۱۳۹۸ اسفند ۱۷, شنبه

غرور لهیده


یکی که خیلی بزرگ است، همه‌ی انرژی است، اسم‌اش خداست یا الله یا پدر یا یزدان یا حتی کائنات، غرور همه را زیر پا گذاشته و دارد له می‌کند؛ عین له کردن "سوسک" کثیف. ببینید یک ویروس ناچیز، چطور سر ِ همه تدبیرها و بسیاری از "دوراندیشی‌ها" و "فرزانگی"های پوشالی و پفیوز را کوبیده به دیوار. در چین که می‌گفتند به مدد هوش مصنوعی، از روی خطوط چهره تشخیص می‌دهند هر کدام از شهروندان بی‌چاره‌اش در درون چه حالی دارند، راضی‌اند یا ناراضی، یا چطور حالا روی بیشتر جنس‌هایی که دور و بر آدم‌های مرده و زنده و چرنده و پرنده و خزنده هست، نوشته «مید این چاینا»، ببینید چطور سکته زده اقتصاد پول‌ساز ِ هیولاوارش و چطور فغان و اشک‌اش درآمده. از چین بگیر و بیا  تا رئیس ثروتمندترین کشور دنیا و فرمانده قوی‌ترین ارتش دنیا (ترامپ) که توأمان از سر نفهمی و استیصال می‌گوید: «حالا نمی‌شود همین واکسن آنفولانزا، کار واکسن (فعلا کشف نشده) کرونا را انجام دهد؟» ... تا بیا و برس به ام‌القرای جهان اسلام، ایران سرفراز، که این شده وضع‌ آن؛ یک "کیش" اساسی که فقط باید آن "خیلی بزرگ" رحمی بکند که "مات" نشویم و قبرستان‌ها بیشتر از آنی که آباد شده، آباد نشود. غرور همه زیر پا له است؛ از آنهایی که موشک نقطه‌زن را مدال روی سینه خودشان کردند، از شیعه‌گستری امنیت ملی ساختند و تعداد سد و مزدور شمردند و آخرین بار فتنه آبان را با یک گونی سر همه، قطعی مطلق اینترنت، و گلوله و زندان و دادگاه "جمع" کردند و به خود بالیدند و انتخابات را آن طور چیدند و تحمیل کردند تا همه ماهایی که خیال کرده بودیم بالاتر از گران شدن بی‌حساب دلار و طلا، بالاتر از جای راحت "فساد"، بالاتر از فقیر شدن مداوم، دردی نیست که چاره‌اش کنند و کنیم و شاید برای برخی کمپین سفارشی در فضای مجازی و ابتکارهای موسمی، راه نجات بود. حالا مسئله، دریوزگی و تدارک ماسک و الکل و دست‌کش است. حالا نفس را عاریه به سینه می‌کشیم. حالا نمی‌توانیم عزیزان‌مان را ببینیم و ببوسیم. حالا درد این است جماعت بی‌شعورمان آن قدر زیاد است که وقتی می‌گویند در خانه بنشینید، چمدان مسافرت می‌بندند و راه را بند می‌آورند و توی بازار دنبال لباس نو برای نوروز می‌گردند. بحران حالا رها شدن دست‌کش و ماسک‌های آلوده در کوچه و خیابان‌‌هاست به همت نفهم‌های گاوصفتی که تاپاله‌شان را جایی تخلیه می‌کنند که روده‌شان اراده کند. آن قزمیت‌هایی که از خیر زیارت و مجلس ترحیم نمی‌گذرند و می‌گویند تا خدا نخواهد، نمی‌میریم، آیا هیچ‌کدام از واکسن‌های بچه‌های‌شان را از یاد برده بودند؟ آخرین بار کی خدا، الله، یزدان، پدر یا کائنات چنین پوزه بشر را به خاک مالیده بود و سوسک غرورش را ترکانده بود؟ حالا واقعا ترکیده آن سوسک ِ غرور؟ آنهایی که الکل و دست‌کش و ماسک احتکار می‌کنند تا گران‌تر بفروشند، خواهند ترکید؟ خودشان و سوسک‌شان؛ با هم؟ ... یکی که خیلی بزرگ است، همه‌ی انرژی است، اسم‌اش خداست یا الله یا پدر یا یزدان یا حتی کائنات، چراغی بیفروزد، ماهایی که به این انرژی بزرگ، گمان نیک داریم، اعتراف کنیم که تدبیر ما را تقدیر او به چشم برهم‌زدنی فرومی‌پاشاند. بخواهیم راه نشان دهد، نور بیفروزد. تقدیر او حتما بازگشت به فهم و عقل بشری است وگرنه چه به ژست خلق "انسان خردمند"؟ آن طور که آن و این همه به "غرور" سواری ندهد. حالا باید دانسته باشیم چرا گفته بودند "دروغ" کلید همه بدی‌هاست. ما خیلی راحت، فریب "غرور"ها را خورده‌ایم، به "خودمان" دروغ گفته‌ایم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر