۱۴۰۴ تیر ۴, چهارشنبه

«آن‌چه در تاریخ ایران ثابت ماند، خودکامگی قدرت بود»

 


* ایرانیان دقیقاً به این دلیل [در طول تاریخ] با حکمرانان خود مخالفت می‌کردند که جان و مال‌شان در اختیار آنان بود اما تقریباً همیشه از حکمرانی که در میانه‌ی آشوب ظاهر می‌شد و نظم را برقرار می‌کرد استقبال می‌کردند اگرچه پس از برقراری نظم جامعه به عادت پیشین خود باز می‌گشت و حکومت را با بدبینی تلقی می‌کرد حتی اگر این بدبینی تنها به بدگویی، شایعه‌پراکنی، افسانه‌سازی یا مسخره کردن حکومت محدود می‌شد. هر زمان حکومت با مشکلی روبه‌رو می‌شد مردم سر به شورش بر می‌داشتند. در سراسر تاریخ ایران به جز چند مورد استثنائی، تضادی بنیادی میان حکومت و جامعه وجود داشت. گرایش حکومت به قدرت مطلق و استبدادی و گرایش جامعه به سوی شورش و آشوب (یا هرج و مرج فتنه و مانند آن) بود. معنای لغوی «استبداد»، رفتار یا حکومت خودکامه است؛ مفهومی که، چه از نظر لغوی و چه از نظر کارکرد اجتماعی با حکومت مطلقی که تقریباً در فاصله‌ی سال‌های ۱۵۰۰ و ۱۹۰۰ در اروپا وجود داشت متفاوت است. تاریخ ایران معمولاً شاهد یکی از این چهار حالت بود:
1️⃣ حکومت مطلق و استبدادی؛
2️⃣ حکومت استبدادی ضعیف؛
3️⃣ انقلاب؛
و 4️⃣ آشوب که معمولاً حکومت مطلق و استبدادی را به دنبال می‌آورد.» / صفحه ۱۰

 

 

 * هدف انقلاب‌های سنتی ایران آن بود که حاکم «ظالمی» را برکنار کنند و حاکم «عادلی» را که می‌توانست هر کسی باشد، به جای او بگذارند، اگرچه اندک مدتی پس از جشن سرنگونی حاکم پیشین، مردم حاکم تازه را «ظالم» تلقی می‌کردند. بنابراین، چنین انقلاب‌هایی بیشتر به دنبال سرنگونی حاکم و حکومت موجود بودند تا این‌که بخواهند جانشین مناسبی برای آن پیدا کنند، چه رسد به آن‌که بخواهند نظام حکومت استبدادی را که تا قرن نوزدهم طبیعی و در نتیجه اجتناب‌ناپذیر تلقی می‌شد، برکنار کنند. / صفحه ۱۲

 

* به علت ماهیت کوتاه‌مدت جامعه، تغییر در تاریخ ایران بسیار فراوان‌تر از تاریخ اروپا بود. آن‌چه در تاریخ ایران ثابت ماند، خودکامگی قدرت بود [...] استقلال حکومت از جامعه [در تاریخ ایران]، که به حکومت قدرتی فوق‌العاده می‌داد، عامل اصلی ناتوانی و ضربه‌پذیری آن نیز بود. / صفحه ۱۳

 

 

 * تاریخ ایران آکنده از ماجراهای خرد و کلان است و کم‌تر قرنی از آن بدون دست کم یک تلاطم که کشور را از بالا تا پایین لرزانده باشد سپری شده است اما بزرگ‌ترین این رویدادها را - حتی در مقایسه با تاریخ خود ایران - پیروزی اسکندر بر امپراتوری هخامنشی، پیروزی اعراب بر امپراتوری ساسانی و هجوم و پیروزی‌های مغولان در قرن سیزدهم میلادی تشکیل می‌دهند؛ رویدادهایی که همه برای تاریخ و فرهنگ کشور پیامدهایی ژرف داشتند. اگر همه‌ی این رویدادها یک ویژگی مشترک داشته باشند که به آنها ماهیت مشخص ایرانی داده باشد، آن ویژگی را باید در کوتاه، تند و قاطعانه‌بودن پیروزی مهاجمان دید که در هر مورد تنها چند سال به درازا کشید و با کم‌تر مقاومتی روبه‌رو شد. / صفحه ۷۱


* ... اما شکست امپراتوری عظیم ساسانی با آن سرعت غیرقابل درک را باید به غیاب اراده برای پشتیبانی و برپا نگه داشتن حکومتی نامحبوب و در حال فروپاشی نسبت داد. در تاریخ ایران بارها نشان داده شده هنگامی که حکومت در اثر عوامل داخلی یا خارجی ضعیف می‌شود، جامعه  - که معمولا با حکومت مخالف است - یا از سرنگونی حکومت پشتیبانی می‌کند یا بی‌طرف باقی می‌ماند. در سال ۶۵۱ م / ۱۹ هـ.ق نیز چنین شد. استان‌های غربی و مرکزی به سرعت تصرف شدند و دیری نکشید که لشکریان و قبایل اعراب به منتهی‌الیه شرقی خراسان برونی در آسیای میانه نیز رسیدند. تنها استان‌های کناره‌ی دریای خزر نفوذناپذیر بودند و مدتی در برابر مهاجمان مقاومت کردند. این مقاومت مرهون رشته کوه‌های بلند و پوشیده از جنگل انبوه بود که همواره این مناطق را از قدرت حکومت مرکزی نیز مصون نگه داشته بودند.
اگرچه تسخیر ایران آسان و سریع بود، اسلام آوردن ایرانیان بسیار بیشتر طول کشید. اشغال ایران به خودی خود به گرایش به اسلام نینجامید، زیرا گرایش به اسلام امری داوطلبانه بود. اسلام آوردن همه‌ی سرزمین‌های ایرانی و مردمان آن حدود دو و نیم قرن طول کشید. در حقیقت، در آغاز اعراب ترجیح می‌دادند از ایرانیان جزیه بگیرند تا این که ایرانیان اسلام بیاورند و از پرداخت جزیه معاف شوند اما به مرور زمان غیرمسلمانان به منافع اقتصادی مسلمان‌شدن، هم از نظر نپرداختن جزیه و هم از نظر محافظت از اموال‌شان، بردند. / صفحه ۷۵

 

 از کتاب ایرانیان(دوران باستان تا دوره معاصر) - نویسنده: همایون کاتوزیان / مترجم: حسین شهیدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر