«تو ای عالم اسلامی، تو ای بیوفا، علوم آلمحمد و معارف الهی تحصیل نمودی، آنگاه که افکارت بدین معارف نورانی پرورش یافت و در گلستان نورانی حق پر و بال یافتی، روش و لباست را تغییر دادی و در صف بدعتگزاران و ظالمین قرار گرفته، بیرحمانه با جعل قوانین خلاف اسلام و اجرای نقشههای دشمنان اسلام، همه روزه بر پیکر اسلام ضربات شدیدی نواختی، تو ای بیوفا بشر، ایکاش وفاداری را از (...) آموخته بودی؛ تو برای مرجعیت و ریاست خود آنقدر که کوشیدی، به خدا برای حفظ اساس اسلام یک هزارم آن در تمام مدت عمرت کوشش نکردی. به خدا آن گاهی که احساس کوچکترین خطری برای عنوان و مقام دنیای خود کنی، مهیای هر اقدامی و تکفیری و تفسیقی میباشی و گرچه به بنیاد مقدس اسلام لطماتی وارد آید، اما اگر در پیش چشمت محصول مصائب انبیا و محمد و آل محمد و محصول خون مقدس حضرت سیدالشهداء حسینبن فاطمه(ع) جگرگوشه پیغمبر را آتش زنند، تا جایی که برای شخصیت خود احساس خطر نکنی، باکت نیست و به روی خود نمیآوری... تو ای بیوفا، اگر در محراب و بر مسند پیغمبر و مرجعیت اسلام هم قرار گرفتی، با دشمنان دنیاپرست اسلام بیشتر تماس میگرفتی و مهربانتر بودی و با دلسوختگان و فداکاران اسلام و علمای فداکار و دلسوخته و رنجکشیده اسلام و اولیاء خدا درشتی و مخالفت نمودی؛ به حدی که برای جنگیدن با آنها و پشتیبانی کردن از دشمنان اسلام بهخاطر حفظ منافع دنیای خود از عناوین روحانیت و اسلام هم بر علیه آن دلسوختگان اسلام و دین خدا استفاده نمودی. آخ، آخ ای بشر بیوفا! به خدا، (...) باوفا، از تو بیوفا شریفتر است.»
اینها بخشی از متن کتاب "راهنمای حقایق" است و شاید باورتان نشود به قلم "نواب صفوی" است خطاب به آیتالله العظمی بروجردی که روش "فداییان اسلام" را به تمامی قبول نداشت.
فرید مدرسی دراین باره نوشته بود: «آیتالله حسینعلی منتظری هم اگرچه مبارزه فدائیان اسلام با رژیم وقت را میپسندید و از آن اظهار رضایت میکرد، اما گفته است: «اینها در ضمن شعارها و تظاهراتشان نسبت به مرحوم آیتالله العظمی آقای بروجردی تعبیرات خوبی نداشتند. گاهی بعضیشان گفته بودند: در صدر اسلام هم ریشقرمزها را جلو انداختند و علی را خانهنشین کردند...» او درباره نظر امام خمینی هم درباره رفتارهای فدائیان ادامه داده است: «پیش امام درس میخواندیم، صحبت از همین کارهای فدائیان که میشد، ایشان میگفت: این تندرویهای اینها محکوم است. اینها وضع حوزه را به هم میزنند. خوب متین حرف بزنید، آخر این چه جور حرف زدنی است که اینها دارند؟ این تندرویهای اینها غلط است...» (متن کامل یادداشت فرید مدرسی: + )
مرحوم صادق طباطبایی هم در کتاب خاطرات سیاسی- اجتماعی خود نوشته است: «در یکی از روزهای بهار سال ۱۳۳۱ که نوجوانی ۹ ساله بودم، گروهی از طلبههای جوان و سیاسی از تهران عازم قم شده بودند تا با آیتالله بروجردی دیدار کنند. طلبهٔ جوانی که بعدها فهمیدم نواب صفوی بود سخنان تندی ایراد میکرد که هیچ چیز از آن در خاطرم نمانده است. بعدها خبردار شدم که نواب و یارانش قصد دیدار با آیتالله بروجردی را داشتند که ایشان آنها را نپذیرفته بودند. از پدرم (مرحوم آیتالله سلطانی طباطبایی) شنیدم که چند روز بعد که اصحاب آیتالله بروجردی، از جمله پدرم در محضر ایشان بودند، یکی از بزرگان و از مدرسین حوزه (ظاهرا پدر آیتالله فاضل لنکرانی) علت این رفتار را از آقای بروجردی سوال کرده و میپرسد چرا این افراد را که خواهان حکومت اسلامی هستند، نپذیرفتید؟ ایشان در جواب میگویند: این آقایان میخواهند شاه را بردارند ولی امثال شما را به جای او بگذارند. شخص دیگری (ظاهرا مرحوم آیتالله کبیر) که از علمای بزرگ و فقهای برجسته بوده است میپرسد، مگر چه اشکالی دارد؟ آیتالله بروجردی در جواب میگویند: اشکال بزرگ این امر در اینجا است که شاه با اسلحه توپ و تفنگ به جان مردم میافتد، با این اسلحه میشود مقابله کرد ولی اگر شما به جای او نشستید، اسلحه شما ایمان و عقاید مردم است که به جان مردم میاندازید. با این اسلحه نمیتوان به راحتی مقابله کرد و لذا دین و ایمان مردم به بازی گرفته میشود.» (اینجا: + )
.
تلنگر: چند شهر در ایران وجود دارد که خیابانی به اسم "نواب صفوی" ندارند و یا خیابانی به اسم آیتالله العظمی بروجردی دارند؟! ... این پیامهای مستقیم و غیرمستقیم و چراغ سبز به "رادیکالیسم" و "تندروی" نیست که همچنان قربانی میگیرد؟ ... و کیست که نداند هاشمی رفسنجانی آخرین قربانی رادیکالیسم نبود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر