۱۴۰۲ مهر ۱۰, دوشنبه

مقایسه

 

- من بعضی رخدادها را کنار هم می‌گذارم، رخدادهایی از دنیای آدم‌های مختلف و غریبه با اتفاق‌های دنیای خودم؛ از همزمانی دنیاهای بزرگی که در تاریخ ثبت شده تا گاهی ساده‌ترین ولی در عین حال غم‌افزا و حسرت‌برانگیزها را ... و احوال را مقایسه می‌کنم.

 


 

- نیکا امروز (دوشنبه) ۱۸ ساله می‌شد اما پارسال ۱۲ روز قبل از این‌که هفده ساله شود کشته شد. اگر سن امید به زندگی زنان ایرانی را در نظر بگیریم، نیکا ۵۸ سال زودتر جان‌اش را داد و رفت، نماند، رفت زیر خاک سرد؛ و ۵۸ عدد خیلی خیلی بزرگی است.

مادرش گفته: «یک ضربه خیلی شدید خورده بود و جمجمه‌اش به تو رفته بود و فکش شکسته شده بود.»

 

- یک سال و ۹ ماه به هر مشقتی بود "پرشین‌بلاگ" را تحمل کرده بودم؛ سرویس رایگان وبلاگ‌نویسی بود ولی به خصوص آن اواخر خیلی اذیت می‌کرد. دوم مهر سال ۸۴ آمدم بلاگر؛ شنبه بود ... و از پارسال می‌دانم روزی که در اولین پست بلاگر نوشتم: «سلام»، هنوز نیکا به دنیا نیامده بود، هشت روز مانده بود. در این مدت من نزدیک به پنج‌هزار پست در وبلاگم نوشتهام؛ نیکا به دنیا آمد، بزرگ شد، زیبا و زیباتر شد، مدرسه رفت، آواز خواند، کار کرد ... خشمگین شد ... و چنان مُرد که حالا تکرار نامش بغض و آه و اشک است؛ درخشیده، «رفته اما هست» ... سارینا هم درست فردای ۳۱ سالگی من به دنیا آمده بود، چهل روز بزرگتر از دختر خودم بود، سارینا را هم با کتک‌زدن کشتند؛ یاد سارینا، حرف‌ها و سبک‌زندگی و آن جاقلمی‌هایش حتی، آدمی را متاثر می‌کند؛ پر از حزن و اندوه ... 


 

خیلی از این اتفاق‌های آدم‌های "تا پارسال غریبه" را می‌گذارم کنار اتفاق‌های زندگی خودم؛ بعضی‌‌ها غریب "پریدند"، خوش درخشیدند، وقتی با آن جسم‌های سنگین بر تن و سرشان می‌کوبیدند، لابد درد زیادی بردند، امّا حالا سبک‌بارند ... من نیستم.

 

- نباید فراموش‌شان کنم.

بعضی‌ها راحت و زود می‌پرند و کلمات بند بر پاهاشان نمی‌شود.


 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر