سلامْ الههی قرار
یک فرمول خیلی ساده، و در عین حال ثقیل و
وزین هست برای دستآویز تغییر، برای شکستن غرور خود، برای جدی نگرفتن غرور خیلیها،
برای باز کردن راه عقل و بستن راه تعصب. به کار که بسته شود خیلیها بیمایه میشوند،
خیلیها هم عزیز؛ اینکه: «چیزی را که نتیجه یک «انتخاب» نیست نمیتوان شایستگی یا
ناکامی تلقی کرد.» این جمله عیناً در «بار هستی» میلان کوندرا آمده. مصطفی ملکیان
عزیز هم در «راهی به رهایی» این قاعده را برده در حوزه دین و مذهب و نوشته: «انتساب
به یک دین و مذهب خاص، که در اکثریت قریب به اتفاق موارد هم چیزی نیست جز دین و مذهب
آبا و اجدادی و بنابراین مثل بسیاری از دارایی های دیگر ارثی است، نه حُسن و هنری است
(در مورد دین و مذهب خودمان)، و نه قبح و عیبی است (در مورد دین و مذهب دیگران)».
.
حالا دنیایی را تصور کن که این قاعده تبدیل
شده باشد به نقشهی راه زندگی! شاید که خیلی از جنگهای فرقهای و مذهبی برای
همیشه تعطیل شود، هیچ مرد و زنی له و علیه جنسیت خودش نخروشد، نخراشد، ندَرد، هیچ
فخری بابت سیاه و سفید و زرد و سرخ بودن نه فروخته شود، نه خریده شود. این طوری
انتخاب و حق داشتن ِ آن است که دلیل شایستگی تلقی میشود. معلوم است نزاع بشر با
بشر تمامی ندارد، برای سلب حق انتخاب دیگری، برای مصادره شایستگیها حتی وقتی این
قاعده، نقشه راه زندگی باشد اما لااقلش، و این لااقل بسیار بزرگ است، خیلی از عقدههای
کور را باز می کند، خیلی از غرورها را باطل میکند، بهانه راه رفتن برای یافتن را
جور میکند.
.
دلآرام! همه انتخابها برای رسیدن به «آرام»
است، به دل ِ آرام، به آرام ِ دل؛ چه بدانیم چه ندانیم ... «دلآرام» گو نام دیگر
خداست.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر