تقابل همزمان بنیصدر و سازمان مجاهدین خلق با رهبری بنیانگذار
جمهوری اسلامی، نهایتا به همزمانی عزل بنیصدر از ریاست جمهوری و اقدام مسلحانه مجاهدین
علیه نظام مستقر منجر شد. در پی آن، بنیصدر مخفی شد. یک هفته بعد، آیتالله خامنهای
توسط گروه فرقان ترور شد. فردای آن روز انفجار در مقر حزب جمهوری اسلامی، تعداد قابل
توجهی از مقامات دستگاه قضایی و در رأس آنان آیتالله بهشتی، چندین وزیر و نماینده
مجلس را به کشتن داد
دوره ترور شروع شده بود.
در آرشیو روزنامه اطلاعات طی سه ماههی بعد از هفت تیر این
خبرها به چشم میخورد:
.
سرپرست زندان اوین ترور و شهید شد – 10 تیر 60
استاندار گیلان ترور و شهید شد – 15 تیر 60
معاون عمرانی استاندار گیلان که ترور شده بود، به شهادت رسید
– 16 تیر 60
ترور نافرجام حبیبالله عسکراولادی – 29 تیر 60
ترور نافرجام ناطقنوری – 30 تیر 60
پیکر رییس دادگاه نقلاب شیراز که ترور شده بود، به خاک سپرده
شد – 3 مرداد 60
نماینده مشهد در مجلس ترور شد – 8 مرداد 60
حسن آیت ترور شد – 14 مرداد 60
رییس جمهوری و نخست وزیر در انفجار بمب به شهادت رسیدند –
9 شهریور 60
رییس شهربانی کشور که در انفجار بمب زخمی شده بود، به شهادت
رسید – 14 شهریور 60
مدیر کارخانه شیر پاستوریزه تهران ترور و شهید شد – 15 شهریور
60
دادستان کل انقلاب ترور و شهید شد – 15 شهریور 60
امام جمعه تبریز ترور و شهید شد. 6 نمازگزار نیز به شهادت رسیدند
– 21 شهریور 60
دبیر حزب جمهوری اسلامی خراسان ترور و شهید شد – 7 مهر 60
.
این یعنی هر روز یک ترور موفق در سطح مقامات بالا و عالیرتبه.
به این آمار، تلفات درگیری با خانههای تیمی و ترور شهروندان عادی را هم که اضافه
کنیم، آمار دهشتناکی به دست میآید.
.
.
روزنامه اطلاعات نوشته که در پی قیام مسلحانه سازمان مجاهدین
خلق در آخرین روزهای خرداد 60، 16 تن از «مردم سلحشور» به شهادت میرسند. در کمتر از
دو روز، 23 نفر از اعضای سازمان مجاهدین که همان روز بازداشت شده بودند، اعدام میشوند
(رفسنجانی در خاطرات خود نوشته: «امروز علیرغم تهدیدهایی که از طرف گروهکها شده بود
- که در صورت عزل بنیصدر شهر را به آتش میکشند - کوچکترین حرکتی نکردند؛ شاید به
علت قاطعیت دادگاه انقلاب - که امروز صبح پانزده نفر از عوامل آشوب را سریعا محاکمه
و مجازات کرده است - و به علت حضور حزب الله»). بعضی از محکومان حاضر به معرفی خود
نمیشوند به طوری که در لحظه اعدام، مقامات قضایی هنوز هویت آنها را احراز نکرده بودند.
دادستانی با چاپ عکس این افراد، از «اولیا دستگیرشدگان» میخواهد برای تحویل جنازه
اقدام کنند. در شماره 6 مرداد 60، روزنامه اطلاعات همچنین از "اعدام 16 ضدنقلاب"
خبر میدهد.
.
رفسنجانی اما در خاطرات 4 مهر 60 خود نوشته: «ناهار را در منزل
آقاي موسوياردبيلي با حضور آقايان مهدوي [كني]، خامنهاي و احمدآقا بوديم. آقاي مهدوي
[كني] پيشنهاد داشت به كلي اعدامها قطع شود و با محاربان ملايمت كنيم كه تصويب نشد.
پيشنهاد درست كردن زندان قرنطينه و پذيرش توبه و راه برگشت، پذيرفته شد و آقاي [موسوي]
اردبيلي مسئول اجرا گرديدند.»
.
و این اتفاقات همه در کمتر از سه ماه.
.
.
نتیجهگیری:
.
در فضای امن و آرام این روزها، درکِ بار و وزن این همه خبر
بد، در حالی که کشور دچار جنگی ویرانگر هم شده بود، واقعا دشوار و چه بسا محال
است. این اما شاهد و گواهی برای نادیده گرفتن تاریخ نیست، نادیده انگاشتن خیل خانوادهها
و کسانی که باور دارند دچار ستمی شدهاند که نتوانستهاند دادخواهی برای آن پیدا
کنند، یا نادیده انگاشتن نظامی که هنوز کسانی در آن باور دارند، ضرباتی که از
تروریسم خورده، درک و باور نمیشود، تروریستها قدر میبینند و برای براندازی،
تهییج میشوند و تروریستهایی که باور دارند سهمی بیش از این از انقلاب حقشان بود
و هدف، وسیلههای خشنشان را توجیه میکرد و میکند.
.
اگر بخواهیم واقعا به کنه ترور و اعدامهای اوایل دهه شصت بپردازیم،
اولین ضرورت، فاصله گرفتن از حب و بغض است، و سپس مطالعه رفتار هر دو سوی این منازعه
خونین. افراطیها و آنانی که تحمل به نقد کشیده شدن ندارند، در هر سوی جریان که باشند،
عادت دارند فقط حرفهای یک طرف را بشنوند و بخوانند؛ فقط کشتهها و خسارتهای سوی خود
را ببینند. تا چنین هست، عقدهها هیچگاه گشوده نخواهد شد، ایران برای همه
ایرانیان نخواهد بود.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر