۱۳۸۷ مرداد ۳, پنجشنبه

مطلب وارده: آخرین گزارش از مرکر نگهداری کودکان در زنجان

شمه‌اي ديگر از فجايع گسترده‌ در يكي ديگر از مراكز نگهداري دختران بهزيستي زنجان
*وادار كردن دختران به ليسيدن توالت
*زنداني كردن كودكان در توالت
* بردن دختران براي تنبيه به حياط مركز در زمستان سرد
*مجبور كردن دختران به نگاه كردن به آفتاب در ظهر تابستان


یک: بعد از انتشار خبر ماجراي داغ‌گذاري بر بدن سه كودك در «مركز نگهداري كودكان مهر بهزيستي زنجان» در شماره‌ي 268هفته‌نامه‌ي بهار زنجان - بیست و دوم تیر ماه سال جاری - و سكوت و بي‌تفاوتي مسؤولان در قبال آن كه به ناچار منجر به انعكاس خبري وسيع آن در شبكه‌ي جهاني اينترنت و رسانه‌هاي خارجي و مطبوعات سراسري شد، بنا به دلايلي قصد نداشتم به انتشار برخي از فجايعي كه در ديگر واحدهاي وابسته به بهزيستي استان زنجان روي داده و به مراتب اسفناك‌تر از فاجعه‌ي داغ‌گذاري مذكور است بپردازم؛ زيرا انتشار اين‌گونه اخبار موجب جريحه‌دار شدن احساسات مردم سراسر جهان به ويژه مردم رقيق‌القلب ايران و از سوي ديگر موجب پيدايش جو منفي نسبت به هزاران مددكار و مربي و نيروهايي مي‌شود كه در سراسر كشور در سازمان بهزيستي عاشقانه به ارائه‌ي خدمت به مددجويان مشغولند و جا دارد كه از خدمات ارزنده‌ي آنان قدرداني شود.
دو: اما با كمال تأسف در شماره‌ي 2338روزنامه‌ي جام‌جم، مورخ 2/5/1387 خواندم كه در خصوص پيگيري ماجراي داغ‌گذاري آورده است: «موبايل‌ها مثل هميشه خاموشند، در دسترس نيستند. موبايل‌ها با زنگ اول روي بوق اشغال مي‌روند، مديران ارشد، ما را به روابط عمومي‌ها پاس مي‌دهند و روابط عمومي سازمان بهزيستي هم به بوق اشغال...، به شش نفر از مديران ارشد التماس مي‌كنيم درباره‌ي حادثه نظر دهند، اما كسي حاضر به پاسخگويي نيست. هيچ ‌يك از مسؤولان تمايل ندارند در باره‌ي ضعف سازمان بهزيستي در گزينش كاركنان و نظارت بر مراكز نگهداري كودكانش حرفي بزنند. تا دست آخر يكي از مديران كه نمي‌خواهد به هيچ‌وجه نامش فاش شود، مي‌گويد: چرا قصد داريد قضيه را به ضعف نظارت بهزيستي به مراكز نگهداري‌اش نسبت دهيد. شايد شكنجه‌ي بچه‌ها كار كساني بيرون از بهزيستي باشد...! به او مي‌گويم: فرض كنيم آدم بد قصه‌ها كه نمي‌دانيم كيست، روزي از پنجره‌ي مركز نگهداري بچه‌ها تو آمده و داغ روي تن آن‌ها گذاشته است. فرض كنيم او اصلا از پرسنل مركز نبوده، اما اگر براي فرزند خودتان در خانه چنين حادثه‌اي پيش بيايد، آيا مي‌توان شما را از اتهام ناتواني در نگهداري از كودكان مبرا كرد؟»
سه: پس همان‌طوري‌ كه ملاحظه مي‌شود برخي از مديران سازمان بهزيستي، اين سازمان را با مراكز سياسي و امنيتي عوضي گرفته‌اند و بر اساس تئوري توهم توطئه، به جاي پذيرفتن سهل‌انگاري در انتخاب نيروهاي سازمان، مي‌خواهند با اين‌گونه خيال‌پردازي‌هاي ماليخوليايي خود را از زير بار فشار سنگين افكار عمومي و وجدان دروني نجات دهند، غافل از اين كه اساس و زيربناي اصلاح، پذيرش اشتباه و سهل‌انگاري است و نبايد در چنين مواردي به مصداق «الغريق يتشبث بكل حشيش؛ غريق به هر خس و خاشاكي چنگ مي‌زند»، به اين‌گونه خيال‌بافي‌ها متشبث شد؛ زيرا برخورد صادقانه با واقعيت‌ها قدم اول در شناخت آن‌ها و حركت به سوي اصلاح نابساماني‌هاست.
چهار: فلذا تصميم گرفتم كه در آستانه‌ي تشرف به حرمين شريفين و زيارت خانه‌ي خدا، درخواست برخي ديگر از آسيب‌ديد‌گان مراكز وابسته به بهزيستي زنجان را اجابت كنم و تا جايي كه اخلاق عمومي اجازه مي‌دهد، بخشي از ظلم‌هايي را كه بر آنان رفته است به اطلاع افكار عمومي برسانم تا شايد از يك‌سو دين خود را به اين عزيزاني كه مظلوم واقع شده‌اند ادا كنم و از سوي ديگر شايد انعكاس اين‌گونه مسائل در افكار عمومي برخي از غافلان را از خواب غفلت بيدار كند و اين نكته را دريابند كه مديريت، علم، تخصص، تجربه، توان و ... لازم دارد. امام صادق(ع) فرمود: «ما ابالي الي من ائتمنت خائنا او مضيعاً؛ براي من فرقي ندارد كه كار را به آدم خائن بسپارم يا به آدم ناشي و خراب كننده‌ي امور.»(1) مسؤولان امور بايد اين نكته را دريابند كه مديريت افراد فاقد تخصص و توان لازم مديريتي به تعبير امام صادق(ع) نتيجه‌اي همسان با مديريت خائنان دارد كه همانا تضييع امور است.
پنج: از اين‌رو در اين نوشتار به انعكاس بخشي از مصائبي مي‌پردازم كه بر دختران آسيب‌ديده در «مركز نگهداري شكوفه‌هاي نرگس» بهزيستي زنجان وارد آمده است و از ساحت مقدس امام زمان(عج) عذرخواهي مي‌كنم كه برخي در مركزي كه به نام مقدس مادر بزرگوار آن قطب عالم امكان ناميده شده و جهان در انتظار ظهور اوست تا بنياد ظلم براندازد و عالم را پر از عدل و داد كند، چه ظلم‌هايي را بر دختران مظلوم و بي پناه اين مرز و بوم روا داشته‌اند! البته همان‌طوري كه در بند 4 معروض داشتم، صرفا ‌به بخشي از اطلاعاتي كه توسط همكاران هفته‌نامه‌ي بهار زنجان و جمعي از خيرين استان زنجان فراهم آمده، آن‌ هم تا آن‌جا كه اخلاق عمومي اجازه مي‌دهد و كمتر احساسات مردم را جريحه‌دار مي‌كند مي‌پردازم. در اين مختصر به انعكاس اظهارات سه دختر آسيب‌ديده و يكي از بستگان آن‌ها اكتفا مي‌كنم. اين اظهارات بر روي نوار ضبط شده است.
شش: يكي از بستگان مددجويان «مركز نگهداري شكوفه‌هاي نرگس» بهزيستي زنجان به نام «ل.الف» مي‌گويد: «سه تن از خواهران من كه فرزند طلاق مي‌باشند، به دليل بدسرپرستي با حكم دادگاه، تحويل «مركز نگهداري شكوفه‌هاي نرگس» بهزيستي زنجان شدند.» وي با اشاره به بدرفتاري‌هايي كه با اين دختران شده است مي‌گويد: «به خاطر اذيت و آزار خانم [...] يكي از خواهرانم به نام «ز. الف» فرار كرد. چون اين خانم، مفصل، او را كتك مي‌زد؛ در حدي كه خون دماغ مي‌شد و از شدت خون‌ريزي دچار ضعف مي‌شد. گاهي فرش‌ها را جمع مي‌كردند و آن‌ها را وادار مي‌كردند كه بر روي موزائيك و موكت‌ بخوابند و يا آن‌ها را بدون لباس وادار مي‌كردند كه در زمستان و هواي سرد و برفي به حياط بروند.» اين خانم مي‌گويد: «البته مدت كوتاهي خانم [...] به عنوان مسؤول آن‌جا بود كه اوضاع خوب و وضع بچه‌ها بهتر بود و ديگر كسي فرار نمي‌كرد، ولي متأسفانه از ارديبهشت سال 86 مربي جديدي مسؤوليت آن‌جا را برعهده گرفت و با تغيير مديريت، اذيت و آزارها افزايش يافت. خانم مزبور مي‌گويد: «خواهران من «ش.الف»19 ساله و «ظ.الف»14 ساله در آن‌جا بودند و به خاطر اخلاق خوب خواهرانم همه‌ي بچه‌ها از آن‌ها راضي بودند به طوري كه «ش.الف» 19ساله، مربي بچه‌ها شده بود و در مدرسه هم خيلي از آن‌ها راضي بودند. « ظ.الف» هم به خاطر انضباط و اخلاق مورد تأييد همه، مخصوصاً مسؤولان خود بهزيستي بود. اما با آمدن خانم [...]، اذيت و آزارها خيلي شدّت يافت، بين بچه‌ها درگيري ايجاد كردند به طوري كه براي «ش. الف» كه 17 سال داشت پرونده تشكيل دادند و وي را به كلانتري بردند! متأسفانه به پيگيري‌هاي ما هم ترتيب اثر ندادند. مي‌گفتند: چون اين‌ها فرزندان بهزيستي هستند شما حق هيچ دخالتي را نداريد.» خانم «ش.الف» مي‌گويد: «با اين‌كه چشم من ناراحت بود و بايد به پزشك مراجعه مي‌كردم، اجازه نمي‌دادند و حتي هر‌وقت خواهرم مراجعه مي‌كرد، كه مرا نزد پزشك ببرد اجازه نمي‌دادند و مي‌گفتند به شما ربطي ندارد.» همين خانم مي‌گويد: «در تابستان‌ها ما را در هواي داغ ظهر براي تنبيه به حياط مي‌بردند و وادار مي‌كردند كه به آفتاب نگاه كنيم كه همين موضوع موجب ضعيف شدن چشم من شده است.» وي مي‌افزايد: «بچه‌هاي كوچك را در تابستان و زمستان براي تنبيه در توالت‌هاي حياط و زيرزمين زنداني مي‌كردند و بعضا ما را مجبور به ليسيدن توالت مي‌كردند.»
خانم «ل.الف» مي‌گويد: «البته مسؤولان قبلي بچه‌ها را به نزد چشم پزشك و ... مي‌بردند و اين كارها را انجام مي‌دادند، ولي از وقتي كه خانم[...] مسؤول شد از اين كارها ممانعت مي‌كرد و مي‌گفت: مگر چه خبر است كه اين‌ها فكر مي‌كنند، هميشه بايد به نزد پزشك بروند؟!» وي مي‌افزايد: «در حالي كه بعضا دختران در ايام [...] به شدت درد مي‌كشيدند از دادن دارو به آن‌ها جلوگيري مي‌كردند و حتي از برگزاري كلاس‌هاي فوق‌العاده‌ي رياضي و ... كه توسط عده‌اي از خيرين تشكيل مي‌شد، ممانعت مي‌كردند.» خانم«ل.الف» مي‌گويد: «در اواخر سال قبل به شدت اوضاع افتضاح شد. بچه‌ها را در زيرزمين و توالت زنداني مي‌كردند و اجازه نمي‌دادند كه من با خواهرانم صحبت كنم، همچنين بچه‌ها را وادار مي‌كردند كه توالت‌ها را ليس بزنند! تا اين‌كه صبرم تمام شد و من شخصاً به آقاي [...] و آقاي سيدّي‌فرد كه آن موقع سرپرست بودند و الآن رئيس مركز استان شده‌اند و آقاي [...] و خانم [...] نامه نوشتم، نه تنها ترتيب اثر ندادند، بلكه آقاي [...] گفت: من خودم دستور داده‌ام كه «ش» را به زيرزمين بياندازند و به او غذا ندهند تا ادب و آدم شود.»
وي مي‌افزايد: «من و مادرم از تهران به زنجان آمديم و به مركز مراجعه كرديم تا آن‌ها را ترخيص كنيم و با خود ببريم كه اجازه ندادند آن‌ها را با خود ببريم، تا اين‌كه يك‌روز بعد از اين كه ما از زنجان به تهران آمديم شنيديم كه اثاثيه‌ي اين دو دختر جوان را در آن سنين بحراني به وسط خيابان پرت كرده‌‌اند. همسايه‌ها با ديدن آن‌ها گريه كرده بودند و مي‌گفتند: مگر اين‌ها صاحب ندارند؟ البته باز ما كار خواهرانمان را پيگيري مي‌كرديم، ولي بقيه‌ي بچه‌ها كسي را نداشتند كه پيگيري كنند.» خانم «ل.الف» ادامه مي‌دهد: «همان‌طوري‌ كه گفتم اثاثيه‌ي اين دو خواهر را به خيابان ريختند تا اين‌كه خانم عطايي از اورژانس اجتماعي آمده و آن‌ها را برده بود. حتي خانم عطايي هم كه متوجه اذيت و آزار به دختران شده ‌بودند با آقاي سيدي‌فرد، سرپرست بهزیستی زنجان، صحبت كرده بودند كه چرا اين‌ها را به خانه‌ي سلامت فرستاده‌اند. خانم عطايي به آقاي سيدي‌فرد گفته‌ بودند كه اين‌ها دختران خوب و سالمي هستند. حدود دو ماه هم در آن‌جا مانده بودند كه من و مادرم رفتيم و آن‌ها را با خودمان برديم. من خودم هم براي آقاي سيدي‌فرد نامه بردم، ولي ايشان به جاي رسيدگي به من گفتند: ما خودمان دستور داده‌ايم كه اين‌ها را تنبيه كنند! من به پاي ايشان افتادم و كفش او را بوسيدم و التماس كردم كه اين بچه‌ها را نجات دهيد، اين بچه‌ها را دارند مي‌كشند». وي ادامه مي‌دهد: «سابقاً كسي نمي‌دانست كه اين‌ها بچه‌هاي بهزيستي هستند، ولي از وقتي كه اين‌‌ها آمده‌اند، خانم [...] به مدرسه مي‌رفت و به همشاگردي‌هاي بچه‌ها مي‌گفت: اين‌ها بچه‌هاي خانه‌‌ي سلامت‌اند! اين‌ها آدم‌هاي درست و حسابي نيستند كه شما با اين‌ها دوست هستيد»!
ا «ل.الف» با اشاره به وضعيت برخي از دختران ديگر مي‌گويد: «مثلاً دختري هست به‌نام «ش» و دختر ديگري به اسم «م» و دختر ديگري به‌نام «الف» كه اجازه‌ي مدرسه رفتن را به آن‌ها نمي‌دهند.» وي مي‌افزايد: «ظ.الف» خواهر كوچك ما بهترين دانش‌آموز مدرسه‌ي حجاب شهرك كارمندان بود كه به خاطر اعتراض به اين‌كه چرا خواهر مرا به مركز سلامت(محل نگهداري زنان و دختران فراري) فرستاده‌ايد مانع رفتن او به مدرسه شده‌بودند»! وي در خصوص برخورد نامطلوب با افراد در اين مركز مي‌گويد: «اين‌ها با بي‌اعتنايي و بي‌احترامي با من و مادرم كه يك زن 50 ساله است، برخورد مي‌كردند. مادرم پاي آقاي [...] افتاده بود، ولي او را بيرون كرده و اجازه نداده ‌بودند كه دخترانش را ببيند، به او گفته بودند: چون ازدواج كرده‌اي نمي‌تواني دخترانت را ببيني! در حالي كه قبلاً هم مي‌گفتند: چون ازدواج نكرده‌‌اي حق نداري بچه‌هايت را ببيني!»
خانم «ش. الف»مي‌گويد: «پولي‌هايي را كه ‌بستگان ما به ما مي‌دادند از ما مي‌گرفتند، طلاهايي را كه براي ما مي‌خريدند از ما مي‌گرفتند.»
خانم «ل.الف» مي‌گويد: «خلاصه، خواهران مرا با اين وضع بدون اين‌كه كوچك‌ترين كمكي بكنند بيرون كردند. خواهرم هميشه مي‌گفت: آه‌ من اين‌ها را خواهد گرفت.»
وي مي‌افزايد: «الآن هم در آن‌جا دختري به نام «ش» هست كه دختر بسيار خوبي بود. اين دختر تكواندوكار و ورزشكار بود، ولي متأسفانه به علت بدرفتاري مسؤولان با وي معتاد شده و هرچند روز يك‌بار با تيغ خودزني و خودكشي مي‌كند.» وي ادامه مي‌دهد: «تمام اين‌ها را من به آقاي سيدي‌فرد گفتم، ولي متأسفانه او مرا تهديد كرد.»
«ظ.الف» مي‌گويد: «براي تنبيه و آن هم بي‌جا بر روي دست ما داغ مي‌گذاشتند، بچه‌ها را با روسري خفه مي‌كردند و ...»
خانم «ل.الف» مي‌گويد: « خواهرم «ظ» هميشه شاگرد ممتاز بود و در مدرسه‌ي غيرانتفاعي درس مي‌خواند، ولي كاري كردند كه اخيرا تجديد آورده است. الآن دو خواهرم در تهران نزد من زندگي مي‌كنند و من كه در تهران هستم و مجرد مي‌باشم با دو خواهرم زندگي مي‌كنيم و من ماهيانه 350 هزار تومان اجاره‌ خانه مي‌دهم. من از آقاي دكتر فقيه وقت گرفتم و تقاضاي كمك كردم. ايشان هم در 22 اسفند 86 دستور دادند، ولي هيچ كمكي به من نشد.» وي مي‌گويد: «من به خاطر اين ظلم‌هايي كه شده ‌بود و دست ما هم به جايي نمي‌رسيد، هرگز فكر نمي‌كردم كه روزي دست‌هاي اين‌‌ها رو و اين‌گونه چهره‌ي آن‌ها براي مردم شناخته شود. من وقتي مي‌ديدم كه در بهزيستي اين‌گونه با ما و بچه‌ها رفتار مي‌كنند مي‌گفتم ديگران هم مثل اين‌ها هستند و حتي جرأت نمي‌كردم كه به مطبوعات مراجعه كنم و فقط دردم را با خدا در ميان مي‌گذاشتم تا اين‌كه خداوند با عنايت خودش زمينه‌اي را فراهم آورد و آقاي بيگدلي اقدام به افشاي بخشي از ظلم‌هايي كه به بچه‌ها شده بود كردند و موجب شدند كه درد اين بچه‌ها اين‌گونه به گوش همه برسد. من از آقاي بيگدلي مي‌خواهم كه اين حمايت خودشان را از اين بچه‌هاي مظلوم ادامه دهند تا شايد انشاء الله مشكلات آن‌ها حل شود.»
هفت: حال اين‌جانب به عنوان مديرمسؤول يك نشريه و استاد دانشگاه كه ملبس به لباس روحانيت نيز مي‌باشم و با اقشار وسيعي از اين انسان‌هاي رنج‌ديده و مظلوم ارتباط دارم و فرياد‌هاي دادخواهي آنان را مي‌شنوم چه بايد بكنم جز تلاش براي عمل به اين كلام درخشان مولايم علي(ع) كه آن را از دوران كودكي آويزه‌ي گوش خويش كرده‌ام؟ علي(ع) خطاب به دو فرزند گرامي‌اش فرمود: «كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ همواره دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد.» اينك از مديران عالي كشور مي‌پرسم كه مگر چه بايد بشود كه به بي‌كفايتي كساني كه مسبب اين‌گونه فجايع دردناك شده‌اند پي ببرند و در صدد اصلاح وضعيت موجود برآيند؟! آيا انجام اعمال ساديستي همچون داغ‌ گذاشتن بر دست كودكان معصوم و مجبور كردن آنان به ليسيدن توالت و ... ظلم‌ نيست؟ آيا سپردن جسم و جان كودكان معصوم به دست چنين موجوداتي مصداق بارز ظلم نيست؟! پس چرا شب با خيال راحت سر بر بالين مي‌گذاريد و از خشم خداوند قهار كه در كمين ظالمان است برخود نمي‌لرزيد؟!
هشت: هنگامي که خليفه‌ي سوم، از علي(ع) خواست كه با مردمي كه عليه او شورش كرده‌اند، سخن بگويد و از آنان بخواهد كه مهلتي براي اصلاحات اجتماعي و احقاق حقوق مردم قرار دهند، علي(ع) فرمود: « ما كان بالمدينه فلااجل فيه، و ما غاب، فاجله وصول امرك اليه؛ آنچه در مدينه است(يعني کارها و اصلاحاتي که بايد در مدينه انجام شود) هيچ مهلتي نمي‌خواهد و آنچه در خارج از مدينه است، مهلت آن همان اندازه است که دستور تو به آن جا برسد...»! يعني نبايد در اصلاح امور كوچكترين تعللي شود كه در اين صورت، حاكمان، مسؤول ظلم‌هايي خواهند بود كه به علت تعلل آنان در اصلاح امور بر مردم رفته است. اي كاش، مسؤولان قبل از انتشار اين‌گونه اخبار در رسانه‌هاي بين‌المللي به خود آيند و به اصلاح امور همت گمارند. اگر برخي از مسؤولان از خداوند متعال به اندازه‌ي فلان راديو و تلويزيون و رسانه‌هاي بيگانه مي‌ترسيدند، بسياري از مشكلات زودتر حل مي‌شد.
نه: از همه تأسف بارتر در خصوص اين ماجرا عملكرد رسانه‌ي ملي و برخي از مطبوعات و ... بود؛ زيرا با اين كه از اصل ماجرا خبرداشتند سكوت كردند و از انعكاس اين فاجعه‌ي بزرگ خودداري ورزيدند و در حالي كه بسياري از رسانه‌ها داخلي و خارجي برخي از مطالب عمده‌ي خود را به اين موضوع اختصاص داده بودند، رسانه‌ي ملي سكوت كرد و روزنامه‌ي اصولگراي(سابقا عصر و امروز صبح) كه خود را «قسيم‌ النارو الجنه» مي‌داند همزمان با انتشار اين خبر در رسانه‌هاي داخلي و خارجي صرفا به انعكاس اين خبر از زنجان اكتفا كرد: « بارش باران تابستاني مردم زنجان را خوشحال كرد. بارش باران تابستاني در استان زنجان موجب خوشحالي مردم و كاهش دما و خنك شدن هوا شده است.»(كيهان)
گوش باز و چشم باز و اين عمي
حيرتم از چشم بندي خدا
ده: در پايان ضمن تشكر از احساس مسؤوليت مطبوعات، خبرگزاري‌ها، وبلاگ‌ها و ديگر رسانه‌هاي خبري كه با اظهار تأسف شديد ما را در انعكاس خبر فاجعه‌ي داغ‌گذاري بر بدن كودكان معصوم در«مركز نگهداري كودكان مهر» بهزيستي زنجان ياري كردند، خداوند متعال را به اسماي حسنايش مي‌خوانم كه به همه‌ي ما توفيق دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم عنايت فرمايد. تا بعد.



رحمت اله ییگدلی عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي‌ زنجان و مديرمسؤول هفته‌نامه‌ي بهار زنجان
bigdeli2001@gmail.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الحيات، ج 5، ص441، تحف‌العقول، ص270
*
تذکر: دادستان زنجان خبرهای مربوط به مرکز شکوفه های نرگس را نادرست دانست

۴ نظر:

  1. این مطلب در پارسینه انتشار خواهد یافت.

    پاسخحذف
  2. سلام
    اینها هیچ فرقی با آدم کشها و جنایتکاران جنگی ندارند.
    امیدوارم روزی شاهد زجر این افراد قسی القلب باشم.
    با تشکر

    پاسخحذف
  3. آرزو می کنم این شمه که من رو به یاد "سالو"ی "پازولینی" انداخت، تنها یک شایعه باشه

    پاسخحذف
  4. excusemeمگه مرض دارن ؟

    پاسخحذف