(1)
نزاعی خشونتبار
و بسیار پرتلفات بر سر قدرت در سوریه و حضور علنی و رسمی ایران و حزبالله لبنان
در کنار یک سوی این منازعه، منافع ایران را به طعمه دلچسب تروریستهای مسلمان - که
در مقابل بشار اسد ایستادهاند - تبدیل کرده است. انفجارها در مقابل سفارت ایران
در بیروت از همین روست. هر سوی این نزاعی که در درون امت اسلامی شکل گرفته و ادامه
دارد، خودیهای قربانی شده را «شهید» میخواند و سوی دیگر را باطل و شیطانی.
بشار اسد به
یک صورتحساب بسیار سنگین برای منطقه و جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است.
.
(2)
اکبر گنجی در
نقدی بر نوشته اخیر محمدرضا نیکفر یادداشت قابل توجهی نوشته زیر عنوان «جمهوری اسلامی:
“رژیم کشتار”؟». خواندن این مقاله را به همه علاقمندان مطالعه تاریخ معاصر و تاریح
انقلاب، و به خصوص به کسانی که از جمله در مورد اعدامهای تابستان سال 67 خواستار شفافسازی
هستند، اکیدا توصیه میکنم (اینجا +). گنجی در این مقاله ضمن تأکید بر مواضع قبلی خود
در محکومیت اعدامهای سال 67، در عین حال و با استناد به ادعاهای خود سازمان مجاهدین
خلق نوشته که «بنا بر اعتراف سازمان مجاهدین خلق، آنان تا قبل از قتل عام زندانیان
سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، فقط و فقط ۶۹ هزار تن از نظامیان ایرانی را در جبهههای جنگ
کشتهاند.»
این مقالهی نسبتا
مفصل البته بخشهای متنوع دیگری هم دارد ولی به دلیل آن که بررسی کارشناسانه - و
آن طور که گنجی میگوید: «علمی» - خشونتهای دهه شصت کمتر صورت گرفته، این وجه
مقاله مهمتر و بسیار قابل توجه به نظر میرسد.
همزمان محمد
سهیمی نیز یادداشتی در پاسخ به محمدرضا نیکفر منتشر کرده با عنوان «آقای نیکفر، چه
کسی خشونت را شروع کرد و چرا؟». متن این مقاله را هم میتوانید اینجا(+) بخوانید.
.
.
(3)
مجله «اندیشه
پویا» در شماره اخیر خود (مهر و آبان 92 – شماره 11) مصاحبهای خواندنی و مفصل با هاشم آقاجری کرده است. در بخشی از این
مصاحبه، از وی پرسیده شده: «شما اشاره کردید که انقلاب سه هدف داشت: مبارزه با
امپریالیسم و دیکتاتوری و فقر. آیا حذف منتقدان و مخالفان خلاف اهداف اولیه شما
نبود؟ آیا در کنار مبارزه با امپریالیسم و فقر، آن مطالبه سوم واقعا وجود داشت؟» او
پاسخ داده: «بله! مسئله دمکراسی و غیردمکراسی هنوز جایی نداشت. گفتمانی که در آن
دوره بر همه نیروهای انقلابی به استثنای مهندس بازرگان مسلط بود، گفتمان عدالتطلبانه
و استقلالخواهانه بود. یعنی دمکراسی و آزادی مطرح نبود.»
.
به آرشیو
روزنامه اطلاعات در هفتههای اول بعد از انقلاب رجوع میکنم. متن یک سخنرانی از
مرحوم بازرگان در شماره تاریخ 24 اسفند 57 چاپ شده که حرف آقاجری را به نوعی تایید
میکند ... به نقل از نخست وزیر دولت موقت آمده: «یکی از سفرا حرفی میزد که من
عینا خدمت «آقا» هم رساندم و این حرف را من صد در صد پذیرفتم و به هیچ وجه شائبه،
ریا و تزویر نداشت. میگفت: «انقلاب شما انقلابی بود معنوی و مذهبی. حیف است که این
شهرت و قدرت و حیثیت جهانی لکهدار شود و پایین بیاید؛ با این محکمات دربسته، با
این کشتارها، رنگ غیرمعنوی، غیرمذهبی و غیرانسانی پیدا کند.» از مجامع بینالمللی
که یک روز ما به آنها متوسل میشدیم و آنها به داد ما میرسیدند و عامل موثری در سرکوبی
و سقوط رژیم بودند، در آن زمان ما به آنها متوسل میشدیم و آنها اعتراض میفرستاند.
نماینده میفرستادند و وادار میکردند که به داد اعتصابهای زندانها برسند و آنها را
نجات بدهند. آنها بودند که وقتی ما میگفتیم چه محاکماتی است که هیئت منصفه ندارد،
چرا ما را در دادگاههای غیرعلنی محکمه میکنید، آنها حرف ما را به دنیا رساندند و
پشتیبان ما شدند موثر هم بودند. حالا همانها
به این دولت انقلاب اعتراض میکنند و از ما میپرسند چرا این کارها را میکنید؟»
.
.
(4)
این عکس
اینجا(+) منتشر شده؛ در توضیح آمده: «مادری به صدای قلب دخترش گوش میدهد. دختر 13 سالۀ
این زن در حادثهای جانش را از دست داد. مادرْ تصمیم گرفت قلب فرزندش با عمل جراحی
در سینۀ این زن به تپیدنْ ادامه دهد و به دیگری جان ببخشد»(+).
به چشمهای
آدمهای توی عکس نگاه کنید.
.
هشت سال و نیم قبل
فرم اهدای عضو برای بنیاد امور بیماریهای خاص پر کردم. کارت به شماره 18550برای
من صادر شد. با گروه خونی اُ منفی. همیشه این کارت با من است.
.
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر