مجتبی سمیع نژاد، وبلاگ نویس، که بیش از چهار سال قبل به خاطر نوشته هایش بازداشت، محاکمه و محکوم شد، در واکنش به نخستین جلسه دادگاه متهمان پرونده وقایع بعد از انتخابات و اظهارات محمد علی ابطحی در آن، مطلبی در وبلاگ خود منتشر کرده. در این یادداشت با عنوان "من هم در برگه های بازجویی نوشته بودم: "اشتباه کردم""، می خوانیم ...
*
وقتی مرا میزدند، وقتی هفت هشت نفر مرا روی زمین میانداختند و با مشت و لگد به جانام میافتادند، میگفتم که اشتباه کردم، وقتی از پنج اتاق دیگر بازجویی در 352 سپاه صدای داد و فریاد دوستان ندیدهام را میشنیدم و در گوشام مدام می خواندند که بیچارهات میکنیم در برگههای بازجویی مینوشتم پشیمان هستم. وقتی 12 ساعت بازجویی میشدم در اتاقهای بازجویی و دست بند به دستانام میزدند و پاهایام را با طناب میبستند و دور سرم حولهی نمدار میپیچیدند و چیزی میزدند به من که تا مغز استخوانام میسوخت، مینوشتم که غلط کردم نوشتم آزادی، غلط کردم نوشتم حقوقبشر. آری من هم اعتراف کردم، طی 88 روز بازجویی، 88 روز سلول انفرادی، وقتی که کاسهی ادرار جلویام گرفتند که یا بخور یا بگو فلانی کیست. صبح که حسین در دستشویی 352 یواشکی میگفت که دیشب با او چنین کردهاند اصلا باور نمیکردم، ولی وقتی کاسهی ادرار را با قاشق جلویام گرفتند باور کردم؛ باور کردم و نوشتم اشتباه کردم. وقتی در سلول انفرادی 20 روز رهایم کردند و نیامدند بازجویی چرا که همکاری نمی کردم، مجبور بودم که بگویم اشتباه کردهام و اعتراف میکنم. و نمیدانید اینکه روزی میرسد که هر لحظه منتظر هستید تا بازجو بیاید یعنی چه! وقتی با چوب و شلنگ مرا میزدند مجبور بودم که بنویسم نادم و پشیمان هستم. وقتی در چلهی سرمای زمستان توی حیاط 352 یا همان 2 الف نگهم داشتند مجبور شدم که بنویسم اشتباه کردم و مرا “مورد رافت اسلامی” قرار دهید که الحق دادند و 34 ماه زندان برایام بریدند. وقتی فحش پدرمادردار میدادند، وقتی روی یک صندلی با چشمبند رو به دیوار مینشاندند مرا، وقتی یک ساعت تمام با تحقیر و توهین چند نفر پس گردنام میزدند و مدام سیلی میخوردم تا آنجا که از دهان و بینیام خون بیاید مجبور بودم که بنویسم من فریب خوردهام. می دانید اینها چیست؟ اینها گوشهیی از همان شکنجههایی است که در زمان زندانام طی نامهیی به خاتمی و شاهرودی نوشتم و محمدعلی ابطحی از چنان نامهی تلخی خبر داد که تاثر اعضای دولت را به دنبال داشته است و خودش چهقدر دلگیر بود از این قضیه. حالا ابطحی را آوردهاند از او چنین اعتراف میگیرند. آری اینچنین است که آدمها در زندان اعتراف میکنند؛ وقتی که آنها را میزنند، بیخوابی میدهند و ارتباطشان را با دنیای خارج قطع میکنند و جدیدا که قرص هم میدهند تا به قول ابطحی از “هیاهوی این دنیا رها شوی”...
وقتی مرا میزدند، وقتی هفت هشت نفر مرا روی زمین میانداختند و با مشت و لگد به جانام میافتادند، میگفتم که اشتباه کردم، وقتی از پنج اتاق دیگر بازجویی در 352 سپاه صدای داد و فریاد دوستان ندیدهام را میشنیدم و در گوشام مدام می خواندند که بیچارهات میکنیم در برگههای بازجویی مینوشتم پشیمان هستم. وقتی 12 ساعت بازجویی میشدم در اتاقهای بازجویی و دست بند به دستانام میزدند و پاهایام را با طناب میبستند و دور سرم حولهی نمدار میپیچیدند و چیزی میزدند به من که تا مغز استخوانام میسوخت، مینوشتم که غلط کردم نوشتم آزادی، غلط کردم نوشتم حقوقبشر. آری من هم اعتراف کردم، طی 88 روز بازجویی، 88 روز سلول انفرادی، وقتی که کاسهی ادرار جلویام گرفتند که یا بخور یا بگو فلانی کیست. صبح که حسین در دستشویی 352 یواشکی میگفت که دیشب با او چنین کردهاند اصلا باور نمیکردم، ولی وقتی کاسهی ادرار را با قاشق جلویام گرفتند باور کردم؛ باور کردم و نوشتم اشتباه کردم. وقتی در سلول انفرادی 20 روز رهایم کردند و نیامدند بازجویی چرا که همکاری نمی کردم، مجبور بودم که بگویم اشتباه کردهام و اعتراف میکنم. و نمیدانید اینکه روزی میرسد که هر لحظه منتظر هستید تا بازجو بیاید یعنی چه! وقتی با چوب و شلنگ مرا میزدند مجبور بودم که بنویسم نادم و پشیمان هستم. وقتی در چلهی سرمای زمستان توی حیاط 352 یا همان 2 الف نگهم داشتند مجبور شدم که بنویسم اشتباه کردم و مرا “مورد رافت اسلامی” قرار دهید که الحق دادند و 34 ماه زندان برایام بریدند. وقتی فحش پدرمادردار میدادند، وقتی روی یک صندلی با چشمبند رو به دیوار مینشاندند مرا، وقتی یک ساعت تمام با تحقیر و توهین چند نفر پس گردنام میزدند و مدام سیلی میخوردم تا آنجا که از دهان و بینیام خون بیاید مجبور بودم که بنویسم من فریب خوردهام. می دانید اینها چیست؟ اینها گوشهیی از همان شکنجههایی است که در زمان زندانام طی نامهیی به خاتمی و شاهرودی نوشتم و محمدعلی ابطحی از چنان نامهی تلخی خبر داد که تاثر اعضای دولت را به دنبال داشته است و خودش چهقدر دلگیر بود از این قضیه. حالا ابطحی را آوردهاند از او چنین اعتراف میگیرند. آری اینچنین است که آدمها در زندان اعتراف میکنند؛ وقتی که آنها را میزنند، بیخوابی میدهند و ارتباطشان را با دنیای خارج قطع میکنند و جدیدا که قرص هم میدهند تا به قول ابطحی از “هیاهوی این دنیا رها شوی”...
شنونده بايد عاقل باشد. حالا اينها هر چه ميخواهند به ما نشان دهند.
پاسخحذفمیگم این زندان چه جای خوبیه
پاسخحذفآدم جرات پیدا میکنه حرفهایی رو که قبلا
جرات نداشت بگه حالا بگه
سلام
پاسخحذفچرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.
میرحسین عمر خودش را کرده و الان بازی راه بیندازه و یابازیچه بشه براش زیاد مهم نیست مهم این است که استعدادهای ایران که شما و امثال شما جوانها هستید با پرونده سازیهای بی مورد در موردتان هدر نرود و مسئول پیشگیری آن هم خود شما هستید.خود را از خدمت به ایران و ایرانی نباید محروم کنیم آن هم به خاطر یک موج موقت که به سرعت میگذرد. آقا محمد عزیز خودتان هم می دانید من با شما و طیف شماها بسیار صادق تر و راحت ترم و حیف است از استعدادهای شماها در آینده و حال به نحوی استفاده نشود.
جواد
جواد جان! سلام // این پشیمانی که کسانی چون سمیع زاده از آن حرف می زنند از جنسی نیست که مد نظر شماست؛ به متهم ادرار می دهند تا بگوید پشیمانم. این خیلی فرق دارد با انواع دیگر و معمول پشیمانی ها // نه تنها میرحسین که خیلی ها عمر خودشان را کرده اند از جنتی بگیر برو بالا و همچنین پایین؛ ما هم می توانیم بگوییم که مراقب باشید بازیچه نشوید تا خدا براییان پرونده درست نکند که وجدان و انسانیت را فرو گذاشته باشید؛ این دولت که برای کسانی از جنس شما پرونده ای درست نمی کند! جواد جان! این عمر میرحسین نیست که مهم است؛ قرار نیست کسی جاودانگی را در طول عمر پیدا کند؛ جاودانگی در انسانیت است ... در این باره بیشت رمی نویسم
پاسخحذفآقای معینی عزیز، جوونای مردمو از دم تیغ گذروندن اونوقت در مقابل ظرف ادرار همه چیزو اعتراف کردن؟!!! این منطق و روش اصلاح طلبیه؟ گفته ی موسوی "اولدو وار قییتدی یوخ" که منظورش همان "دوندو یوخ" فقط برای جون جوونا بود؟ تاکی مردم باید تاوان قدرت طلبی بعضیا رو بدن؟! شجاعشون که خاتمی بود روز آخری به مترسک اصلاح طلبا بودن اعتراف کرد حالا موسوی که حتی قدرت تکلم نداره چه گلی بر سرمون میخواست بزنه؟! چه حرفی برای گفتن داشت که خودمون براش جر بدیم؟!!
پاسخحذف