یک کاربر توییتر (مدافع اعدامهای سال 67) نوشته: «۶۷ نظام منافقا
رو فرستاد به درک، ۳۵ سال بعدش باثباتترین و آیندهدارترین نظام منطقه است. ۸۸ ترحم
بیجا کرد، امیدوارم ۳۵ سال دیگه باقی بمونه!»
برای او نوشتم که «استالین بیشتر بیرحمی کرد، نهایتا دوتا سیوپنج
سال عمر حکومتشون بود، سوراخ دعا اونجا نبود»
و او نوشت: «در جنگ داخلی آمریکا حداقل ششصد هزار نفر کشته شدند تا الان دیگه کسی
جرات براندازی نظامش رو - با هر بهانه ای - نداشته!»
.
به نظر شما، اشکال کار استدلالهای وی چیست؟ چنین کسانی به
کدام مستندات و شواهد تاریخی، بیاعتنا هستند؟
به گمان من:
.
اول: اعدام و حذف فیزیکی مخالفان را هم شرط لازم و هم کافی
برای بقا و ثبات و "آیندهداری" میدانند. بر اساس منطق، تنها یک مثال
نقض، برای ابطال چنین قاعده و فرضیه خودساختهی کافی است؛ من "استالین"
را برای او مثال زدم، در دوره معاصر از صدام و پینوشه و پلپوت هم میتوان شاهد
آورد؛ تا توانستند کشتند ولی آیا نظامشان باقی بود؟ در بهترین حالت، شاید
"به درک فرستادن" برای ثبات لازم باشد، وقتی قطعا کافی نیست. برای او که
کشتارهای جنگ داخلی آمریکا را مایه ثبات دانست نوشتم که «من مثال نقض (از عاقبت
شوروی سابق) آوردم (برای رد قاعده و) ادعای «اعدام میکنم تا باقی باشم»؛ معلوم نیست
تجربه محبوب شما، عاقبت به خیری شیطان بزرگ (آمریکا) باشد.»
.
دوم: صاحبان چنین عقایدی به این سوال پاسخ نمیدهند
که اگر اعدامهای سال 67 کاری یکسره درست و قانونی بوده؛ چرا این همه سال مستور
مانده است؟ آیا "ثبات" و "آیندهداری" خواستی عمومی و مردمی
نبوده که اسباب و ابزار آن (یعنی "اعدامها") رازِ مگو باقی مانده است؟
یا چه؟
.
سوم: چه شواهدی دال بر ثبات و آیندهداری هست؟ یعنی قرائن
چنین ادعایی چیست؟ متاسفانه شواهدی در دست است که بخشی از نظام، اعتقاد و اعتمادی
بر ادعای "ثبات" ندارد؛ دستپاچگی در مواجهه با اعتراضهای انتخاباتی سال
88، و حتی هر نوع اعتراض و تجمع و تحصن حتی صنفی، از جمله آن شواهد است. بالاخره
"ثبات" نشانه دارد؛ "شعار" که نباید باشد. همیشه به منتقدان
میرحسین موسوی گفتهام شمایی که از اعتراضهای 88 این همه آشفتهاید و آن را
نشانه تلاش برای براندازی دانستید، در ناخودآگاه خود در "قرار و ثبات
نظام" دچار تردیدهای جدی هستید و این اصلا بعد از قریب 4 دهه، خبر خوبی نیست!
.
چهارم: چند روز پیش دوستی از من پرسیده بود: «آیا به نظر
تو، ایران امن است؟». ایران امن است، ایران ثبات دارد؛ این باور من است به خصوص
وقتی خبرهای افغانستان و پاکستان و یمن و عراق و ترکیه و سوریه و لبنان مدام،
خبرهای بد و زجرآور است با این همه، گو امن و
ثبات ما از جنس "شیشه" است! یعنی کسانی خواستهاند یا چنین باشد، یا
چنین وانمود شود! شیشه تا حدی توان ضربه دارد، به قدر سر سوزنی ضربه و فشار بیشتر،
آن را فرو میریزد یا لااقل آن را ترک میاندازد. شاخصهای ثبات ما، حالت ارتجاعی
ندارند، یا کمتر دارند. خیابان و راهپیمایی صرفا سهم یک گروه خاص است؛ این یک نشانه
است که جهاز هاضمه سیاسی حاکم، معده رنجوری دارد؛ احتیاطها در نهایت است!
از اینها
که بگذریم، در حوزه اقتصاد، از ناامنترینهای جهانیم، در حوزه اجتماعی آمارِ از
کنترل خارجشده فساد و فحشا، نشانه هر چه باشد، نشانه کارآمدی و ثبات نیست.
.
پ.ن: مقام رهبری جمله فوقالعادهای داشت در نامه دوم به
جوانان غرب: «همه میدانیم که ظلم، خواهناخواه خاصیّت برگشتپذیری دارد.» در این
جمله، "خواهناخواه" شاهکلید است. دفاع از "گناهکار" و حق
قانونی او، دفاع از "گناه" نیست؛ خود را خارج کردن از زمره کسانی است که
نمیدانند خاصیت ظلم چیست؛ اینجا کسی صحبتی از خاصیت "مظلوم" نکرده است.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر