روی روح جمعی ایرانیجماعت (مذهبی و غیرمذهبی) سالهای سال و نسلهاست که اثرات ویرانگر عقدههای "عصر تحقیر" آوار شده و رد این اثرها را میشود تقریبا در بسیاری از کنش و واکنشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی "مردم" و "نظام قبل از انقلاب" و "رژیم اسلامی" دید.
عصری که از حمله اعراب به ایران شروع شده و هنوز ادامه دارد؛ بیشتر از 14 قرن.
در این گردونه بزرگ تحقیر و یا تلقین تحقیر، ایرانیان طوق تحقیر بابت شکست از اعراب (در قرن هفتم میلادی)، زخم حذف از خلافت اسلامی و قتل ستمکارانه فرزند امام نخستین (که این، دامنگیر ایرانی ِ شیعهمذهب است)، شکست از مغولها (در قرن سیزدهم میلادی)، شکست از روسها (در قرن نوزدهم)، شکست از متفقین در جنگ دوم جهانی (میانه قرن بیستم)، کودتایی با پشتیبانی خارجی در 68 سال قبل و نهایتا پیروز نشدن بر صدام حسین در 34 سال قبل را با وزنهای کم و زیاد، بر گردن خود دارند و برای رهایی، هر آنچه کردهاند، از قضا گردونه را بزرگتر کرده و "پایان عصر تحقیر" را به آینده نامعلومتری موکول ساخته است.
هنوز بسیاری بیاعتنا به آنچه ساسانیان را از درون مضمحل کرد، حمله اعراب مسلمانشده و انقراض نظام شاهنشاهی ایرانی را کِرم فساد "تمدن ایرانی" میخوانند و برای تحقیرزدایی، از در تحقیر "عرب" وارد میشوند!
مذهبیها (به خصوص آن شعبه که حالا سالهاست کلید انبارهای نفت و مال ملت را به دست دارند) معتقدند که به ناحق 14 قرن پیش "حکومت اسلامی" از آنها غصب شده و شاید از این روست که در این مُلک هیچ مسلمان ِ ناشیعهای استاندار و وزیر نمیشود و حتی مدیرکل. انقلاب اسلامی در 43 سال قبل، مجال گشودن این عقده را داد و حالا بیشتر از هر زمان دیگری معلوم است "سوی" حرکت "حکومت اسلامی ایران" کجاست؛ جایی که مثلا صراحت فرمانده سپاه قدس (قاآنی) از آن نشانه میدهد وقتی عتابآلود میگوید: «شیعه ۱۴۰۰ سال از وسط دریای خون گذشته تا به اینجا ]حکومت[ رسیده.» (+)
ایرانی به کربلا در قرن هفتم رجوع میکند تا برای جبران و جواب تحقیرهای معاصر خود جوابی پیدا کند؛ مثل وقتی که در حین مذاکرات هستهای عکس رئیسجمهوری آمریکا را در پایتخت بلند میکند تا اوباما را بنشاند جای "شمر"، عین وقتی که "صدام حسین" را "صدام یزید کافر" میخواند تا از نفرت از "یزید"، پل پیروزی بسازد که ساخته نمیشود.
هنوز که هنوز است به گمان بسیاری گناه اعظم افول علمی و فرهنگی و اقتصادی ایران قدیم بر گردن مغولهای خونخوار و خونریز است که مثل آب خوردن، «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند» بیآنکه بخواهند بدانند دیگر قربانیان مغول پس چطور از خاکستر برخاستند؟!
در اظهار نظر و سوگیریهای کلان محمدرضا شاه (به خصوص در حوزه نظامی و سپس نفت)، بارها رد عمیق تلاش برای چیره شدن بر زخم تحقیر عزل پدر تاجدار و اشغال کشور توسط متفقین هویداست. جریانهای باستانگرا در دوره او روی زخم شکست ایرانیان از اعراب را هم بیشتر گشودند همان طور که مشروطهخواهان هیچگاه باختن بخش بزرگی از خاک میهن به روسها را کمرنگ و بیاثر نزد افکار عمومی نخواسته بودند و هنوز "نفرت از روس" همزاد ایرانی است!
اگر میوه تحقیر و سرشکستگی ایرانی را در کودتای 28 مرداد سال 32 انقلاب و انقلابیون سال 57 چیدند (انقلابی که دستکم "دنیا"ی ایرانی را سامان نداد - و گاه بذر تحقیر شد - اگر که در شعار و شور، "دین" را قوت داد)، میوههای پایان تلخ جنگ با عراق را "نظامیگری" فزاینده و سهمباز شدن و تجارتپیشگی رانتاندود برخی گردنستبرترین "دلاورمردان" و رزمندگان بازگشته از جنگ چیدند که قرار بود "در جبهه دیگری" باشند تا شاید غم تحقیر شسته شود و «آیا شده؟»!
عصر تحقیر ایرانی همچنان ادامه دارد. تجارت با ایرانی و رفتوآمد آسوده ایرانی در این جهان ِ گره خورده به "همکاری" و "ارتباط" بسیار دشوار است، حتی آبرو بَر است گاهی! بندرگاه و فرودگاههای دنیا صحنه یکتای تحقیر مخفی و علنی ایرانی است. فرار از ایران و "ایرانی بودن" مد روزگار شده اگر که جمع ِ جماعتی را که با پول ایرانی در لبنان و نیجریه و یمن و سوریه جان از دست بلای فلاکت ربودهاند، منها کنیم.
عصر تحقیر ایرانی همچنان ادامه دارد.
چاره چیست؟ این عصر نکبتاندود کی ما را رها میکند؟!
یا نکند این ماییم که باید لنگر از "مرداب گذشته" بالا بکشیم؟
کامنتها در تلگرام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر