۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

هزاران غلط ما به پای "یک" غلط شما هم نمی رسد


تو می گویی: غلط کردید که بی شمارید
من می گویم: هزاران غلط ما به پای "یک" غلط شما هم نمی رسد
تو می گویی: خدا غرور دارد و اجازه استفاده ابزاری از نعمات آسمانی‌اش را نمی‌دهد
من می گویم: خدا را خوب است که نمی شود گول زد؛ حتی وقت ثنا
تو می گویی: آقای قالیباف! تونل توحید زیباست اما دفاع از ولایت از آن زیباتر است
من می گویم: چه زود شروع کرده اید برای غیر خودی کردن قالیباف؛ کو تا انتخابات؟
تو می گویی: خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را که نگه نداشتی اما از نهضت خمینی محافظت بفرما
من می گویم: خدایا! خدایا! نکند از مهدی موعود هم بخواهند با آن ها هماهنگ باشد؟
تو می گویی: خواص، آقا رمضون، مکانیک چهار راه استقلال است که در انتخابات به موسوی رای داد اما حالا خودش می‌گوید، مثل سگ پشیمان است
من می گویم: لابد عین خواص قبلی؛ قصاب و گوجه فرنگی فروش محله رییس جمهور یادتان هست؟
تو می گویی: خواهش می‌کنم آقایان، گاهی یک حرفی بزنید
من می گویم: خواهش می کنم آقایان و خانم ها، گاهی ساکت شوید
تو می گویی: چه زیباست وقتی قطرات باران بوسه بر قبور یاران می‌زند. چه زیباست وقتی گنجشک‌ها از روی قبر شهید گمنام، گندم نذری مردم را می‌خورند و آواز سر می‌دهند
من می گویم: چه زوری می خواهد وقتی زندان ها پر است از کسانی که ماه ها نمی توانند با خانواده هم کلام شوند، تو بتوانی با باران و جیک جیک گنجشک ها حال کنی
تو می گویی: محسن کدیور «حجت الهیلاری» است ... خانم معلم شما هیلاری کلینتون است ... مذهب شما رساله زن بیل کلینتون است
من می گویم: تو چرا این قدر بین همه به هیلاری حساسیت داری؛ شاید بیشتر از مونیکا لویینسکی
تو می گویی: فتنه بزرگتر، اشتغال ما به سران فتنه و ندیدن خود فتنه است
من می گویم: و بزرگتر از همه این ها، این که دکترای فتنه شناسی را فقط شماها دارید
تو می گویی: این روزها خدا دارد با ما اتمام‌حجت می‌کند
من می گویم: کاملا درست است؛ یک توافق!
تو می گویی: با دردکشان هر که درافتاد، ورافتاد
من می گویم: کاملا درست است؛ یک توافق دیگر! مادر زهرا کاظمی و ندا و سهراب و اشکان و محسن ... همین
تو می گویی: فردوسی پور ناموسش SMS برنامه 90 است
من می گویم: درود بر او که استعداد ندارد هفتصد هزار رای باطله را فقط در یک انتخابات در تهران به تاریخ انقلاب اضافه کند؛ "امانت" دار است لابد
تو می گویی: ابن‌ملجم هم بلد بود نماز بخواند؛ تازه با تعقیبات! شمر هم مسلمان بود
من می گویم: کاملا درست است؛ یک توافق دیگر! یک ویژگی مهم تر هم البته داشتند؛ به اسم "خدا" و برای بهشت شمشیر بر فرق "حجت خدا" زدند، سر از تن "حجت خدا" جدا کردند
تو می گویی: اسلام با خاله‌بازی فرق می‌کند
من می گویم: خاله بازی؟ شما که بوی بهشت و جهنم را این همه راحت تشخیص می دهید؛ نباید کمتر از تیپو سطان بازی بلد باشید
تو می گویی: قیام علیه نفاق، بی ادبی نیست. هالو بودن با مودب بودن فرق دارد
من می گویم: پس "انی بعثت لاتم مکارم الاخلاق" چه بود؟
تو می گویی: ما آنقدرها هم که شما فکر می‌کنید تنها نیستیم
من می گویم: ناراحت نشوی؛ ما اصلا چنین فکری نمی کنیم. زر و زور کی تنها بوده اند؟
تو می گویی: یک سیلی در 9 دی به گوش‌تان خواباندیم که معلوم شود بی‌شمار کیست
من می گویم: شما که گفته بودید این سیلی را 22 خرداد زده اید
تو می گویی: غلط کردید که شما بی‌شمارید. شما فقط زبان‌تان دراز است
من می گویم: 25 خرداد؛ تهران. یادت هست؟ ساندیسی هم نبود تازه
تو می گویی: شما چشم به شرف ما دوخته‌اید
من می گویم: ما چشم امید دوخته ایم به آرمان های یک انقلاب 31 ساله. شرف تان را هم کمک می کنیم نگه داریدش
تو می گویی: شما استادید در حرام کردن دلارهای آمریکا
من می گویم: نگو ... این حرف سعید الصحاف هم نبود؟
تو می گویی: رهبری انقلاب به خمینی می‌آمد نه به شیخ بی سواد
من می گویم: کاملا درست است؛ یک توافق دیگر! راستی کدام شیخ خواسته بود خرخره بجود؟
تو می گویی: جمهوری اسلامی اگر هم کسی را به درک واصل کند، طرف به هلاکت رسیده است ... جمهوری اسلامی حتی اگر رژیم دیکتاتوری هم باشد، باز گلوله‌اش را برای گلوی شما حرام نمی‌کند ... شما بچه‌تر از آن هستید که جمهوری اسلامی تیغش را حرام حلقوم شما کند
من می گویم: دفاع بد؛ شنیده ای درباره اش؟ می توانی به همان پانتومیم قانع باشی؟
تو می گویی: کشته های شما بوی جهنم می دهد؟
من می گویم: جهنم کهریزک؛ قبول دارم
تو می گویی: نسل‌مان به «عمار» بر می‌گردد
من می گویم: معاویه گفت عمار را علی کشت که به جنگ با من آوردش. خیلی ها باور کردند
تو می گویی: بی‌شمار ماییم که 300 هزار شهید تقدیم انقلاب کردیم
من می گویم: کدام دفترخانه افتخار یک ملت را سند زده به اسم شما؟
تو می گویی: شما در عاشورای 61 بی‌شمار بودید. شما زمان «علی» بی‌شمار بودید ...
من می گویم: یعنی که شما کم شمار بودید؟ چرا؟ به زر و زور و تزویر معاویه و یزید؟ کدامتان بود پیشنهاد به علی داد که آب را بر سپاه معاویه ببندد ولی علی نپذیرفت از سر جوانمردی؟
تو می گویی: هیچ خری اسم بچه‌اش را «ابوموسی اشعری» نمی‌گذارد
من می گویم: باید سال ها بگذرد تا معلوم شود ابوموسی اشعری اسم نبود؛ رسم بود، رسم است و گرنه چه کچل ها که "زلفعلی" باشند
تو می گویی: شما فقط در جهنم بی‌شمارید
من می گویم: نگرانی؟ بهشتی بودن خودت را ایمان داری؟
تو می گویی: سوگند به زبان آتشین خواهر حسین
من می گویم: و سوگند به خود حسین که آزادگی را به یاد نمازخوان های بی دین سپاه یزید آورد؛ "اگر دین ندارید آزاده باشید"
تو می گویی: نام هیچ یک از سران فتنه در وصیتنامه هیچ شهیدی نیست
من می گویم: یعنی تا حالا فکر می کردی برای "اسم"، جان را کف دست گذاشته بودند که دنبال اسمی در وصیت نامه ها؟ اصلا دعوای ما با شما سر همین "رسم"هاست
تو می گویی: در فضای مجازی، دختر بازی می‌توان کرد اما براندازی نه. جمهوری اسلامی با این قرتی‌بازی‌ها سقوط نمی‌کند
من می گویم: همین است بهانه کرور کرور فیل ترینگ، ده هزار وبلاگ ارزشی، مقابله با جنگ نرم؟ کدام سازتان سزاوار رقصاندن است؟
تو می گویی: هفت پشت آن‌طرف‌تر عقاید شما هم یک شهید پیدا نمی‌شود
من می گویم: شجره نامه ها را ازبری؟ نیت ها و سرّ درون بر تو مکشوف است؟ ... چرا ساکتی؟
تو می گویی: ما در آزادگی بی‌شماریم و شما در هرزگی
من می گویم: ندیدم از سر آزادگی، شرم کهریزک پیشانی ات را خیس کند. ندیدم از سر آزادگی دادگاه های دسته جمعی را ببری زیر یک علامت سئوال کوچک؟
تو می گویی: قهرمان‌های شما همگی به جرم خود اعتراف کردند
من می گویم: اشتباه گرفته ای؛ ما داریم تمرین می کنیم که عادت قهرمان پروری را از خودمان دور کنیم. شما خودت را خسته نکن برای قهرمان سوزی
تو می گویی: شما غلط کردید که در چارچوب قانون اساسی، معترض هستید
من می گویم: مگر به قانون اساسی شما هم التزام دارید؟
تو می گویی: دروغگو دشمن خداست
من می گویم: مهمترین توافق ما سر همین جمله است اما "لم تقولون ما لا تفعلون کبرمقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون"
تو می گویی: ما را خدایی آفریده است که یک سوره قرآن را بدون بسم الله بر محمد نازل کرد
من می گویم: و نام سوره "توبه" بود؛ "بازگشت". می شناسیم این خدا را. همانی که گفت: "یکدیگر را با القاب زشت صدا نکنید"؛ می بینی چه خدای دقیقی داریم؟
باز تو می گویی: شما غلط کردید که بی‌شمارید!

و من سر آخر می گویم: هزاران غلط ما به پای "یک" غلط شما هم نمی رسد؛ شما خود را جای حق نشانده اید؛ جهنم و بهشت سند می زنید، فتنه شناس مطلق شده اید. اصلا تصور نمی کنید که ممکن است پرتوی از حق جایی باشد دور از شما. چوبه دار و رسانه و ابزار زندان و سانسور و پارازیت همه در ید شماست و باز این همه تندید و تلخ. با این همه ما شما را دوست داریم. دلتان برای دین و ایمان و میهن تان می سوزد، باید صحبت کنیم؛ تندی نه از شما، نه از ما. کاش شما هم بتوانید ما را دوست داشته باشید ... میرحسین هم گفته: " جنبش سبز با کسانی که عقاید ما را ندارند نیز دوست است"؛ این ما را بس است برای شروع راهی نو

۱۳ نظر:

  1. عالی بود..بخصوص پارگراف پایانی..دیروز که اون مقاله رو خوندم فهمیدم ادبیات سخیف یعنی چه...شرمم اومد بخدا..نمی دونم درصد حق پنداری یه نفر تا چه حد می تونه باشه که این طور از خودش تعریف کنه؟...

    پاسخحذف
  2. همین ها را می نویسید که تا روزی چند بار اینجا سر نزنم، آن روز شب نمی شود.
    این نوشته بوهای عجیبی می داد. بوی مظلومیت، نه از آن دست که آدم را محروم کند، نه.... مظلومیتی از جنس نجابت، و من اینرا بسیار دوست می دارم.

    پاسخحذف
  3. سلام
    با اجازه مطلبتون رو در وبلاگم منتشر کردم.

    پاسخحذف
  4. خونه ی جدید مبارک

    پاسخحذف
  5. فوق العاده بود ، خيلي قشنگ بود. از پستت حس خيلي خوبي گرفتم. تو حرفهايي رو مي زني كه در دل و مغز همه ما هست .


    شهرزاد

    پاسخحذف
  6. خیلی عالی بود
    محشر بود ممد جون
    خوش باشی و سبز

    پاسخحذف
  7. خیلی قشنگ بود
    ممنون از لطفتون در رابطه با وبلاگ

    پاسخحذف
  8. متن نامه استعفا از خانه مطبوعات استان اردبیل

    http://abzord.blogfa.com/post-512.aspx

    پاسخحذف
  9. بسیار فیض اکمل بردیم.
    چه قلمی داری شما تو این اوضاع ...
    به امید فردایی بهتر نفس می کشیم.

    پاسخحذف
  10. دستتون درد نکنه.

    پاسخحذف
  11. شما هم دلتون خوشه.

    پاسخحذف
  12. سلام.
    اولین بار بود که به اینجا سر میزدم اما ناامید شدم. انتظار قلم بهتری داشتم بالاخص با توجه به افرادی چون محمد خاتمی و عبدالکریم سروش که واقعا زیبا حرف می زنن اگرچه حرف هاشون سرتاپا اشکاله. خیلی از این اشکالاتی که خودتون گرفتین (از دروغ گرفته تاچند تا روایتی که فرمودین) خود آقای موسوی این "بت" شما مرتکب شده.
    یا خیلی اشکالات ایدئولوژی دیگری. کسی که دید دینی و دغدغه ی اسلامی داشته باشه به نظرم براش سخیف و دور از شأنه "بت کردن" کسانی مثل موسوی و همراهی با سبز اونم وقتی الگویی مثل اما خمینی وجود داره که بهمون شاخص ها رو داده. شاخصی مثل "اگر دیدید بیگانگان برایتان سوت و کف می زنند بدانید حتما یک غلطی دارید می کنید" یا "کسانی را روی کار بیاورید که ایستادگی در مقابل بیگانگان را ارزش بدانند" یا "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد" یا "حفظ نظام از اوجب واجبات است" یا...
    اینا مسیرو مشخص می کنه. اینکه آدم "صم بکم لایعقلون" باشه دیگه به خودش مربوطه و البته کسی که خودش رو به خواب بزنه نمی شه بیدار کرد.

    پاسخحذف
  13. برای کامنت بالایی: یک مقداری شروع این کامنت گیج کننده است! من کجا قرار بوده با خاتمی و سروش در سخنوری رقابت و انتظار قلم خوب کسی یا کسانی را تامین کنم و به آن ها امید ببخشم؟ بعد هم این که من از کسی "بت" ساخته ام واقعا؟! کسی می تواند این ادعا را داشته باشد که لااقل این اولین بارش نباشد که به این جا سر می زند ... این از شروع کامنت که بیشتر به نظرم می رسد از سر عجله نوشته شده ولی خوبی و درستی همین بخش این است که نویسنده محترم دغدغه دینی مرا تایید می کند. اما در مورد شاخص ها؛ من اصلا وارد مصداق ها نمی شوم و مایل نیستم موارد بی شماری از گفته های امام خمینی را این جا ردیف کنم که به فراموشی سپرده شده و قبلا در مورد آن ها در وبلاگ های زنجیره ای خودم درباره آن ها فغان سر داده ام! (یک نمونه آن منع صریح دخالت سپاه و بسیج در امور سیاسی) اما فقط و فقط یک کلام از حضرت علی را یادآوری می کنم که معلوم شود شاخص چیست و کجاست. آن یگانه دهر، اسوه عدل و حق محوری می فرماید: "مرد را به حق بسنجید ، نه حق را به مرد". معنی ساده ای دارد؛ "حق" را باید جست حالا هر کجا که می خواهد باشد

    پاسخحذف