پرده اول: مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه ... راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد … نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس… از جدول کنار خیابون رفت بالا … نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد … برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده تاکسی دارم کار میکنم… آخه من 25 سال راننده ی ماشین جنازه کش بودم !"(+)
.
.
پرده دوم: میرحسین و کروبی مجوز راهپیمایی می خواهند. یکی می نویسد: به مرده ها مجوز نمی دهند ... دیگری می گوید: جریان فتنه مرده و با تحرکاتش به شدت برخورد می شود ... آن یکی می گوید: اگر به مرده رو بدهی ...
.
.
نتیجه گیری: ... باور کنید حالا دیگر نعش کش نیستید؛ ترس تان تقصیر خودتان است
netijegiri alle bod
پاسخحذفخوشحالم که برگشتید . فکر کنم نذر کرده بودید بعد از یک اتفاق خوب بازگردید . خوش آمدید تا پیروزی
پاسخحذفخوشحالم كه دوباره مينويسين. شعر ديروز براي شروع دوباره خيلي خوب بود. ممنون.
پاسخحذفعالی بود آقا...
پاسخحذفعالی بود نوشتتان...
یه وقتایی انقدر آدم دروغ رو تکرار میکنه که خودش هم باورش میشه دیگه
پاسخحذف