۱۴۰۳ آذر ۷, چهارشنبه

... تو را دوست دارم


حرف که می‌زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می‌رود
حرف بزن
می‌خواهم صدایت را بشنوم

تو باغبان صدایت بودی
و خنده‌ات دسته کبوتران سفیدی
که به یک‌باره پرواز می‌کنند

تو را دوست دارم چون صدای اذان در سپیده‌دم
چون راهی که به خواب منتهی می‌شود
تو را دوست دارم چون آخرین بسته سیگاری در تبعید

تو نیستی
و هنوز مورچه‌ها شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما در شب دیده می‌شود

عزیزم!
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می‌گیرد
از ریل خارج نمی‌شود
و من گوزنی که می‌خواست
با شاخ‌هایش قطاری را نگه دارد

🌱
غلامرضا بروسان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر