«فکر میکنم اگر شوهرم کمک میکرد و اگر مجبور نبودم بار او را هم بکشم، اوضاع برای کارهای خودم مساعدتر بود ولی وقتی میگفتم باید امروز این چیزها را بخریم، میگفت چشم و بعد میرفت و غیبش میزد. خب من خیلی فرصت برای رویاپردازی نداشتم. شب میآمد و میدیدیم از وعدهها خبری نیست. حتی یادم هست بچه گوشاش درد گرفته بود. از شب تا صبح توی یک اتاق از ناله خوابش نمیبرد. فردا شب احسان خانه نبود و علی اصلا نفهمید بچه کجاست. بعد از دو روز گفت: پوران! احسان کو؟ اشکم در آمد و گفتم دو روز است که احسان بیمارستان است و گوشاش را عمل کردیم. دادم به آسمان رفت. این زندگی برای من فرصت تخیل نمیگذاشت. از وقتی احسان را حامله بودم دنبال این بودم که انگلیسی بخوانم اما تا الان هم این زبان را خوب فرانگرفتهام. هی کلاس رفتم و هیچ وقت فارغ بال نبودم برای این که تمرکز کنم و کار خوبی انجام دهم. من نمیتوانستم رویاپردازی کنم.»
.
از مصاحبه با پوران شریعت رضوی، همسر دکتر علی شریعتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر