انتخابات مجلس ششم، 29 بهمنماه همان سالی برگزار شد که 18 تیرماهاش،
اروجعلی ببرزاده ریشتراش دانشجویی را در کوی دانشگاه تهران دزدیده بود. در این
انتخابات اصلاحطلبان به خصوص در تهران به پیروزی خیره کنندهای دست یافتند که
اصلا خوب نبود. شورای نگهبان در اولین اطلاعیههای خود بعد از انتخابات، بدون نام بردن از غلامعلی حدادعادل
اعلام کرد که یکی از کاندیداها با خانوادهاش در فلان حوزه رایگیری رای دادهاند
ولی آرای وی در همان حوزه صفر اعلام شده (داشتند با خیال راحت، نظام را متهم به
تقلب در انتخابات میکردند). البته که وزارت کشور دولت خاتمی این اتهام را رد کرد.
(بعدتر، در افتتاحیه مجلس ششم، وزیر کشور به گرهگشاییهای شورای نگهبان از کار
انتخابات اشاره و الکی از آنها انتقاد کرد؛ از جمله رد شمارش ماشینی آرا سه روز مانده
به برگزاری انتخابات و ابطال تعرفههای رای در روزهای پایانی مانده به برگزاری). مصطفی
تاجزاده هم که معاون سیاسی وزیر کشور بود از آیتالله جنتی شکایت کرد؛ پانزده سال
از آن شکایت گذشته و کسی به آن رسیدگی نکرده؛ احتمالا پرونده گم شده است. چند روز
بعد از انتخابات، سعید حجاریان دقیقا در مسیری قرار گرفت که گلوله سعید عسگر به او
اصابت کند. شورای نگهبان مشغول نظارت بر انتخابات بود. دو ماه بعد از انتخابات
مجلس ششم، ناگهان کلی روزنامه یک شبه توقیف شدند. هنوز مجلس ششم شروع نشده بود.
آرای بیش از 500 صندوق از سوی شورای نگهبان باطل اعلام شد تا با این کار، از قضا حدادعادل
وارد جمع آن سی نفر وکیل مردم تهران شود و در مقابل تنها نیروی نزدیک به ملی-مذهبیها که
در تهران تایید صلاحیت شده بود (علیرضا رجایی)، از جمع آن سی نفر به بیرون پرتاب شود.
حدادعادل وارد مجلس شد و اعتراض
نمایندگان به اعتبارنامه او هم کارساز نشد. حدادعادل شد رییس فراکسیون اقلیت در
مجلس ششم. بعد هم شد رییس مجلس هفتم؛ همان مجلسی که احمدینژاد را روی دوشش بالا
برد ...
شما شعرهای حدادعادل را که شب یلدای 94 از رسانه ملی پخش
شد، شنیدید؟ دو ماه مانده به انتخابات مجلسِ تازه، حدادعادل هنوز نور چشم است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر