلب عمری کوتاه داشته است.
استبدادی
بودن، کوتاهمدت بودن و هرجومرجطلب بودن، ویژگیهای اصلی جامعه و روانشناسی
اجتماعی مردم ایران است. جامعه ایران بهطور کلی و همواره این خصلتها را از خود
بروز میدهد و حکومت نیز برخاسته از آن است.
هم
جامعه و هم دولت استبدادی هستند. منظور از استبدادی بودن صرفا ديکتاتوری يا حکومت
قهرآميز نيست، بلکه يک ويژگی اجتماعی است که بر مبنای آن دولت از يک سويی بر مبنای
قانون و قانونمداری رشد نکرده و از سوی ديگر جامعه هم بر مبنای انضباط و نظم طراحی
نشده. هم قانون متزلزل است و هم انضباط و به همين جهت هيچگاه معلوم نيست که چند
وقت ديگر قرار است چه اتفاقی رخ دهد.
جامعهای
که بسیاری از جنبههای آن، پیوسته در
معرض این خطر است که هویوهوس کوتاهمدت جامعه، با کلنگ به جانشافتد.
ما هر
از چند گاهی عمارتی نو میسازیم اما پس از مرور زمان این ساختمان نو به عنوان
عمارتی کلنگی و کهنه، ویران و نابود (صاف) میشود.
به
خاطر ويژگیهای استبدادی و کوتاهمدت بودن جامعه، يک تضاد دائمی بين دولت و ملت
همواره در جامعه ايران در جريان بوده است.
علتالعلل
این روحیه و فرهنگ ایرانی، غلبه احساس «ترس و ناامنی» در جامعه است.
راه چیست؟
نظام
باید آن احساس «ترس و ناامنی» را از تن و روان مردم بشوید، بعد، شاید همگی تاریخ
معاصر را مرور کنیم، خواندن از سرخوردگی همه کسانی که با نیّت خوب، بیآنکه بدانند
و بخواهند، سنگفرشهای خیابان رو به جهنم را ساختند، جدی بگیریم و شاید غور در این
جمله نیچه را دارای اولویت بدانیم؛ «تنها تبهگِناناند که وسایل ریشهکنی را ناگزیر
مییابند.»
در تلگرام: +
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر