اول) در پایان جنگ دوم جهانی، شوروی کمونیست به عنوان یکی از برندگان جنگ، شرق آلمان را اشغال و آلمان را تجزیه و در "آلمان شرقی" حکومتی کمونیستی و دستنشانده بر پا کرد که ۵۱ سال عمر کرد و با فروریختن دیوار برلین، فروپاشید و آلمان متحد دوباره پا گرفت. در دوره آلمان شرقی، سازمان اطلاعاتی آن برای نیمی از جمعیت بزرگسال کشور (۶ میلیون نفر) پرونده تشکیل داده بود. این سازمان "اشتازی" نام داشت. اپوزیسیون شناسایی و خنثی شده بود. اعتراضی مجال بروز نداشت.
دوم) «اشتازی فراگیرترین سازمان جاسوسی تاریخ جهان بود و آلمانشرقیها ملتی بودند که زاغ سیاهشان بیش از تمام مللی که تاکنون زیستهاند چوب زده میشد.»
سوم) «مجتمع اشتازی در نورمانن اشتراسه شامل ۴۱ ساختمان بتونی قهوهای بود. اشتازی علاوه بر آن، مالک ۱۱۸۱ خانه امن، ۳۰۵ خانه ییلاقی، ۱۸ تأسیسات ورزشی و ۱۸۰۰۰ آپارتمان برای ملاقات با جاسوسها بود. اشتازی ۹۷ هزار کارمند تمام وقت داشت. بعد از ارتش بزرگترین کارفرمای آلمان شرقی بود. در آنجا ۲۱۷۱ نامهخوان، ۱۴۸۶ استراق سمعکننده تلفن و ۸۴۲۶ نفر دیگر هم بودند که مکالمههای تلفنی و برنامههای رادیویی را کنترل میکردند. علاوه بر آن حدود صدوده هزار همدست غیررسمی و شاید ده برابر این تعداد خبرچین گاهوبیگاه داشت. دارای ۳۹ اداره مجزا - حتی ادارهای برای چوب زدن زاغ سیاه اعضای اشتازی ـ بود. طول یک پرونده اصلی که در آن به ازای هر یک از کارمندان، همدستها، و هدفهای مراقبت، یک کارت وجود دارد، بیش از نیم کیلومتر است. طول مجموع پروندههای اشتازی حدود یک صد کیلومتر میشد وزن هر نیم کیلومتر حدود پنجاه تن و وزن کل پروندهها ۶۲۵۰۰ تن بود.»
چهارم) «اشتازی هر از گاه اطلاعات بسیار باارزشی پیدا میکرد. این سازمان در اتاق خواب وزیر دفاع آلمان غربی دستگاه استراق سمع کارگذاشته بود.»
پنجم) «اشتازی میدانست که رفیق گیزلا میز اتویش را کجای آپارتمانش میگذارد، رفیق هورست روزی چقدر آبجو مینوشد. ناهار رفیق والتراد شامل کباب سوسیس با خردل و نان چاودار در دکه خیابانی در ایستگاه راه آهن چقدر از آب در می آید و رفیق آرمین هفتهای چند بار زبالههای خود را بیرون میبرد و هر بار که برای بردن زبالهها بیرون میرود چه رنگ جورابی با صندل خود می پوشد. جاسوسهای اشتازی در خارج از کشور درباره مد لباس مورد پسند کتابدارهای اشتوتگارت، انواع غذاهای روی میز مهمانان خارجی در هتلهای زوریخ، و برنامههای تلویزیون آلمان غربی که به هر صورت اکثر آلمان شرقیها میتوانستند آنها را ببینند - گزارش میدادند، اشتازی مدام مراقب آشغالهای زبالهدانیها و کتابخانههای عمومی بود، اسامی کسانی که کتابهایی با موضوع بالنهای هوای گرم یا تجهیزات صعود از صخره را به امانت میگرفتند از اهمیت خاصی برخوردار بود [آیا میخواستند از دیوار برلین بالا و به غرب پناهنده شوند؟ آیا میخواستند با بالن چیزی به سوی دیگر مرز بفرستند؟!]. اعترافگاههای کلیسای کاتولیک و صندلیهای اپراخانه درسدن محل استراق سمع بود. دوربینهای اشتازی توالتهای عمومی را کنترل میکرد. اشتازی از هر شعار خرچنگ قورباغهای که بر دیواری مییافت، عکس میگرفت و هر شایعهای را روی کاغذ ثبت میکرد. برخی از پروندههای آن درباره آلمان شرقیها حاوی صد طبقه اطلاعات - حتى درباره تعداد، موضع و نوع خالکوبیها - بود. اشتازی کتابخانهای از بوها داشت. چند صد جار شیشهی حاوی تکههایی از لباس زیرهای کثیف ناراضیها تا سگهای تربیت شده بتوانند بو بکشند و نظیر آن بو را در یک جزوه ضددولتی که در پیادهرو پیدا میشد، شناسایی کنند.»
ششم) گونتر گیوم (منشی خصوصی ویلی برانت (صدراعظم آلمانغربی))، گابریل گاست (مسئول تهیه اطلاعات توجیهی برای هلموت کهل (صدراعظم آلمانغربی)) و رئیس سازمان ضداطلاعات آلمان غربی، هر سه، جاسوس آلمان شرقی بودند.
هفتم) «اشتازی آنچنان به شدت مشغول هر ذرهای از عادات و افکار عمومی بود که از این واقعیت که ساختمان [نظام] داشت از هم فرو میپاشید غافل ماند.»
هشتم) فیلم تحسین شده "زندگی دیگران" ((The Lives of Others را حتما ببینید؛ درباره یک عملیات اشتازی است و ماموری که سمت وجدانش را گرفت.
نهم) برای مطالعه بیشتر در این باره، از جمله یافتن جملات نقل قول شده در این یادداشت به کتاب "سرزمینهای شبحزده"، نوشته تینا روزنبرگ (صفحه ۴۰۵ به بعد) رجوع کنید.
دهم) این آلمان شرقی بود که از هم پاشید. این اشتازی بود که منحل شد، به پایان رسید و سر آخر، پیروز نشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر