۱۳۸۶ شهریور ۲۵, یکشنبه

پاسخ به یک کامنت

متن یک کامنت: من طرفدار هیچ کس جز راستی نیستم و خوب هم می دونم که مردم ما تو چه سختی و فلاکت دارند زندگی می کنند ولی شما هم که کاری نمی کنید فقط نقد می کنید خوب اگر خیلی دلتون می سوزه هم نقد کنید هم مسخره کنید و هم کاری بکنید. به خدا دیگه دوران فقط حرف زدن به سر آمده. دیگه باید بلند شد و کاری کرد البته برای خدا برای مردم و برای سربلندی اسلام و مسلمین نه برای منفعت و جیب خودمان.
پاسخم: این خیلی خوب است که مطمئن هستید طرفدار هیچ کس جز "راستی" نیستید. آخر می دانید که خیلی ها این طور فکر می کنند که راهشان درست است ولی ناخواسته می شوند سرباز "ناراستی و نادرستی". توفیق و قدرت تشخیص بالایی می خواهد که کسی "مطمئن" باشد از هیچ کس جز از راستی طرفداری نمی کند. همچنین خیلی خوشحالم که سختی های زندگی امروز یک ایرانی را تایید می کنید و البته تنها کسی می تواند تایید نکند که یا خواب باشد یا خودش را به خواب زده باشد یا این که تعریفش از سختی چیز دیگری باشد. اما در باره خودم به عنوان یک وبلاگنویس که کاری نمی کنم جز نقد: اگر واقعا آنچه را می نویسم به عنوان نقد قبول دارید خوشحالم. در ضمن امیدوارم تفاوت طنز و مسخره کردن را هم مد نظر قرار داده باشید تا از حجم سوتفاهم کاسته شود. راستی شما گمان می کنید نقد خریدار دارد یا سر شکسته و دهان دوخته نقاد؟ قبول دارید این روزها تتمه شجاعت باید رو شود تا بتوان نقد کرد؟ بهترین نقاد، نقاد ساکت است امروز! شما مرا نقد کرده اید ولی حتی نخواسته اید اسمتان را بنویسید. یعنی از نقد یک وبلاگنویس و مواجهه با او هراس دارید؟ حداکثر قدرت من اگر از نقدتان خشمگین شوم (!) این است که اگر دیدمتان اخم کنم: همین! ... "باید بلند شد و کاری کرد" را که صد در صد می پذیرم ولی برای این "کار" مجوز از کجا باید گرفت؟! همیشه این هراس وجود دارد که کاری بکنی و بعد درازت بکنند برای فلک. اندوخته انبان شجاعتم، دلداری نمی دهد و همراهی نمی کند از بس ساکت عافیت گزین می بینم! خودم کاستی های کارم را می پذیرم و امیدوارم بتوانم "کاری" برای ایرانم بکنم: نه من که همه وبلاگنویس ها و همه کسانی که چون شما سختی های زندگی ایرانی را تایید می کنند ... راستی یادتان نرود: برای "خدا" بودن را خود خدا از همه بهتر تشخیص می دهد.

۷ نظر:

  1. الله اکبر بگو رفیق معینی- بعضی ها کاری نمی کنند واز اینکه دیگری کاری کند آزرده میشن ! ضمنا اخمتون منو کشته

    پاسخحذف
  2. سلام. بنده ی خدا اون کامنت دهنده جو گیر شده.

    پاسخحذف
  3. آقای معینی سلام
    بنده شما رو نمی شناسم و فقط از طریق نوشته هاتون تو وب لاگتون اندکی با شما و طرز تفکرتان آن هم اگر درست فهمیده باشم آشنا شدم اگر اسم من به دردتان می خورد زهرا جعفری 28 ساله و اهل کرمان هستم و دانشجوی فوق لیسانس ریاضی می باشم و از خانواده ای معمولی پدرم کارگر مادرم خانه دار و بی سواد اما اهل دل که صفای حضور و کلامش را با هیچ چیز و هیچ کس عوض نمی کنم و خانه مان هم البته خانه ای که همه خانواده برای ساختنش از جان و دل مایه گذاشتند در شهرک ایرانمنش واقع شده امیدوارم به اندازه کافی خودم را معرفی کرده باشم تا متهم به ترسو بودن نشوم چون من فقط بعد از خدا از خشم و غضب والدینم می ترسم جناب معینی مجوز را ایمان و اعتقاد و دل آدم به آدم می دهد تعجب می کنم که شما این حرف را می زنید "مجوز از کجا باید گرفت" !!!!!

    پاسخحذف
  4. نه که گفته باشم اسم شما به دردم می خورد خواستم بگویم حتی شما هم برای گفتن حرف و نقدتان نمی توانید محافظه کار نباشید آنهم انتقاد از یک وبلاگ نویس

    پاسخحذف
  5. من هم با همین تفکر که اسم من به دردتان نمی خورد اسمم را ننوشته بودم و من ارزش کار شما رو هم نادیده نمی گیرم اگر هم به جای استفاده از واژه طنز از مسخره کردن استفاده کردم عذر خواهی می کنم و این خطای خودم را می پذیرم و این را هم بگویم که با توجه به شناخت اندکی که از شما دارم انسان شجاعی به نظر می رسید و اگر باز به قول شما آن نقد را از شما و نوشته هاتون کردم هم به همین دلیل است ...........انسان فرهنگ دوستی هم به نظر می رسید

    پاسخحذف
  6. جناب معینی تقریبا همه آنهایی که دم از ایران و ایرانی و آبادی ایران و ...می زنند متاسفانه تا امروز اعمالشان مثال نقضی از ادعاهایشان شده( البته روی سخن من با بزرگان است!!!!!نه وب لاگ نویسها)

    پاسخحذف
  7. میدونی اقای معینی این حسی که دوستمون گفته "باید کاری کرد"... چیزیه که من فکر میکنم هر نقاد و طناز منصفی قبل از نقد و طنز از خودش می پرسه... میدونه که با نقدش..یا طنزش شاید واقعا هیچ کاری هم نشه کرد... اما از هیچی نگفتن به بهانه کاری نمیشه کرد بهتره...

    پاسخحذف