"عادلها" (ترجمه فارسی: راستان/صالحان) عنوان نمایشنامهای است در ۵ پرده نوشتهٔ آلبر کامو. عادلها نخستین بار در ۱۵ دسامبر ۱۹۴۹ در تئاتر ابرتو به رهبری ژاک ابرتو و به کارگردانی پل اوتلی روی صحنه آمد.
داستان این نمایشنامه که مبنایی واقعی دارد و مربوط به اواخر دوره حکومت تزارهای روسیه در ابتدای قرن میلادی گذشته است، به چالشهای فکری و عملی گروهی جوان انقلابی سوسیالیست میپردازد که برای ترور و قتل "دوک اعظم" برنامهریزی کردهاند.
در این نمایشنامه هر چند به دیالوگهای قابل تامل و درخشانی درباره "عشق" و "عدالت" بین شخصیتهای نمایشنامه برمیخوریم ولی برجستهترین گفتمانی که بر آن سایه انداخته، گفتمان “وسیله-هدف” است؛ به طور واضح: «برای نیل به آرمان انقلابی باید چه چیزهایی را فدا کرد و تا کجا میتوان پیش رفت؟»
اقدام اول برای ترور دوک اعظم ناکام میماند چون عامل پرتاب بمب متوجه میشود دو کودک همراه او هستند. استپانِ انقلابی معتقد است اگر سر راه کشتن دوک اعظم، دو کودک همراه او هم کشته شوند، اشکالی ندارد. میگوید که «هیچ چیزی که بتواند به آرمان ما خدمت کند، ممنوع نیست.» همرزمان او مخالفاند. او آنها را متهم میکند: «حقیقت این است که شما به انقلاب ایمان ندارید.» آننکوف در مخالفت با او میگوید: «نمیتوانم به تو اجازه بدهم بگویی هر چیزی جایز است. صدها نفر از برادران ما کشته شدهاند تا مردم بفهمند که هر چیزی جایز نیست.» همه حرف اما انگار در این جمله کالیائف است که با استپان مخالف است: «حاضر نیستم به خاطر عدالتی نسیه، به این بیعدالتی نقد چیزی اضافه کنم ... اگر روزی انقلاب از شاهراه شرف خارج شود، از آن روگردان خواهم شد ... مرگ را انتخاب کردهام تا آدمکشی پیروز نشود.»
کامو در این نمایشنامه موضع اخلاق در مبارزه را در مرکز ثقل توجه خود قرارداده است و با وجود این که رنجهای "استپان" را در تحقق عدالت یادآوری میکند؛ کسی که "هدف" هر وسیلهای را برای او توجیه میکند، اما این رنجها را در توجیه «هیچ چیزی که بتواند به آرمان ما خدمت کند، ممنوع نیست» ناکافی مینُماید و از زبان "دورا دولبوف" تنها زن عضو این گروه انقلابی یادآوری میکند: «اگر یگانه راه حل مرگ باشد ما در راه درست نیستیم. راه درست آن است که به زندگی، به روشنایی رهنمون باشد.»
این نمایشنامه زمانی منتشر شد و روی صحنه رفت که سراب عدالتگستری جریان چپ به لحاظ نقش محوری شوروی ِ استالین در مضمحل کردن آلمان نازی، بسیاری را فریب داده بود، استالین هنوز زنده و بر اریکه قدرت بود و "انقلابی" که او و رژیماش منادی آن بودند، نشانههای واضح و متنوعی از توجیه وسیله به اعتبار "هدف" در اختیار جوانان میگذاشت.
نگاهی به موضعگیریهای سیاسی شخص آلبر کامو، در دورهای که شعله جنگ سرد بلندتر میشود، موید توجه ویژه وی به اهمیت "اخلاق" و در پناه آن "آزادی"، در مبارزه برای عدالت است؛ توجهی که راه او را در نهایت از ژان پل سارتر جدا کرد؛ رفیقی که برای "خشونتهای انقلابی کمونیزم" در کار توجیه شده بود.
دکتر علی میرسپاسی در کتاب «اخلاق در حوزه عمومی» (صفحه ۸۷) از مهاتما گاندی نقل میکند که «هدف همان وسیله است» و ادامه میدهد: «استراتژی تغییر، از هدف تغییر جدا نیست ... اگر هدف سعادتمندی بشر و حفظ شرافت اوست، در روشی که اتخاذ میشود نیز اعتقاد به توانایی و حفظ شرافت انسان باید لحاظ شود. در پروژه امید اجتماعی، عاملیت انسان نقشی اساسی دارد زیرا این پروژه انهدامی نیست و آن برنامهریزی با پذیرش ضعف و قوتهای انسان بالفعل صورت میگیرد. درحرکتهایی مانند انقلاب کامبوج، انقلاب فرهنگی چین و در شوروی سابق، با اِعمال پروژههای عظیم به منظور تغییر بنیادین نظام گذشته، جان و عزت میلیونها انسان پایمال شد. این پروژهها به نیت حفظ شرافت انسان اجرا شدند ولی برای انسان انتزاعی. این انسان دوستها هیچگاه انسان واقعی را دوست نداشتند و دلبسته مفهومی انتزاعی از انسان بودند. بنابراین برای خدمت به آن مفهوم انتزاعی، دستاوردی جز رنج و مشقت نداشتند و خفتبارترین تحقیرها را به او تحمیل کردند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر