۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

اعدام ... شعر ... احساس ایرانی


لااقل از دوازده سال قبل به این سو تقریبا هیچ خبر مهمی از چشمانم دور نمی ماند، یعنی از سالی که اولین فعالیت جدی مطبوعاتی ام را آغاز کردم. قبل تر از آن هم همیشه منبع خبر برای رفقا و اقوام بودم؛ از فرط روزنامه خوانی و پیگیری خبرها. از شش سال قبل هم که وبلاگ می نویسم؛ بیشتر از قبل اخبار را دنبال می کنم و می بینم و می خوانم ... به اعتبار همین سابقه می گویم موجی که از دیروز بعد از اعلام خبر اعدام پنج نفر در زندان اوین در وبلاگستان به راه افتاده، "بی سابقه" است. واکنش منفی جامعه به محکومیت افراد سیاسی مسبوق به سابقه است؛ مثال فراموش نشدنی اش شاید کسب بیشترین آرا توسط برادر عبدالله نوری (مرحوم دکتر علیرضا نوری) و خواهر محسن کدیور (جمیله کدیور) در انتخابات مجلس ششم از پایتخت بود، تنها مدتی بعد از محکومیت این دو به تحمل چندین سال زندان! اما محکومیت "اعدام" زندانیان سیاسی در سال های اخیر عموما توسط کسانی هدایت می شده که معمولا با "اساس" اعدام مخالف بوده اند به همین دلیل همیشه نتوانستند در محکومیت اعدام کسانی که به بمب گذاری با ترور مقامات اعتراف کرده بودند، پشتیبانی گسترده ای را جلب کنند حتی با وجود این که ایران به نسبت جمعیت، پر اعدام ترین کشور جهان است.

اعدام های دیروز، نوزده اردیبهشت، از چند منظر با اعدام های قبلی تفاوت دارد. حضور یک "معلم جوان کُرد" و یک "زن جوان" در بین اعدامیان دیروز از یک طرف، و بر اساس آنچه وکیل مدافع ذیربط اعلام کرده، قبول نکردن اتهامات وارده تا به آخر توسط همان معلم مذکور و کشته نشدن "هیچ" کس به واسطه اقدام مستقیم متهمان از سوی دیگر، جریان محکومیت اعدام های دیروز را "بی سابقه" کرده است. از دعوت به تحصن و نفرین و دشنام که درگذریم، در این بین طبع هنری و شاعرانگی ایرانی نیز تنها در کمتر از چند ساعت بعد از انتشار خبر به چنان غلیانی درآمد که با یک جستجوی کوتاه، اشعار و قطعات ادبی بسیاری را در محکومیت اعدام های دیروز می توان یافت. باز انتشار نامه ها و تصاویر پدر و مادر پیر فرزاد کمانگر، همان معلم اعدام شده، به شدت بر غلظت این فضای احساسی افزوده است.

*

توضیح: تصویر بالا با عنوان "فرزاد کمانگر در کنار شاگردانش" منتشر شده. کمانگر دیروز اعدام شد
*
پ.ن: مثل این (+)، این (+) و یا این (+)

۹ نظر:

  1. جناب معینی دلیل دلتنگیم همین است. افسرده شدم.از دیروز که اخبار رو خوندم دلم یک عالمه گریه میخواد.
    جند وقت پیش نامه شیرین رو خوندم.

    پاسخحذف
  2. بیابانی در قلب بندرعباس !

    در

    kiyOOsk

    http://kiyOOsk.blogsky.com

    پاسخحذف
  3. آقاي معيني
    با سلام
    در پاسخ شعر زيباي كدكني كه شما هم در روزنوشت هايتان داشتيد محمد عباسي شعر زيبائي سروده است .تقديم به همه اميدواران باد.
    مي نويسد:
    ديدم پيام تو، گم گشته اي نبود
    بهتر نگاه كن هر روز صبح زود
    در كوچه اي كه دل جز غم در آن نديد
    ترسيده دخترك رنگش شده سفيد
    از ترس جغد شوم كز كرده كنج باغ
    ترسيده مرغ عشق از حمله كلاغ
    ان دخترك هنوز در دل اميدوار
    بر روي چهره اش دارد گل بهار
    اسمش عوض شده دنبال او نگرد
    برخود نهاده او نامي به سان مرد

    از صبح روز قبل شد نام او اميد
    گر خوب بنگري خواهي دوباره ديد

    پاسخحذف
  4. پیر فرزانه! ممنون ... نمی دونستم شعر مال کیه؛ دیروز یکی از رفقا برام اس.ام.اس کرده بود

    پاسخحذف
  5. دارم دق می کنم از این همه بی عدالتی
    یعنی خدایی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  6. محمد خان جان از وقتی خبر را خواندم دچار افسردگی شدم . حتی بیشتر از روزهایی که در انفرادی بازداشت بودم . راست اش اتهام شان برای ام مهم نبود که انسان بودنشان و بیشتر هموطم بودنشان ... و مرگ پابان نیست .. . در ضمن چه خبر محمد خان جان . . . !

    پاسخحذف
  7. تو نمي داني غريو يك عظمت
    وقتي كه در شكنجة يك شكست نمي نالد
    چه كوهي ست!
    تو نمي داني نگاه بي مژة محكوم يك اطمينان
    وقتي كه در چشم حاكم يك هراس خيره مي شود
    چه دريائي ست!
    تو نمي داني مردن
    وقتي كه انسان مرگ را شكست داده است
    چه زندگي ست!
    تو نمي داني زندگي چيست، فتح چيست
    ...
    و نمي داني هنگامي كه
    گور او را از پوست خاك و استخوان آجر انباشتي
    و لبانت به لبخند آرامش شكفت
    و گلويت به انفجار خنده ئي تركيد،
    و هنگامي كه پنداشتي گوشت زندگي او را
    از استخوان هاي پيكرش جدا كرده اي
    چه گونه او طبل سرخ زندگيش را به نوا درآورد
    ..و حماسة توفاني شعرش را آغاز كرد
    با سه دهان صد دهان هزار دهان
    با سيصد هزار دهان
    با قافية خون
    با كلمة انسان،
    با كلمة انسان كلمة حركت كلمة شتاب
    با مارش فردا
    كه راه مي رود
    مي افتد بر مي خيزد
    بر مي خيزد بر مي خيزد مي افتد
    بر مي خيزد بر مي خيزد
    و به سرعت انفجار خون در نبض
    گام بر مي دارد
    و راه مي رود بر تاريخ،
    انسان انسان انسان انسان . . . انسان ها . . .
    ------
    و آنها كه انسان ها را با بند ترازوي عدالت شان به دار آويختند
    عادل نام نگرفتند.
    (شاملو)

    پاسخحذف
  8. خدا لعنت کنه هر وطن فروش خائن رو که از هر وسیله ای برای وطن فروشی و توجیه خیانتشون سوء استفاده میکنن!
    نابود باد اتحاد شوم نفاق و کفر و الحاد!
    مرگ بر گروهکک قاتل پژاک که جنایات بیشمارشان بر همه آشکار است!
    بیچاره خارج نشین!
    این قصه بافیها فقط به درد وطن فروشان بی دین و خائن آن سوی آب میخورد!مطمئن باش مردم ایران حالشان از امثال شما به هم میخورد!
    دلتان به این خزعبلات خوش باشد!
    پی نوشت: جرات انتشار این نظر رو داری؟

    پاسخحذف
  9. البته دوستان باید بدانند که علت امار بالا در درجه اول و دوم و سوم به اعدام محکومان مواد مخدر در ایران میباشد که برادران اون سیاسی میکنند.
    البته وطن فروشی همینه دیگه از موش سوراخ هم ایراد بگیرن.موفق باشید وطن فروشان.
    شما افتخار کوروش هستید در سنگر دشمن از ساندیس های خارجی لذت ببرید.

    پاسخحذف