جنگ با عراق و نزاع هستهای با قدرتهای جهانی، یک شباهت
بزرگ به هم داشتند؛ این که در هر دو وقتی فشار علیه ایران بیشتر از توانایی مدیریت
"نظام" شد، "نظام" تغییر رویه و نظر داد. بحث اینک بر سر آن
نیست که آیا اساسا میشد جلوی خسارتها را ماهها و سالها قبل گرفت یا در حالی که
ایران آغازگر جنگ نبود، چرا نظام با اصرار بر شرط سقوط صدام برای خاتمه جنگ، دنیا
را به نفع تجاوزگر بسیج کرد؟ مرحوم امام خمینی گفته بود که «اگر جنگ بیست سال هم
طول بکشد، خواهیم ایستاد»، واقعیت اما وقتی صراحت خود را نشان داد، شجاعانه (و
البته به تلخی) عقب نشست. ثمره این شجاعت (از منظر کسانی که مدام از پیام جهانی
انقلاب سخن گفتهاند) سالها بعد، وقتی ایران نفوذ خود را در عراق و منطقه گسترش
داد، عیان شد؛ چه آن که پایان جنگ در آن مقطع به ثبات و ادامه حیات نظام کمک کرد (اینجا
بر روی این بحث نمیکنیم که هزینه و فایده این نفوذ برای مردم کشور چه بوده). با
این حال نوع مواجهه شخصیتهای درون نظام علیه برجام، تفاوتی مهم با مواجهه با
تصمیم امام خمینی در پذیرش قطعنامه 598 دارد. تصور کنید اگر چنین بیمحابا علیه
تصمیم بنیانگذار جمهوری اسلامی، جریان و جوسازی میشد؛ صدا و سیما مدام در حال
سیاهنمایی میبود، روزنامهها تیتر میزدند، سخنرانان علیه عبور از خطقرمزهای
پیشگفته داد سخن میدادند و نظامیان در کسوت سیاسیونِ مسلح، برای سیاسیونِ معمولی
خط و نشان میکشیدند! این البته نافی آزادی بیان نیست ولی شخصیت حقوقی و حقیقی
منتقدان نشان میدهد که جریانهای هرچند کمشمار ولی صاحبقدرت درون نظام، با
تصمیم نظام توافق چندانی ندارند؛ یعنی که یک صدا از درون نظام به گوش نمیرسد و این
همان اشکالی است که قبلا از استکبار جهانی گرفتهایم. بعید است کسی بتواند باور
کند امضای توافق هستهای بدون اذن رهبری صورت گرفته باشد؛ رهبری که میتواند اختیار
قانونی رییسجمهوری را در کنار گذاشتن وزیر اطلاعات، تحت لوای حکم حکومتی بیاثر کند،
حتما میتوانسته و میتواند جلوی خسارتهای محض و کبیر توافق هستهای را بگیرد؛
مسئله اینجاست چرا سیاهنمایان علیه برجام، دسترسی به فهم مصلحت رهبری ندارند؟! یا
نکند سیاهنمایی علیه برجام، تنها یک تاکتیک برای کوتاه کردن دوره ریاست جمهوری
روحانی است بیآنکه مخالفان قلباً مخالفتی با آن داشته باشند؟ به هر حال این
برجام اجماع جهانی علیه نظام را که از هم پاشیده
است!
.
نظام تعهدی داده و سوی دیگر هم تعهدی؛ همچنانکه بخشهایی
از قطعنامه 598 بعد از قریب به سه دهه، هنوز اجرایی نشده، بدعهدی سوی دیگر توافق
هستهای واقعا تا چه اندازه غیرطبیعی است وقتی مدام به او ابراز بیاعتمادی هم میشود؟
قصد توجیه بدعهدی نیست، ولی بالاخره کسانی که برای باز شدن گره تحریمها چنین عجله
دارند نباید پیش خودشان قضاوت کنند وقتی داشتند به نیت «تحریم نعمت است» گره را
سفت میکردند، فکر باز کردناش را کرده بودند؟! جمهوری اسلامی سال 67 با جمهوری
اسلامی 95 متفاوت است؛ بسی قویتر شده اما آیا سوی دیگر نزاع هستهای، ضعیفتر از
ماست به خصوص وقتی ایران تحت رهبری عربستان، این روزها وارد انزوای منطقهای و بین
کشورهای اسلامی نیز شده است؟ بزرگترین هنر آمریکا (به عنوان طرف اصلی مناقشه هستهای)
متحد کردن قدرتهای ریز و درشت اقتصادی علیه ایران بود؛ آن گونه که ایران برای
فروش نفت خود – به عنوان مهمترین منبع درآمد - به روشهای غریب فروش نفت توسط
نیروی انتظامی (در بهترین حالت) یا بابک زنجانی روی آورد!
.
مهمترین تصمیمهای کشور، باید اقتصادی باشد؛ یارانهای که
در همه سالهای گذشته از گلوی اقتصاد بریده و در کام سیاست فرو برده شده، باید
سرجای خود برگردد. نفت به یک سوم قیمت سالهای نه چندان دور خود به فروش میرود،
رشد جمعیت تشویق میشود در حالی که نرخ بیکاری و رکود بالاست. مگر قرار است همه
زندگی مردم در بهشتی سپری شود که مدعیان هدایت و مدیریت جهان آن را بشارت میدهند
در حالی که جیبهای خودشان از اقتصاد و ثروت بیحساب انباشته است؟
.
.
پ.ن: دوست دارم همیشه وقتی از عجله برای برداشته شدن تحریمها
مینویسم، از کارتونهای احمقانهای که تحریم را نعمت جار میزدند، استفاده کنم.
نمونه زیر، از آن جمله است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر