استاد مصطفی ملکیان، در بحث درباره «ناسیونالیسم» اشاره دارد
که به این مقوله نه از دید سیاسی، بلکه از جمله از دید فلسفی نگاه میکند. وی در سخنرانی
10 اسفند در دانشگاه زنجان (با موضوع «ناسیونالیسم؛ راه یا بیراهه؟»)، به دلیل کمی
وقت، این بخش از سخنرانی خود را کوتاه کرد (برای دسترسی به فایل صوتی کامل این سخنرانی
به اینجا (+) مراجعه کنید و برای مطالعه متن خبر سخنرانی،
به روزنامه شرق (+)).
مصطفی ملکیان این سوال را مطرح میکند که «آیا اصلا چیزی به
اسم «ملت» وجود دارد؟»
متن زیر از روی فایل صوتی پیاده و تنظیم شده است.
**
از لحاظ فلسفی، آیا اصلا چیزی به اسم «ملت» (ناسیون) داریم؟
به یک معنا ملت وجود دارد و آن این که ملت، علامت اختصاری باشد برای پرهیز از نام بردن
همه شهروندان کشور. به عنوان مثال «کلاس من» غیر از سی دانشجوی حاضر در آن نیستند و
به جای نام بردن از تک تک آنها، میگویم: «کلاس من نمره بالای 14 گرفته است.» اسم بردن
از هر 30 نفر، یعنی 30 برابر صرف زمان بیشتر. تعبیر «کلاس» یک علامت اختصاری است.
«ملت» هم همین طور؛ یک تعبیر اختصاری است اما کسانی گمان میکنند که در ایران، غیر
از ما 80 میلیون نفر، یک چیز دیگری به اسم ملت ایران وجود دارد؛ همین مسئله آنها را
دچار یک توهم فلسفی میکند که ضررهای واقعی و عمدهای نصیب ما میکند. خبرنگاری از
موسولینی در جریان جنگ جهانی دوم پرسیده بود: شما چطور قول شکوفایی ایتالیا را دادهاید
وقتی مشاهدات من نشان میدهد مردم فقیرتر شدهاند و ناامنی گسترش پیدا کرده؟ و موسولینی
جواب داده بود: شما «مردم ایتالیا» را دیدهاید. من قول شکوفایی ایتالیا را دادهام.
ایتالیا الان شکوفاست!
ملت چیزی اضافه بر من و تو نیست. بیتوجهی به این توهّم فلسفی
(که ملت چیزی غیر از من و شماست)، ما را متوجه خسارتها نمیکند. ما نگاه بکنیم ببینیم
وضع نهاد خانواده، نهاد اقتصاد، نهاد تعلیم و تربیت، نهاد علم و فن و هنر، نهاد سیاست،
نهاد حقوق، نهاد اخلاق، نهاد دین و مذهب، یعنی وضع 8 نهادی که اجتماع را میسازند،
بدتر شده بعد ممکن است فریب این توهم را بخوریم که در مقابل، یک شکوهی، یک سربلندی
و عظمتی یافتهایم! آقا! چه کسی عظمت پیدا کرده؟ مگر موجود دیگری غیر از ما به اسم
ملت وجود دارد که او سربلند شده و ما رنجورتر شدهایم؟
اعلام میکنند که مثلا بیماری به خون احتیاج دارد، ما حاضر میشویم
خون اهدا کنیم، رنجورتر شویم، ضعیف شویم ولی این رنجوری خودمان به دست خودمان را با
سلامت و شادابی کسی دیگر توجیه میکنیم. بعد که خواستیم به عیادت او برویم، متوجه بشویم
که کسی روی تخت بیمارستان نبوده؛ میپرسیم خون ما را چه کسی برد؟ چه کسی از قِبل آن
چاق شد؟
نپذیریم که همه زار و نزار و نحیف شویم و یک چیز دیگری سرفراز
شود. کو آن چیزی که سرفراز شده است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر