«اگر بهترین اقتصاددانان جهان مشاوران اقتصادی کشور ما شوند
و برنامهریزی اقتصادی کنند و ایران هم سرشار از تمامی منابع باشد ولی دید مردم ما
نسبت به کار همان دیدی باشد که الان داریم، اقتصاد ما تغییری نمیکند. در دید ما
ایرانیان، کار یک «شر اجتنابناپذیر» است. کار چیزی جز شر نیست اما چون یک خیر
بزرگتری به نام درآمد ماهیانه در پی دارد و آن درآمد ماهانه جز با تن دادن به این
شر به دست نمیآید، ما کار میکنیم اما کار را دوست نداریم. برای این که این
رویکرد را اصلاح کنیم باید دید مولانا، شمس تبریزی و مایستر اکهارت را به کار، به
مردم انتقال دهیم. عارف ما میگفت اگر روزی به فرض محال در جامعه کار وجود نداشت
تو برو به کسی بگو که من ماهی این مقدار پول به تو میدهم اما من را به کار بگمار.
برای این که جوهره وجود انسان تنها در کار محقق میشود. مایستر اکهارت می گوید که
هر انسانی یک مجسمه بسیار زیباست اما در سینه کوه. مجسمهساز باید با چکش زدن متمادی
و بعد از سالها این مجسمه را از دل صخره بیرون بیاورد. اکهارت اعتقاد داشت که ما به
ازای هر کاری که انجام میدهیم، یک چکش میزنیم. یعنی با هر چکش خود را اندکی از
بالقوگی به بالفعل میرسانیم. این دید عارفانه است. مولانا نمیگوید من آمدهام
نهاد اقتصاد را تغییر دهم اما اگر ما این
دید عارفانه را نسبت به کار پیدا کنیم، شکی نیست که به اندازه شعاع وجودیمان
تغییری در نهاد اقتصاد ایجاد میشود.»
.
.
مصطفی ملکیان | سخنرانی در چهارمین همایش مهر مولانا
مجله اندیشه پویا، شماره 31، صفحه 14
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر