اول: «دير بامي امام ِ ده به مسجد ميرفت، جامهاش به سگي باران
ديده بساييد. امام چشم بر هم نهاده گفت: «اِنشاالله گُربه است».»
دوم: یک نشان بصیرت، به حق و انصاف، شناخت "به
موقع" احمدینژاد باید که میبود و باشد. احمدینژاد بسیار پیشتر از آن که کار
به ماجرای قهر 11 روزه برسد، دست خود را رو کرده بود اما کسانی مدام میگفتند: «انشاالله
که گربه است»؛ و گربه نبود، گله سگها بود.
سوم: ماجرای عذرخواهی سعید مرتضوی بابت کهریزک که پیش آمد،
علی مطهری گفت: «مسئلهای که برای من حل نشده است حمایت عجیب آقای احمدینژاد به عنوان
رئیسجمهور از آقای مرتضوی است که با علم به تخلفات و خطاهای ایشان این مقدار از او
حمایت کرد.»
آقای مطهری به قاعده بند دوم همین یادداشت، البته از زمره
اهل بصیرت است. با این حال او علاوه بر تعجب بابت حمایت احمدینژاد از مرتضوی (با
وجود سابقه آلودهی وی)، برای یافتن پاسخ به سوال خود، با اعتمادی که باید به
بصیرت او داشت، باید به حمایت احمدینژاد
از رحیمی نیز توجه کند. رحیمی نیز سابقه موردداری داشت با این همه وقتی رهبری از
احمدینژاد خواست تا مشایی را از معاونت اولی کنار بگذارد (و میدانیم احمدینژاد
اجرای این فرمان را به تاخیر انداخت و آخرش
هم نگفت و ننوشت برکنارش کردم، که نوشت مشایی خودش کنار رفت)، این رحیمی
بود که به جای مشایی نشست. نمایش محاکمه فلهای متهمان حوادث بعد از انتخابات را
مرتضوی کارگردانی کرده بود (نمایشی که به قولی وهن قضای اسلامی شد) ولی وقتی آملی
لاریجانی رییس قوه قضاییه شد، او را از دستگاه قضایی بیرون گذاشت، این آغوش گرم
قوه مجریه بود که پذیرای مرتضوی شد تا بدانجا که احمدینژاد، وزیر کارش را فدای "مرتضویِ
آلوده" کرد.
احمدینژاد با به صدر کشاندن رحیمی و مرتضوی میخواست چه
بگوید؟ کجا را نشانه رفته بود؟
چهارم: پاسخ سوال بند سوم این یادداشت را باید در اراده
احمدینژاد برای ماندن در قدرت و شناخت او از ساخت قدرت در کشور یافت. برکشیدن
رحیمی و مرتضوی و سپس خوار کردن "وزیر خارجه نظام" (و به طریقاولی: خود
نظام) حین ماموریت خارجی (عزل تحقیرآمیز منوچهر متکی) در کنار عزل وزیر اطلاعات و
مقاومت دربرابر فرمان رهبری، همه در یک راستا بود: احمدینژاد در دور دوم تصمیم
گرفته بود هر چه بیشتر از "نظام" فاصله بگیرد و هزینه برخورد نظام را با خود بالا ببرد. احمدینژاد
از مسئلهدار بودن رحیمی و مرتضوی خبر داشت؛ همه خبر داشتند ولی نظام نمیتوانست
یا نمیخواست دوباره مانند ماجرای مشایی وارد عمل شود. احمدینژاد دو هدف با نشانهگیری
آسان را در مقابل نظام نشاند: رحیمی و مرتضوی را. میخواست نظام نیز با این دو مثل
مشایی برخورد کند که نکرد. بعد جرئت پیدا کرد و با متکی آن کرد که خبر عزلش را
مقام سنگالی به گوشش رساند! نظام در مورد رحیمی و مرتضوی و متکی کوتاه آمد. نقشه احمدینژاد
خوب داشت پیش میرفت تا رسید به ماجرای وزیر اطلاعات که نظام دیگر صبر را – به درستی
- کنار گذاشت. احمدینژاد واقعی رخ نموده بود؛ قهر کرد و البته هیچگاه از قهر خود
پشیمان نشد. او پشیمان نشدنش را وقتی به راحتی بروز داد که اردیبهشت 92 با مشایی
به ستاد انتخابات وزارت کشور رفت و در مورد کسی که رهبری به معاونت اولی او راضی
نشده بود گفت: مشایی همان احمدینژاد است، احمدینژاد همان مشایی.
پنجم: علی مطهری و هیچ کس دیگری نباید از پشتیبانیهای
احمدینژاد از مرتضوی حیرت کند؛ در بهترین حالت باید گفت این حیرت ناشی از باور
نکردن وسعت آن آلودگی است که احمدینژاد با خود آورد و به نظام چسباند و نظام صرفا
به این دلیل که قوه مجریه را از اصلاحطلباان دور نگهدارد، این آلودگی را درست
نشناخت یا شناخت و آن را پذیرفت. احمدینژاد
وقتی دستمالهای کثیفِ چسبنده را روی میز نظام گذاشت، نظام را مقابل چشم مردمان دچار
تناقض کرد؛ دستمالها را بردارد؟ برندارد؟ اگر بردارد رییسجمهوری انقلابی خود را
با 25 میلیون رای چه کند؟ اگر برندارد، پس
فساد را بپذیرد؟ نظامِ دچارِ تناقض، تکیهگاههای اخلاقی خود را از دست میدهد؛ آنچنان
که تا حدی زیادی از دست داده و اینک خود
نظام نیز به طور واضحی باور ندارد بالاخره بتواند در مبارزه با فساد – که به تکیهگاههای
اخلاقی نیاز دارد – کاری درست از پیش ببرد و مردم را به مبارزه خود علیه فساد، باورمند
سازد.
ششم: دو سال قبل نوشته بودم: «آیا مرتضوی و رحیمی خواسته یا
ناخواسته نقش دو خاکریز در مقابل «دستگاه قضا» را تا رسیدن به حریم «معجزه هزاره سوم»
بازی نکردهاند؟ از زمان مطرح شدن نخستین شبهات درباره سلامت مالی و رفتاری مرتضوی
و رحیمی سالها میگذرد و هنوز هر دو آزاد و رها هستند. وقتی چنین است، به طور واضحی
نوبت محاکمه و مجازات رئیس این دو، به مراتب طولانیتر خواهد بود؛ رئیسی که سیاهه اتهامات
سیاه او، روی رحیمی و مرتضوی را سفید میکند. «مرور زمان» و عبور از «خیر برخورد قضایی
با تخلفات احمدینژاد»، آفتی است که ممکن است در نهایت به توجیه و تلطیف اتهامات احمدینژاد
منجر شود. این یعنی باید سریعتر از اینها، دو خاکریز پیش گفته را دستگاه قضایی فتح
کند.»
گو این نیز بخشی از نقشه راه میتوانسته باشد و هنوز هست!
هفتم: نظامی که در آن کسی چون احمدینژاد هنوز آزاد است،
هنوز دچار مصلحتاندیشی در مبارزه با فساد است. این یعنی تداوم تناقض. این بیبصیرتی
میتواند بسیار گران تمام شد.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر